دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

کفر

No image
کفر

كلمات كليدي : كفر، كفران، كافر، ايمان، اسلام، دين، شريعت، توحيد، رسالت، قلب، ضروريات، انكار، جحود، عناد، نفاق، برائت، عصيان، عذاب

نویسنده : عبدالرضا آتشين صدف

«کفر» واژه‌ای عربی است که در لغت به معنای پنهان کردن و پوشاندن است. به شب تاریک کافر می‌گویند زیرا با تاریکی خود همه چیز را می‌پوشاند. بنابراین از آن جهت به کافر، کافر می‌گویند که نعمت‌های الهی را پوشانده و مخفی می‌نماید. به کشاورز نیز از آن جهت کافر می‌گویند که بذر و دانه را با خاک می‌پوشاند[1]. در برخی از کتب لغت کفر ضد ایمان و جمع آن کفّار و کَفَرَ و کِفار دانسته شده است. همچنین کفر، انکار نعمت هم هست که در این صورت معنایش «ضد شکر» خواهد بود.

برخی لغویین نیز معتقدند کفر، ضد ایمان و انکار نعمت‌های خداوندی است. به شب، دریا، رودخانه بزرگ، ابر تاریک، سرزمین وسیع، زره و کشاورز کافر می‌گویند؛ زیرا هر یک به نحوی چیزی را می‌پوشانند.[2]

معنای اصطلاحی این واژه چنانکه سید مرتضی آورده عبارت است از: «آنچه باعث استحقاق عقاب دائمی و عظیم شود و البته در دنیا هم احکام خاصی بر آن مترتب است. از آنجایی که ما با عقل خود نمی‌توانیم دریابیم که چه چیزی باعث استحقاق عقاب ابدی می‌شود لازم است که از خود شرع بپرسیم. پس تعیین حد کفر با دلایل سمعی مقدور است. ما با بررسی دلایل شرعی به این نتیجه رسیده‌‌ایم که کفر عبارت است از اخلال و کوتاهی در معرفت به خداوند و توحید و عدل و رسالت پیامبر اسلام (ص). حال این اخلال به صورت جهل باشد یا شک در آنها و یا به صورت اعتقاد به اموری باشد که با وجود آنها دستیابی به معارف فوق ناممکن می‌شود. این آخری را از آن جهت معتقدیم که اگرچه در ارتباط مستقیم با معارف فوق نیست اما باعث اخلال در معرفت واجب است؛ مثلا اصحاب بدعت‌ها اعتقادی دارند که در دستیابی به معرفت درست از خدا و رسول، مانع ایجاد می‌کند. حاصل آنکه نزد ما کفر از افعال قلوب است نه جوارح همانطور که ایمان را فعل قلبی گرفتیم.[3]»

همین عبارات را شیخ طوسی، متکلم بزرگ شیعه به طور کامل پذیرفته است[4].

باید توجه داشت که کفر گاهی در مقابل اسلام به کار می‌رود که در این صورت مربوط به ظاهر و بیانگر نحوه معامله دنیایی مسلمانان با کفار است[5].

توضیح اینکه حد نصاب مسلمان بودن و خروج از مرز کفر جاری نمودن شهادتین بر زبان است و کسی که شهادتین را نگفته باشد کافر محسوب میگردد[6] و بنابراین بر طبق احکام فقهی اسلام کافر از مسلمان ارث نمی برد وازدواج وی با مسلمان جایز نیست و ...

کاربرد دیگر کفر در مقابل ایمان است که در این کاربرد معنایی مضیق دارد و همان چیزی است که سید مرتضی درباره آن گفته است: « مایه استحقاق عقاب دائم.»[7]

بر این اساس می‌توان معنای اصطلاحی آن را با عبارتی رساتر چنین بیان نمود: کفر همان عدم ایمان نسبت به آن چیزی است که سزاوار ایمان است چه به گونه‌ی تفصیلی مانند ایمان به توحید الهی و رسالت پیامبر اکرم (ص) و معاد و چه به نحو اجمالی[8] مانند ایمان نسبت به ضروریات دین و بلکه همه آنچه پیامبر اکرم (ص) بعنوان دین آورده است مانند وجوب نماز، زکات و ... . در حقیقت ایمان به ضروریات و احکام دین از ایمان به رسالت نبی اکرم(ص) ناشی می‌شود. به این معنا که ایمان تفصیلی نسبت به رسالت نبی اکرم (ص) مستلزم ایمان به وجوب نماز، زکات و ... است. به عبارت دیگر ایمان به رسالت، ایمان به وجوب نماز هم هست و انکار وجوب نماز در حقیقت انکار رسالت است. بر این اساس انکار وجوب نماز، کفر ورزیدن نسبت به آن چیزی است که اجمالا باید بدان ایمان داشت[9].

اسباب کفر

با توجه به معنای کفر در اصطلاح متکلمین میتوان گفت اسباب و موجبات کفر سه چیز است[10]:

الف) انکار امری که لازم است به آن ایمان تفصیلی داشته باشیم مانند انکار توحید، نبوت و معاد.

ب) انکار امری که منکر می‌داند جزء دین اسلام است خواه آن امر ضروری دین باشد یا نباشد و یا آن امر، اصل عقیدتی باشد و یا حکم شرعی، زیرا انکار آن به انکار رسالت برمی‌گردد.

ج‌) انکار امری که از ضروریات دین اسلام است. کسی که التفات تفصیلی داشته باشد که آن امر، ضروری دین بوده و آن را انکار نماید، آن شخص کافر شده زیرا لازمه انکارش، انکار رسالت پیامبر (ص) است.

البته چنانچه با قرائن روشن شود که وی در صدد انکار رسالت نبوده و آن امر را به جهت جهل، ضعف و ناتوانی فکری خود انکار نموده، آن شخص کافر یا مرتد نخواهد شد.

باید توجه داشت که میان انکار اصل رسالت پیامبر اکرم (ص) و انکار آنچه مستلزم انکار رسالت است تفاوت وجود دارد. توضیح اینکه اگر کسی رسالت نبی گرامی اسلام (ص) را انکار کند محکوم به کفر است و در این حکم میان قاصر و مقصر و نیز معذور و غیرمعذور تفاوتی نیست. اما از آنجا که ایمان تفصیلی نسبت به ضروریات دین واجب نیست و در حقیقت ایمان به آنها در طول ایمان به رسالت پیامبر اکرم (ص) است، انکار آنها عاملی مستقل در کفر محسوب نمی‌گردد بلکه سببیت آنها در کفر به دلیلی بازگشت آنها به انکار رسالت است. بر مبنای همین تفاوت حکم این دو نیز در برخی موارد یکسان نیست چنانکه منکر ضروری دین در صورتی کافر محسوب می‌شود که ملازمه بین انکار ضروری دین و انکار رسالت را بداند اما اگر این ملازمه را درک نکند و از روی جهل یا ضعف فکری به انکار پرداخته باشد محکوم به کفر نیست[11].

اقسام کفر

متکلمان تقسیمات مختلفی را برای کفر ذکر نموده‌اند که تنها به یک نمونه اشاره می‌شود[12]:

1. کفر انکار: که عبارت است از اینکه شخص با قلب و زبان خود به انکار خدا یا پیامبر (ص) بپردازد.

2. کفر جحود: آ ن است که کافر با دل ایمان داشته باشد اما با زبان خود به انکار بپردازد.

«وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ» (نمل/14)

یعنی «و آن را از روى ظلم و سرکشى انکار کردند، در حالى که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود»

3. کفر عناد: در این قسم کافر با قلب خود تصدیق و با زبان خود اقرار می‌کند اما از روی لجبازی یا حسد به تصدیق و اقرار خود ایمان نمی‌آورد. چنانکه درباره ولید بن مغیره آمده است که وقتی آیات قرآن را از زبان پیامبر اکرم (ص) شنید با آنکه میدانست آنچنانکه کفار قریش میگویند شعر و خطابه نیست بلکه معجزه است اما به آنها گفت بگویید کلام محمد (ص) سحر است [13].

4. کفر نفاق: کافر در این قسم با زبان خود اقرار می‌کند ولی همچون منافق نسبت به اظهارات خود اعتقاد قلبی ندارد.

البته در آثار برخی متکلمان از نوعی کفر به نام « استخفافی» سخن رفته است که معنای آن عبارت است از: اتخاذ یک نظر در عقاید دینی که منشا آن ترجیح فهم خود بر ظواهر ادله است. مثلا کسی بر حسب رای خود و در اثر کج سلیقه‌گی معتقد شود که نماز ضروری و رکن دین نیست و در اثر همین عقیده آن را ترک کند. چنین شخصی در اثر فهم نادرست که احیانا مبتنی بر تاویل به رای است به چنین نظری دست می‌یازد چنانکه برخی معتقدند کفر شیطان از این قبیل است[14].

اقسام کفر در قرآن و روایات

از امام صادق (ع) روایت شده است که کفر در قرآن پنج گونه است[15]:

1. کفر جحودی (انکار) از روی علم؛ قرآن کریم درباره آنان می فرماید:

«وَ لَمَّا جاءَهُمْ کِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْکافِرینَ» (بقره/89)

یعنی: «و هنگامى که از طرف خداوند، کتابى براى آنها آمد که موافق نشانه‌هایى بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزى بر کافران مى‌دادند (که با کمک آن، بر دشمنان پیروز گردند.) با این همه، هنگامى که این کتاب، و پیامبرى را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند لعنت خدا بر کافران باد »

2. کفر جحودی بدون علم؛ خداموند در وصف آنان می فرماید:

«وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّون‌» (جاثیه/24)

«آنها گفتند: «چیزى جز همین زندگى دنیاى ما در کار نیست گروهى از ما مى‌میرند و گروهى جاى آنها را مى‌گیرند و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمى‌کند!» آنان به این سخن که مى‌گویند علمى ندارند، بلکه تنها حدس مى‌زنند (و گمانى بى‌پایه دارند)»

3. کفر برائت؛ چنانکه فرمود:

« وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرین‌» (عنکبوت/25)

«(ابراهیم) گفت: «شما غیر از خدا بتهایى براى خود انتخاب کرده‌اید که مایه دوستى و محبت میان شما در زندگى دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزارى مى‌جویید و یکدیگر را لعن مى‌کنید و جایگاه (همه) شما آتش است و هیچ یار و یاورى براى شما نخواهد بود!»

که در آن «یکفر» به معنای برائت جستن است.

4. کفر ترک اوامر الهی؛ قرآن کریم درباره حج می فرماید:

«فیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمین‌» (آل عمران/97)

«در آن، نشانه‌هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهیم است و هر کس داخل آن [خانه خدا] شود در امان خواهد بود، و براى خدا بر مردم است که آهنگ خانه (او) کنند، آنها که توانایى رفتن به سوى آن دارند. و هر کس کفر ورزد (و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده)، خداوند از همه جهانیان، بى‌نیاز است. که ترک حج را کفر گفته است.»

که در این آیه ترک حج کفر تلقی شده است.

5. کفر به معنای ترک شکر؛

« قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی‌ أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ »( نمل/40)

«گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا مى‌آورم یا کفران مى‌کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر مى‌کند و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنىّ و کریم است!»

مراتب کفر

صدرالمتالهین فیلسوف بزرگ شیعی بر اساس مشرب فلسفی خود کفر را چنین تعریف می‌کند: «کفر عبارت از احتجاب است و احتجاب از حق است همانطور که مشرکان حاجب ازحق بودند و یا حجاب از دین است مانند اهل کتاب که محجوب از دین حق بودند و قهرا محجوب از حق، محجوب از دین هم می‌باشد و لکن محجوب از دین ممکن است محجوب از خداوند نباشد که اینان منافقانند که با خداوند و مومنان خدعه می کنند».[16]

وی براساس همین تعریف و با قرار دادن کفر در مقابل ایمان معتقد است کفر دارای درجات مختلفی است و در ازای هر مرتبه‌ای از ایمان، مرتبه‌ای از کفر قرار دارد که عبارتند از:

«نخستین درجات کفر، مفر قالب است که هرکس از آن آگاه است بنابراین هر کس که منکر ضروریات دین یا حکمی از احکام شریعت گردد قتل او واجب و عذاب اخروی وی قطعی است.

دوم کفر نفس است، زیرا در واقع بت بزرگ و طاغوت اعظم است. «ارایت من اتخذ الهه هواه». اجتناب کردن از بت هوای نفس واجب است چه بسا دعای ابراهیم(ع) که در ریالران آمده است به همین معنا باشد

« وَ اجْنُبْنی‌ وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ » (ابراهیم/35)

«پروردگارا ! من و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاه دار!»

سوم کفر قلب است و آن این است که هرگاه حق در مرآت سر عارف تجلی کند وپرده از روی قلبش بردارد و کدورت و زنگار را از آن برطرف کند نور حق در آن ظهور و بروز کرده و جمال احدیت در آن(قلب) تجلی می‌کند. اما اگر این تجلی کامل نباشد وبه گونه ای که خود را حق بپندارد و ذره ای انانیت و نفسانیت در وجود او باقی باشد در این صورت کفر قلب در او راه پیدا کرده است[17]

مقاله

نویسنده عبدالرضا آتشين صدف

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS