آیا روحانیت در این وقایع مقصر بوده است؟
با ید به عقب برگشت ما میدانیم که رنسانس در دوران صفویه در غرب بوجود آمد. تجربه گرایان و تکامل گرایان که در غرب پیدا می شوند جالب است که در ایران هم همان طور که آیت الله بروجردی فرمودند اخباری ها پیدا می شود و ارتباط ما با انگلیسی ها در آن دوره خیلی قوی است می بینیم که برادران شرلین می شوند برادران شاه عباس, در مقابلش پرتغالی هاست که جنوب ایران را اشغال کردند همین طور بندرعباس را تهدید می کنند برادران شرلین که می آیند دیگر کاملاً ایشان جا می افتند ایشان هم در مقابل عثمانی ها و اینجا انگلیسی ها وارد می شوند و غربزدگی در ایران از همان دوره اخباری ها شروع شده و جالب است موقعی که قرن هفدهم هجدهم می شود روش شناسان مثل دکارت بعد کانت و در ایران اصول گرایی اوج می گیرد, نمی توانیم بگوییم تصادفی است در دوره فتحعلی شاه این قصه شروع می شود و عقل گرایی که آنجا به وجود می آید اینجا هم عقل گرایی به وجود می آید اصول گرایی پیروز می شود و سیستمی که خلاصه به وجود می آید این حالا بحث مفصلی است حالا دوستان اگر مطالعه تطبیقی کنند بد نیست چون من الان می گویم نتیجه اش چه می شود یکی از بزرگ ترین نتایجی که به وجود می آید اول اصول فقهی است و روش گرایی دکارتی است بعد هم کانت به وجود می آید و بعد از کانت کاملاً می شود روشنفکری در جامعه ایرانی و می شود مشروطه برای ما
کشف نفت و ظهور مشروطه :
یعنی مشروطه یکی از مهم ترین مسائل ماست چون چند نکته در مشروطه هست یکی اینکه با مشروطه مثل قضیه اخیر وارد فضای جهانی می شویم وقتی فهمیدند که در ایران نفت هست و می شود رویش حساب کرد اتفاق جدیدیی افتاد. اقتصاد کشورهای غربی با اقتصاد نفتی همراه می شود ما اقتصاد کشاورزی و تولیدی وارد اقتصاد جهان نمی شویم بلکه با اقتصاد نفتی وارد جهان می شویم و پول به ما می دهند و ما مصرف می کنیم تا امروز هم ادامه دارد و همین اقتصاد نفتی ما را بیچاره کرده تا الان حتی حوزه های علمیه را که بعد از انقلاب بدتر شد و این است که تولید به وجود نمی آید و به قول آقای مطهری مجتهدین مقلد زیاد تولید کردیم. خب ما ... که از دوره ناصرالدین شاه ما وارد این اقتصاد می شویم و بعد هم مشروطه در دوره بعدی درست می شود مشروطه از آخوندهای انگلیسی درست شد آخوندهای انگلیسی که ما الان تعریف و تمجیدشان می کنیم مثل سید جمال الدین اسدآبادی. ما چندین جلسه بحث داشتیم در شورای فرهنگی آن کشور که ایشان فرماسونر است اسنادش هست بالاخره ایشان با تمام سازمان های انگلیسی ارتباط دارد کارش هم این است که حکومت های مستقل جهان اسلام به نام استبداد بشکند و راه را برای انگلیس هموار کند ایران., هند, افغانستان, همین طور که انگلیس تشریف داشته و هنوز هم دارد, با همه هم می جنگد با ترکیه برای چه عثمانی او را می کشد؟ برای اینکه می خواسته عثمانی را هم تجزیه کند و نتوانست اگر غیر این است چرا آقای ملاعلی کنی که در کوچک ترین مسائل دوره رضاشاه دخالت می کرده و اگر کوچک ترین تعرض به آخوندها می شده به شدت جلوی آن می ایستاده چطور است که ایشان را این قدر شلاق می زنند می برند می آورند حتی روز آخری که وی را می بردند. آلت تناسلیش بیرون افتاده بود و در بازار تهران می بردندش, هیچ عالم نه نجف نه قم نه تهران اعتراض نکردند چرا؟ میرزای شیرازی که ایشان را کاملاً می شناخته. سید جمال الدین اسدآبادی اولین کسی است که می گوید اگر اسلام بخواهد در ایران بیاید باید از مسیرغرب بیاید, جمله مشهورش را حتماً شنیدید که می گوید اینجا مسلمان هست ولی اسلام نیست در غرب مسلمان نیست و اسلام هست, پس اگر بخواهیم اسلامی بشویم باید غربی بشویم تمام مبناهای ایشان این بوده وی جزو فراماسونری است خیلی هم مقامش در فراماسونرها بالاست فراموسونری که هیچ وقت نه حالا خوب بوده نه گذشته خوب بوده یک سازمان یهودی جهانی است برای یهودی سازی جهان, از اولش همین بوده هنوز هم ادامه دارد -من بحث داشتم که چرا ایشان را مطرح می کنید چرا کسی نمی آید بنیاد شیخ انصاری ایجاد کند ولی برای اسدآبادی همه دارند بنیاد درست می کنند و بودجه میلیاردی هم گذاشتند البته من نگذاشتم در همدان درست بشود در اسدآباد که حداقل یک گوشه بیفتد- بعضی ها برای اینکه ایشان را درست کنند می گویند فراماسونری اولش که بد نبوده خوب بوده بعداً بد شد کی گفت اولش خوب بود بعداً بد شد؟! آمریکا را فراماسونری ساختند آخوندهای انگلیسی بازتولید شدند آن هم آدم های باسوادی مثل سید جمال. دوره بعدی که می رسیم آخوندهایی که طرفدار مشروطه می شوند در همان دوره ای که کانت در ایران آمد با همان بحث کانتی اش, شما آیت الله بهبهانی را تک نگارانه مطالعه کنید نماینده یهودی ها می شود و آخرین بحثی که آقای بهبهانی و طباطبایی پیش مرحوم شیخ فضل الله نوری ببینید چه حرف های تند و رکیکی نسبت به آقاشیخ فضل الله نوری توی شاه عبد العظیم می زند متنش هست حرف هایی که به ایشان می زنند برای چه رفتی بست نشستی شاه عبد اعظیم. ما متأسفانه خیال میکنیم حالا روحانیت را کلش را مخفی کنیم درست میشود نه، الان میبینید که باز هم پیش میآید، همین چند سال پیش بود که صدمین سالگرد مشروطه را در تهران چطور برگزار شد چه کسانی آن را برگزار کردند ، همینهایی که در قصه اخیر هم دخالت داشتند در اولین دوره هم داشتند، میخواهم بگویم پس تمام نشده نه سید جمالها تمام شده نه بهبهانیها تمام شده در مقابلش نه شیخ فضلاللهها تمام شده نه آقاسیدکاظم یزدی تمام شده همهشان هستند. در مشروطه ما میبینیم که اصولیها غالباً طرفدار مشروطهاند و فقهیها ضد مشروطهاند، اصولیها مثل آخوند خراسانی مثل مرحوم نائینی طرفدار مشروطه هستند شیخ فضلالله نوری و سیدکاظم یزدی که فقهی هستند مخاف مشروطه هستند، اینها با اصول میخواهند مشروطه را اسلامی کنند آن آقایان میگویند مشروطه اصلاً با فقه اسلامی سر سازگاری ندارد. خب این گسل تا الان هم هست و فقط ساختارهایش عوض شده، یعنی آن اصولگرایی که از دکارت شروع میشود بعد از دوره فتحعلی شاه که تقریباً معاصر با ناپلئون هست در سکولاریزه کردن غرب مثل ناپلئون، و بعد در دوره مشروطه که بحث کانت در ایران میآید کاملاً روشن است کانت یک فراماسونر است کانت جزو ماسونهای آلمانی است
معرفی کانت: فراماسونری و کاتولیسیسم
چون که بازتولید کرده بحثهای تجربهگرایی هیوم در فرهنگ آلمانی و آلمانیها به چشم انگلیسی به او نگاه میکنند و بدشان میآید خیلی با کانت خوب نیستند، با هر جایی که پیشرفت به آن گره خورده خوبند، به همین دلیل متن فلسفه آلمانی که یعنی پدیدار شناسی و اگزیستانسیالیسم است اصلاً با کانت خوب نیست، ما خارج از جهان نیستیم کل بحث همین است، کانت میگوید انسان خارج از جهان بر جهان حاکم است، اگزیستانسیالیستها میگویند ما در جهان هستیم و در محور جهان فکر میکنیم، ما خارج از جهان نیستیم طراحی ما داخل جهان است، این کل بحث است که ما خارج از جهانیم و در اطراف جهان فکر میکنیم، بحث ید الله مغلوله، بحث یهود، ما همه کاره در جهانیم انسان همه کاره است اومانیسم همین است اوج اومانیسم در بعد معرفتی و فلسفی کانت است، علم تجربی بازتولید کننده همین بحث های کانتی است فلسفه علم تجربی است و انسان با علم تجربی در جهان دخالت میکند و احتیاج به خدا هم ندارد، این اوج اومانیسم است در کانت. پدیدار شناسان میگویند ما در جهان هستیم و در جهان فکر میکنیم ما خارج از جهان نیستیم، اگر در جهان دخالت کنی به حساب اینکه خارج از جهانی مثل کسی است که زیر پای خودش را دره میکند و امروز حرفشان درست درآمد، محیط زیست، آلودگی و این بحثهایی که میبینیم سیستم خانواده مختل شده انسانها دچار مسائل عاطفی شدند و مشکلات عاطفی خانواده در حال ریزش است، این نشان میدهد که خلاصه قصه حادتر از این حرفهاست که خدمت شما عرض میکنیم. این بحثی که حتی در آلمان هم رخ داد جنگ فراماسونری و غیر فراماسونری بود چون فراماسونری یک سازمان جهانی یهودی روشنفکری است در مقابل سازمان مسیحی کاتولیسیسم و اینهاست، تا امروز هم ما نمیبینیم که هیچ فیلیمی در رابطه با کاتولیسیسم بسازند و به کاتولیسیسم فحش نبندند خصوصاً در مسائل جنسی، همین فیلمهایی که امسال تولید شده پر از این مسائل است در اروپا و آمریکا به شدت وحشی و اینها، مثل همین رمان گل سرخ که آقای همبرتورکو نوشته و فیلمی که خودش ساخت و بعدها مثل او ساختند که اخیراً من دیدم خیلی فیلمهای وحشتاکی میسازند در مورد کاتولیسیسم.
روش شناسی اصولیین و فقها در سیاست
حتی اصولیها تا همراهی رضاشاه هم میآیند آن طور که من شنیدم مثل مرحوم آقای نائینی با رضاشاه اول ـ قبل از رنسانس بیحجابی و این مسائلش ـ با رضاشاه خیلی هایشان همراه هستند، حتی من یک جایی دیدم فقط خواندم یعنی نتوانستم اسناد اصلیش را به دست بیاورم که مرحوم شاهآبادی به مرحوم مدرس میگوید با رضاشاه همراهی نکن حالا این قبل از رضاشاه دوم است که آن برنامهها را به وجود آورده رضاشاه اول که خیلی آرام میآید و اهل ولایت است و از دین دم میزند و حتی رضاشاه میرود دسته بسته میایستد دم مسجد جامع که شاهآبادی نماز میخوانده حتی به آقای شاهآبادی تعظیم هم میکند ولی آقای شاهآبادی محلش نمیگذارد و میرود در مسجد میایستد نماز میخواند، کسی که این را میگفت تجزیه تحلیل میکرد میگفت که مرحوم مدرس به خاطر آن همراهیهایی که اولش کرد آخرش آن بلا سرش آمد خدا این طور پاکش کرد. حالا نه فقط مرحوم نائینی، میرزامهدی آشتیانی میشود قاضی القضات رضاشاه، که من یک شب خانه آیتالله حسنزاده آملی بودم سال 73، ایشان میفرمود که ایشان (میرزا مهدی آشتیانی) قم که آمد نگذاشتند زندگی کند و سهم امام کسی به او نمیرساند داشت از گرسنگی میمرد رفت تهران آنجا هم بالاخره رفت دستگاه قضات و ایشان شد قاضی القضات دستگاه ظلمه.
رئیس دفتر خود رضاشاه آخوند بود.
خیلی آخوندها لباسهایشان را درآوردند کت و شلواری و کراواتی شدند و وارد نظام رضاشاهی شدند و
تولید اسلام شاهنشاهی:
مبدأ اینها در این قصه به شدت مدرسه سپهسالار بود، من خواهش میکنم شما روی مدرسه سپهسالار مطالعه کنید که این آقای سپهسالار که این مدرسه را ساخت در مقابل چه ساخت، این هم برادر مشیرالدوله است و اینها همه یک سیستمند همه غربزده هستند و همه میخواهند اسلام غربی درست کنند. مرحوم عصار میرود آنجا فلسفه درس میدهد این مبنای اینکه خیلی از آخوندها به او مشکوک بودند. الهی قمشهای عرفان درس میدهد و اینها سیستم آخوند شاهنشاهی را درست میکنند این را با تمام وجود میگویم، بعد همینها وارد دانشگاه تهران میشوند و دانشگاه تهران را شکل میدهند، نسل بعدیشان میآید بازتولید ادبیات عرفانی در ایران میکند برای همین سیستم شاهنشاهی. خواهش میکنم خوبی و بدی را از دلتان بیرون کنید ما الان سعی میکنیم تاریخی نگاه کنیم تا به امروز برسیم که چه وضعیتی داریم و باید چه کار بکنیم. اینها که آخوند بودند و دوره بعدی هم بازتولید ادبیات عرفانی ایران را دنبال کردند که این تقریباً همان ملیگرایی شاهنشاهی است چون شاهنشاهی یک مقوله عرفانی است شاه یک مقوله عرفانی است وارد سیاست شده، هر وقت عرفان را قوی کنیم شاهنشاهی تقویت میشود هر وقت فقاهت را قوی کنیم بحث اسلامیت و جمهوریت اسلامی مطرح میشود. دیگر نسل دومی که به اینها میپیوندند آقای سیدحسین نصر است، شما ببینید ما سالها در ایران سیدحسین نصر را بازتولید کردیم. در آن سخنرانی که چند سال پیش بنده بین ائمه جمعه در شاه عبدالعظیم کردم گفتم سیستم دارد کجا پیش میرود که سریع این را ممنوع التصویرش کردند، روحانیون در قم هم متأسفانه کتابهای ایشان را ترجمه میکردند عمر مبارک میگذاشتند ترجمه کتابهای دکتر حسین نصر میکردند که این سیدحسین نصر و مرحوم دکتر شهیدی و اینها همه تقریباً همه دنبال بازتولید عرفان ایرانی بودند که حمایت از این شاهنشاهی؛ تا در کنار اینها هم یک مدل عرفان مسیحی بازتولید شد به نام فردید یا فردیدیها، که اینها هم سکولاریزم عرفانی داشتند، فردید حالا درست است بعد از انقلاب در قضیه سروش این قدر عَلمش کردیم چون موضعگیری کرده راجع به سروش، متأسفانه روحانیت این قدر خودش متزلزل است که اگر خیال کند یکی ضدش است بعد یکی بیاید که ضد این است کمک بکند این به نفعش است، ما وقتی فردید را مطالعه میکنیم در تاریخ که داشت عرفان مسیحی هایدگری را بازتولید میکرد که بیشتر بحثهای زبان شناختی عرفانی است و شاگردان زیادی مثل داریوش شایگان و داریوش آشوری و اینها را تربیت کرد. آقای فردید اساسنامه حزب رستخیز را نوشته تاریخش هست، اینها در جمهوری اسلامی هستند خیلی هم سطحشان بالاست، خیلیهایشان شبه فردید هستند. آقای فردید جزو سخنرانان علیه انقلاب در دانشگاه تهران بوده، انقلاب که شروع میشود اینها شروع میکنند به فحش دادن به انقلاب. بعضیها را بلافاصله بعد از انقلاب بازنشسته میکنند مثل زرینکوب و دیگران. حالا یک عده از اینها سکوت کردند ولی فردیدیها خیلی فعال شدند وقتی که قضیه سروش پیش آمد و برخورد فردید با سروش، متأسفانه ما فردیدیها را قوی کردیم در مملکت، مثل خیلی از چیزهای دیگرمان که همیشه خیال میکنیم ما میتوانیم ابزاری از آنها استفاده کنیم، آن زرنگتر از اینند که ابزار دست کسی بشوند. داریوش شایگان هم یکی از این حلقههاست حلقههای بین سیدحسین نصر و فردید و اینهاست، اینها همه دنبال بازتولید شاهنشاهی در ایران بودند با اسلامیتش، اینها بازتولید عرفان غربی میکردند مثل فردید، از این طرف سیدحسین نصر و باندی که داشتند بازتولید اسلامی شاهنشاهی میکردند یعنی واقعاً داشتند کار میکردند، شما بروید مطالعه کنید کارهایی که سیدحسین نصر و امثال او کردند در پژوهشگاه علوم انسانی، بروید کتابها را نگاه کنید با بحثهایی که آنجا داشتند، واقعاً تصمیمشان این بود که شاهنشاهی ایرانی را بازتولید کنند حالا سیدحسین نصر اسلامیاش فردید به صورت غربیاش، ولی هر دو شاهنشاهی بودند و به شدت در این قصه بودند. متأسفانه آخرش مرحوم علامه طباطبایی را هم در این قصه میآورند، هانری کربن بنیانگذار مرکز ایران شناسی فرانسه در ایران، در خیابان فلسطین در خیابان شهید نظری، که در قصه اخیر هم خیلی فعال بود بنیانگذارش هانری کربن است، دو سال پیش یک همجنس بازی به نام کریستف بلایی بود که همه جا سخنرانی میکرد مشهور بود در بین استادهای دانشگاه، همه هم مسخرهاش میکردند، بعد هم آقای پروفسور برونورژن آمد و الان یکی دیگر آمده که او هم از آن اسلام شناسها و مستشرقین بزرگ غربی بود که با همه هم تماس داشت و از فردید هم مقامش بالا رفت یعنی فردید نوکری پروفسور برونورژن را میکرد
پروفسور برونورژن فردی بود که به اشاره وی بورس فرانسه برای هر دانشجویی تمام بود. خب بنیانگذار آن مرکز هانری کربن است هانری کربن جزو کسانی بود ـ حالا من کار به عقیدهاش ندارم ولی جزو کسانی بود ـ که برای سازمانهای به شدت مطالعاتی به یک معنا امنیتی فرانسه در کشورهای مثل ما جهان سوم.
استعمار و تاثیرات بر انقلاب و حاشیه های انقلاب
با وساطت سیدحسین نصر و همین داریوش شایگان و بقیهشان بر علامه طباطبایی تاثیر می گزارند که نتیجهاش هم آنجا ظاهر میشود که مرحوم علامه در رابطه با انقلاب مخالفت دارد، خاطرات سیدحسین نصر را بخوانید و تعریضهایی که مرحوم علامه نسبت به شهید مطهری میزند که چرا شهید مطهری وارد انقلاب شد. اینها را مطالعه کنید چون ما الان نمیتوانیم بفهمیم که چطور میشود داریوش شایگان آخر کار میآید دوم خرداد همه کاره میشود.
پس میبینید که در این قصه متأسفانه رخ میدهد فقط هم برای بازتولید شاهنشاهی است ایزولت سو را هم از ژاپن میآورند، یک شبکه عظیم است که این جریان را شروع میکنند، آن شب مثلاً آقای ابراهیم دینانی دیدم که هی تعریض میزند ـ آن برنامه حدیث سرو که در رابطه با مرحوم علامه پخش شد ـ آنجا یک تعریض زدند به انقلاب، خیلی تأسف داشت آن هم صدا و سیمای جمهوری اسلامی دارد کجا پخش میکند! در این حین و بینی که داریم میبینیم، بعد من چند روز بعد رفتم دانشگاه امام صادق (ع) قبل از محرم بود آیتالله مهدوی کنی و آیتالله نوری همدانی آمده بودند آنجا، من هم مصاحبه داشتم، ظهر رفتم مسجد نماز بخوانم دانشجوهای دانشگاه امام صادق (ع) ریختند سر من که حرف امام درستتر بوده یا علامه طباطبایی؛ همین محرم امسال در این حین و بین و غوغا که ما داشتیم، حالا چه شده؟ علامه گفته که انقلاب یک شهید داشته و آن هم اسلام بود و از این حرفهایی که قبلاً از نوههای ایشان شنیده بودم. این را قبلاً هم بحث کردم یکی از شاگردهای بنده که من نمیدانستم دختر خود آقا بود من خبر نداشتم، یک تابستان ایران شناسی درس داشتیم خیلی سال پیش دوره دوم خرداد بود این بحثها را من مطرح کردم. خب این نکته خیلی مهمی است حالا از آن طرف جالب است شما در این قصه آقا سیدجلالالدین آشتیانی را میبینید که تا این آخر هم آقا سیدجلال بالاخره با نظام خوب نبود. سیدحسین نصر را در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب ما باید خیلی مطالعه کنیم، پژوهشگاه علوم انسانی را اینها بنیان گذاشتند انجمن سلطنتی فلسفه بنیان گذاشتند حسینیه ارشاد را سیدحسین نصر بنیان گذاشت اگر سیدحسین نبود حسینیه ارشاد به وجود نمیآمد که شاه اجازهاش بدهد، البته مرحوم مطهری با او همراه میآید که شروع کند بعد مرحوم مطهری طبق طبیعتش شریعتی را وارد میکند بعد شریعتی بالاخره چپ میزند سیدحسین نصر اولین کسی است که از حسینیه ارشاد خارج میشود بعد هم شهید مطهری خارج میشود و شریعتی تک جلو میرود و آن چپگرایی اوج میگیرد، خود بخود با فوت حاجآقا مصطفی و این بحرانهایی که به وجود آمد وارد و کارهای شریعتی که من یادم میآید که جزوههای شریعتی را میخواندیم به عنوان پلیکپی بود کتاب نبود بعد در چاه میانداختیم سازمان امنیت نگیرد (به ساواک سازمان امنیت میگفتیم) و یادم میآید من «آری این چنین برادر»ش را خواندم در حالی که شهرستان ما هزار کیلومتر از تهران فاصله داشت کتابهایش را پنج ریال یک تومان خود ساواک هم میگویند چاپ کرد، خیلی از دوستان ما میگفتند کتابهای شریعتی را ساواک چاپ کرد برای اینکه روحانیت را له و لورده کند. آن مقالهای که نمیدانم داریوش همایون بود یا دیگری نوشت که در 17 دی نوشت و 19 دی در قم آن اتفاق افتاد عاملان 17 دی همین کسانی بودند که خلاصه وسط کار بودیم یعنی بلبشو زیاد بود بعد از اینکه آقا مصطفی فوت کرد از وسط تابستان دیگر ما وارد انقلاب شدیم شهر ما که خیلی انقلابی بود به شدت وارد بحث شدیم و دیگر اسم امام را در مساجد میبردند، آقای خمینی میگفتند. بالاخره انقلاب اسلامی شد ولی آن خط را شریعتی ایجاد کرده بود. من یادم است ظهر ساعت دو اولین قصهها اتفاق افتاد رادیو شاهنشاهی این خبر را گفت که مارکسیستهای اسلامی تبریز را به خاک و خون کشیدند؛ ولی انقلاب شروع شد یعنی انقلاب که نبود عمل انحلال اجتماعی بود که جامعه از درون پاشید حالا نمیخواهم وارد بحث انقلاب بشوم، بالافاصله همان جریان چپ اسلامی آقای مطهری را شهید کرد، دو ماه بعد از انقلاب نشد، یعنی انتقام از مطهری که خیانت کرده به شریعتی همین گروه فرقان در اعلامیهاش همین هست برای انتقام مطهری را شهید کردند حالا قبل از اینکه شهید کنند آقای دوانی میگوید ما داشتیم با آقای مطهری در حسنیه ارشاد راه میرفتیم ناگهان دانشجوها متوجه شدند آقای مطهری داخل ماشین است میگفت آن قدر فحش و بد و بیراه دادند به آقای مطهری که آقای دوانی میگفت دیدم اشک از چشم آقای مطهری سرازیر شد گفت خود من شروع کردم حالا شدند بر علیه من. آقای مطهری از سیدحسین نصر هم جدا میشود میآید طرف انقلاب. پس میبینید که خط مطهری جلو میآید، نه سیدحسین نصری شاهنشاهی است نه شریعتی چپی سوسیالیستی است و این خط در انقلاب میآید و اولین کسی را هم که میزنند همین است،
قرائت مارکسیستی در ارایه بند ج قانون اساسی
ولی آن اسلام مارکسیستی جلو میآید. اول انقلاب همین حرکت شروع میشود بلافاصله روحانیت معظم قم و فقها جلو قصه میایستند، اجرای بند ج، مصادره اموال تمام خانها و زمیندارهای بزرگ و فلان (در بند ج قانون اساسی هست، اگر اشتباه نکنم اصلاحات ارضی). مارکسیستها و تودهایها مثل همین الان مینوشتند بند ج اجرا باید گردد، مجاهدین خلقیها مینوشتند، اینجا هم روحانیتی که پشتش بودند مرحوم آقای منتظری بود مرحوم آقای مشکینی بود و آقای بهشتی بود حالا هاشمی رفسنجانی که آن موقع مطرح نبود به عنوان کسی که در عرض این سهتا باشد و اینها قصه را اعلام کردند که آیتالله العظمی گلپایگانی( فقاهت) گفت اگر چنین کاری کنید کفن میپوشم میآیم خیابان حالا شما مغایرت را ببینید که میگویم فقها را همیشه باید در این قصه دید و اینجا بود که امام دستور داد اصلاً چنین چیزی مطرح نشود، اگر روزنامههای آن دوره را نگاه کنید پیداست، اول جنگ است، در حین و بینی که جنگ هم داریم این قصهها شروع میشود. آقای بهشتی که شهید میشود آقای منتظری برگشت قم، آقای مشکینی هم کمکم شروع کرد فاصله گرفتن، حالا این آقای مشکینی و آقای منتظری جزو کسانی هستند که شهید جاوید را تقریض کردند و ضد آقای گلپایگانی ایستادند.
هاشمی و سیر ورود وی
هاشمی رفسنجانی بالاخره کمکم بالا میآید بعد از شهادت بهشتی، از شکم هاشمی هم با معرفی آقای بهشتی، میرحسین موسوی که تودهای قدیمی و تحصیل کرده غرب معرفی میشود و بالا میآید، لذا سابقهاش همین قدر است تودهای و حالا تحصیل کرده غرب است میآید و بالاخره جزو چپهای اسلامی میشود. حالا اینجا حاج سیداحمد خمینی متأسفانه خیلی کسی رویش کار میکرده، چون سیداحمد را ندیدیم سیدحسن را هم ندیدیم متأسفانه، که در قصه اخیر هم او را میدیدید، حالا سیدحسن کوچکتر از اینهاست ولی بالاخره. احمد خمینی خیلی دخالت داشته من یادم هست مصاحبهها کرده هست کیهان سال 62، من دانشجو بودم میخواندم، مصاحبه میکردند در رابطه با بنیصدر، ایشان هم از آخوندهایی هستند که پشت بنیصدر را گرفتند، یکی هم شهید محلاتی که در حرم دفن است، از جامعه روحانیت مبارز، خیلیها پشت بنیصدر را گرفتند و جامعه مدرسین در برابر این قصه ایستاد، اینها را باید مطالعه کرد اگر شما اینها را مطالعه نکنید متوجه نمیشوید الان چه اتفاقی دارد رخ میدهد، احمد خمینی هم واسطه این کارها بود، آمدند و کمکم شروع کردند به ساختارسازی، در ته خط گفتند حزب رستخیز ـ میرحسین و باندش ـ تبدیل شد به حزب جمهوری اسلامی، که اولین کسانی که مخالفت کردند آقای مطهری است و آیتالله مهدوی کنی، روی فقاهتشان مخالفت کردند با حزب، گفتند آخوند حزب نیست آخوند ایدئولوژی نیست اسلام ایدئولوژی نیست که حزب بشود و اینها مخالفت کردند با حزب جمهوری. بعد داخل خود آن حزب هم بالاخره اینها آدمهایی داشتند که اجتهاد محور و فقهمحور بودند مثل آقای عسکراولادی، اینها را من خواهش میکنم دعوت کنید تا از دنیا نرفتند شما اینجا دعوت کنید هر هفته یکی از این قدیمیها را بیاورید، بروید به آقای مهدوی کنی بگویید آقا میخواهیم بیاییم در رابطه با همین مسائل اول انقلاب خاطراتتان را بشنویم، خاطرات آیتالله مهدوی کنی چاپ هم شده همه اینها را گفته، گفته من و آقای مطهری در یک جبهه بودیم و اینها خیلی موافق این جریانهای حزبی نبودند.
جامعه روحانیت و مجمع روحانیون و ادامه چپ اسلامی
جنگ شد بین اینها و باعث شد همان حزب جمهوری دو شق بشوند یک آخوندهایی به نام فقاهتی و سنتی که اینها جامعه روحانیت مبارز تهران شد به رهبری آیتالله مهدوی کنی و یک عده مثل کروبی و خاتمی و بقیه جامعه روحانیون مبارز که روحانیون مبارز آخوندهای روشنفکری ضد فقاهت بودند البته اینها میگفتند فقه پویا. از همین جا جنگ شروع شد بین فقه سنتی و فقه پویا؛ فقه پویا هم تا آنجا که ما دیدیم فقهی است که خلاصه با سیستم سوسیالیستی آن موقع جور دربیاید، یعنی فقه پویا فقهی است که با این وجه جور دربیاید. حالا روش شناسی مارکسیستی فقه پویاست مبنایش هم گرفتند کتاب آخری مرحوم مطهری که دست نوشتههایش بود که همین آقای دعایی چاپ کرد، من خودم در حزب جمهوری اسلامی بودم و آن موقع یادم هست امام سه روز یا چهار روز روزنامه اطلاعات را بست به جرم اینکه دست نوشتههای مطهری در اقتصاد اسلامی چاپ کرد و سوسیالیستی بود مثلاً نوشته بود که اگر اسلام این را میگوید این هم کنار اسلام میگوید اینجا مثلاً اسلام شباهت به مارکسیست دارد، اینها را آقای دعایی آن موقع چاپ کرد بدون خبر امام، سریع امام دستور داد که ببندندش، لذا آقای دعائی هم قابل مطالعه است دعایی سالهاست دارد شاهنشاهی را در ایران بازتولید میکند این را در شورای عالی انقلاب فرهنگی هم گفتم جلوی باندهایش هم گفتم آقای محقق هم نشسته بود گفتم من میفهمم شما دارید چه کار میکنید، به شدت دنبال روش شناسی مارکسیستی بودند چه مجاهدین خلق چه حزب پیمان چه این باند میرحسین چه باند حتی این چپهای قم در دفتر تبلیغات، که روزنامه انتخاب راه انداختند بعداً هم رفتند شدند دوم خردادی، من دقیقاً یادم است اینها آمدند اینجا خلاصه شروع کردند مانیفستهای جمهوری اسلامی بنویسند عین مارکسیستها، یکی از این دفتر تبلیغاتیها که رئیس مهمش بود میگفت آنها در عرض شش ماه تمام مانیفستهایشان را لنین و استالین نوشتند برای حکومتشان، ما نباید مانیفست جمهوری اسلامی بنویسیم! با همین سیستمها تمام تقلیدی آنها را پیاده کردند. خب آمدند گفتند فقه هم همین است فقهی که سوسیالیسم باشد و به قول خودش عدالتطلب، خلاصه همین فقه را میخواهیم. در اوجش دیگر یادم هست که آقای هاشمی رفسنجانی میآمد قم شبهای نیمه شعبان، در فیضیه سخنرانی میکرد در رابطه با قیام مستضعفان یا یک همچین چیزی، که آقای فاضل لنکرانی راهشان هم داد، یادم میآید آن موقع طلبهها میگفتند آقای فاضل موافق نیست منتها با زور میآیند با زور دفتر تبلیغات که آن موقع چپ بود میآیند. و میآمد سخنرانی میکرد و این بحثهای سوسیالیستی تا آخرش ادامه داشت ... مثلاً خیلیها میگفتند داس و چکش در عمامه هاشمی رفسنجانی هست، یعنی تا اینجا پیش رفت، دقیقاً سر میدان شهدا ایستاده بودیم سال 63 یا 64 که این بحثها داشت راه میافتاد میگفت داس و چکس در عمامه ایشان هست، البته قصه مهدی هاشمی هم بود و خیلیها میترسیدند بلند حرف بزنند چون میگفتند میکشد 26-27 نفر هم کشت، مردم میترسیدند میگفتند اگر حرف بزنی میکشند خیلیها از ترس جانشان رفتند منزل آقای منتظری روضه، آن موقع این بحثها جدی بود فقط امام میتوانست صافش کند، و اینها سوسیالیست بودند همین مهدی هاشمی سوسیالیستی آدم میکشت اعدام انقلابی داشت، من همان دوره رفته بودم دهاتهای اصفهان، همه میترسیدند اسم مهدی هاشمی را بیاورند که حشمتیار را کشته بود و در باغهای اطراف شمال اصفهان. اینها همه سوسیالیست بود یعنی کشت و کشتاری هم که امثال این چپیها آن موقع میکردند به نام اعدام مارکسیستی بود اعدام انقلابی بود بدون محاکمه در کمیتهها، همین اکبر گنجی و حجاریان و عبدالله نوری و همینهایی که در کمیتههای قدیم بودند آقای مهدوی کنی یادشان هست آقا سید احمد علم الهدی امام جمعه مشهد را خواهشاً بگویید بیاید اینها را بگوید چون اینها در کمیته بودند با آقای مهدوی کنی، چون اگر اینها از دستتان برود دیگر حالا حالاها پیدایش نمیکنید اینها فوت میکنند خبرها از بین میرود. از خاطراتشان که نقل میکردند این بود که میآوردند میگفتند محاکمه انقلابی اعدام، میگفتیم برای چه، میگفت مارکسیست است میگفتیم خب چرا میکشی، یا حمله میکردند هتلها را اشغال میکردند چون هتل بسته بود میگفتند این طاغوتی بوده فرار کرده بروید حمله کنید و هتلها را بگیرید و میگرفتند خیلی از هتلها را گرفتند که اخیراً پس گرفتند، طرف وحشت کرده بود فرار کرده بود رفته بود آمریکا، نه شاهنشاهی بود نه ساواکی بود. آقای مهدوی کنی به شدت با اینها مخالفت میکرد اینها را خواهشاً مطالعه کنید بالاخره این بلبشوها بود و هاشمی رفسنجانی هم خطبههای نمازجمعه را شروع کرد به نام عدالت اجتماعی که میگفت (چون کلاً مالکیت عمومی را تأیید میکرد نه مالکیت خصوصی) در کتابهایش هست که اگر مالکیت عمومی کمونیستی است پس شیخ مفید هم کمونیست است. خدا رحمت کند آیتالله آذری قمی در روزنامه رسالت، فصلنامه جمهوری اسلامی جامعه مدرسین هم هاشمی رفسنجانی، آن موقع من آیتالله آذری قمی را در فیضیه بعد از نماز مغرب و عشا دیدم آن موقع برای نماز همه میآمدند نماز آقای اراکی خیلیها بودند از استادهای برجسته همه مقید بودند شب فیضیه نماز بخوانند، به آقای آذری قمی گفتم حاجآقا شما چرا به آقای هاشمی نمیگویید ما در جنگیم این چه وضعی است شما کاری ندارید این چه میگوید، گفت که همین امروز صبح به او میگویم تو چرا حرف امام که گفت کارها را به مردم بسپارید آمدی در نمازجمعه برعکسش را گفتی، میگفت برگشت به من گفت برو طرفدار میلیاردرها، یعنی همین طور سوسیالیستی بوده همهاش بازتولید سوسیالیستی میشد تا نزدیکی آخر عمر امام، آقای منتظری به خلاف میل آقای هاشمی برکنار میشود، اصلاً کسی که آقای منتظری را قائممقام رهبری کرده هاشمی رفسنجانی است و اینکه گفتم با برکناریش هم مخالفت میکند هاشمی رفسنجانی است کسی که خود آقای بهشتی را میخواهد رئیس جمهور کند هاشمی است اینها همه هست خاطراتش هست. خب آقای منتظری تقریباً از ریشه امام را کنار میگذارد، دیگر امام آخر عمرش شروع میکنند ... این اسنادش هست دوستان میتوانند ببینند،
افول کمونیسم و چرخش به سمت راست
شوروی هم با فوت امام نابود میشود امام پیشبینی هم کرده بود که کمونیسم از بین میرود شما بروید یک فکری برای خودتان بکنید، خلاصه نابود میشود و دیگر چپ هم از بین میرود سوسیالیسم در دنیا از رونق میافتد، آقای منتظری که رفته برکنار شده آن بحث سوسیالیستی اسلام که آقای منتظری خیلی روی آن دقت میکرد و خیلی دولتگرایی میکرد در فقاهتش، حالا من کتاب ولایت فقیه منتظری را دارم خود منتظری داد، من به منتظری گفتم حکومت ولایت فقیه که شما گفتید این خیلی سر و تهش مشکل دارد خلاصه این نمیشود آن مبنا، چون خیلی دولتی است، اصلاً میگفت خمس و زکات همان مالیات است. همین آقای صانعی یادم هست بعد از فوت امام من خانهشان بودم میگفت کی گفته سهم امام را به مجتهدین بدهند فقط باید به ولایت فقیه بدهند، هیچ مجتهدی حق ندارد بدون اجازه ولی فقیه سهم امام بگیرد همین آقای صانعی، یعنی به شدت دولتی همه چیز را دولتی توجیه میکردند. بعد قصههایی که پیش آمد و شلوغ کاریهایی که کردند و مسألهدار شدن که همین آقایی که الان شده معاون پارلمانی رئیس جمهور، تاجدینی، من خانه آقای صانعی نشسته بودم ایشان آمد به آقای صانعی گفت شما با خبرگان مخالفید در بعضی مسائل، آقای صانعی خیلی عصبانی شد گفت نه این طور نیست گفت شما رفتید حرف نزنید، یک دفعه آقای صانعی گفت حرف میزنم هر غلطی که میخواهید بکنید، کمکم فاصله زیاد شد و برگشتند به این قصهها. اینجاست که دیگر امام برگشت داد به جای آقای منتظری به جامعه مدرسین و برگشت داد به فقهاء، که آن موقع یادم هست همین جا از نماز جمعه خارج میشدیم بین طلبهها بحث شد که چه شد اینها که تا الان چپ بودند مثلاً چه شد امام پیچاند به طرف جامعه مدرسین و آن قصه منشور روحانیت، که خود بنده هم در آن دخالتی داشتم به عنوان اینکه احساس کردم امام فوت میکند و دیگر عمری ندارد من مهرماه سال قبل از فوت امام بود که پیش آقای هادوی بدایه الحکمه میخواندم بعد من به آقای هادوی گفتم امام احساس میکنم دیگر عمری نمیکند، هم دلش یک مقدار نسبت به روحانیت پر است یک کاری کنیم که هم امام خالی بشود هم یک راهی ما پیدا کنیم برای آینده روحانیت، ایشان گفت برو، باز شلوغ میخواهی بکنی و وقت خودت را تلف نکن، مجتهد شو بعد هر کاری دلت خواست بکن، آقا سیدمهدی میرباقری هم در جریان بود ما با آقا سیدمهدی خیلی ارتباط داشتم آقای هادوی بود و آقاجواد فاضل. بد نیست اینها را دعوت کنید خیلی از اینها کم خاطرات ندارند از اینها تاریخهای خوبی میشود درآورد برای فهمیدن همین وضعیت فعلی امروز. ... دنبال آقای عبادی بود که چپی بود و رئیس دفتر تبلیغات بود، آقا شیخ محمد یزدی که الان دبیر جامعه مدرسین هستند با ایشان شروع کردیم با احمد منتظری شروع کردیم، همه مینشستیم پای کار، که تحولی در حوزه ایجاد شود تا امام زنده است، البته قصه هنوز مانده بود که چیست، چند ماهی قبل از برکناری منتظری بود یعنی شش ماهی مانده بود هنوز قائممقام رهبری بود و هنوز اختلافات خیلی مطرح نشده بود. ما همه رفتیم، آقا جواد فاضل هم با ما بود آقاجواد گفت فیضیه به عهده من، شما اگر میخواهید کاری کنید سمیناری بگذارید شلوغ کنید و بحث کنید به عهده من، من از بابام میگیرم بالاخره نامه نوشتیم به امام و آقای هادوی هم به آقای خامنهای که آن موقع رئیس جمهور بود گفت ایشان هم به امام گفت امام گفت من پیام را میدهم که پیام منشور روحانیت، که باعث ایجاد مجمع نمایندگان طلاب که این طلبههای جوان تحولات را در حوزه ایجاد کنند که اینها یک کاری بکنند در قم. امام منشور روحانیت را داد و در منشور روحانیت برگشت به طرف طلبهها و جامعه مدرسین و گفت طلبهها تندروی نکنند و به طرف جامعه مدرسین بروید، خب این نشان داد که امام فتنه را برگرداند برای اینکه جلوگیری از انحرافاتی کند که احساس میکرد که در این طیف چپ وجود دارد
رهبری آیت الله خامنه ای
به همین دلیل آقا ـ رهبر معظم انقلاب ـ هم که سر کار آمد دیگر کاملاً روشن شد منتظری که برکنار شده آقای خامنهای سر کار آمده و میبینید که آقا هم آمد شروع کرد به بنیانگذاری قصه. هاشمی رفسنجانی قاعدتاً سریع پیچید، یادم هست که بابام داشت بیبیسی گوش میداد دورهای که اوج شلوغی و هاشمی بود در قصههای چپرویش، شنیدم بیبیسی میگفت هاشمی رفسنجانی سر چهارراه که میرسد راهنمای چپ میزند ولی آخرش راست میپیچد، هاشمی بالاخره بعد از نابودی شوروی دیگر به راست پیچید خودش هم رئیس جمهور شد و طرفدار بازار آزاد تا آخرش یعنی لیبرالیسم. سروش هم که این کار را از سال 66 – 67 شروع کرده بود در همین مؤسسه کوچه آقای منتظری ـ بنیاد امام رضا (ع) ـ که خود من هم آنجا یکی دو ترم درس خواندم درس فلسفه اخلاق و قبض و بسط تئوریک شریعت بود رحیمپور ازغدی هم میآمد که انداختش بیرون. چون شلوغ میکرد بیرونش کرد آقای ملکیان میآمد و خیلی کسانی بودند که سر کلاسش میآمدند. حالا نوارهایش هست ما هم خیلی جنگ و فنگ داشتیم با ایشان، البته ما مثل آقای رحیمپور شلوغ نمیکردیم برا همین منو بیرون نکرد، بنیاد امام رضا در کوچه شمالی خانه آقای منتظری بود که بچههای مشهد آن را اداره میکردند. بعد هم آمد دانشگاه مفید در خیابان صفاییه دانشگاه مفید سروش میآمد آنجا بحثهایش را میگفت و نفوذشان همین جاها بود، بعضی وقتها هم ظهرها میآمد نهار پیش آقای منتظری، یعنی لیبرالیسم هم درست شده بود با این سیستمش، تصوفی هم بود و عرفانی بود و اول هم قرار بود که فقه اسلامی را بسطش بدهند قبض و بسط تئوریک شریعت یعنی همین که بسطش بدهند یعنی سرمایهداریش کنند یک فقه لیبرالیش کنند، کل بحثهایی که سروش در رابطه با ظهور امام زمان (ع) میکرد و فقه و فقها خیلی بحثهای مفصل؛ پس تئوریش را سروش ساخت اجرایش را هاشمی رفسنجانی به عهده گرفت بازسازی بعد از جنگ شد یک بازتولید و بازسازی لیبرالیستی و سرمایهداری ایران، که سروش که یک مقدار تحت فشار واقع شد میگفتند همین آقای هاشمی این را فرستادند خارج از کشور برای اینکه از مشکلات خلاص شود، این طور میگفتند حالا نمیدانم چقدر درست است.
اقتصاد لیبرالی دوران هاشمی
دیگر اولهایش روحانیت مبارز و جامعه مدرسین به خاطر آن چپرویها به شدت با هاشمی همراه شدند ما هم هرچه داد میکشیدم کسی متوجه نمیشد که این بازسازی کجا خواهد رفت، کنفرانس من زیاد میدادم خیلی میگفتم، دوره دوم هاشمی فساد سرمایهداری کمکم آشکار شد و جلسات خصوصی من خبر داشتم آقا هم به شدت با اینها میجنگید ولی خب هاشمی سپر شده بود بین دولتش و آقا و نمیگذاشت کار پیش برود، اولش جامعه روحانیون مبارز که همین کروبی و اینها بودند به شدت با هاشمی درگیر شدند، سر قبر آقای بروجردی داشتیم میرفتیم با اسدالله بیات باهم صحبت میکردیم میگفت فیاض اینها ـ جامعه روحانیت مبارز ـ الان با هاشمی همراه میشوند فردا تکنوکراتهای باند هاشمی پدر جامعه روحانیت مبارز را هم درمیآورند، یعنی میگفت اینها به خودشان خیانت کردند حالا همراه شدند ولی ضربه خواهند خورد، همین اسدالله بیات اینها این قدر چپ بودند که میگفتند یک چنین سیستمی. روزنامه سلام آن موقع شروع کرد به این بحثها من یادم است گفتم سروش میشود رهبر روحانیون مبارز و چپها، خیلی از دوستان میگفتند مگر چپ هم لیبرال است، گفتم خواهد شد، چون تئوری که ندارند، نه فقهی دارند نه مطلبی دارند اینها خواهند شد و شد، یعنی آقای سروش با دوم خرداد که خاتمی سر کار میآید سروش و هاشمی و روحانیون مبارز که همه اینها باهم دشمن بودند دوست شدند، دوم خرداد خلق شد، اقتصادش لیبرالی بود ولی روشنفکریش سوسیالیستی اروپایی بود، خود نهضت آزادی هم بود یعنی سحابی و اینها سوسیالیست بودند عدالتطلب بودند ابراهیم یزدی و اینها به شدت لیبرالند هنوز هم ادامه دارند، دوره هاشمی رفسنجانی افراد اطلاعاتی را از چه کسانی انتخاب میکرد؟ ابراهیم یزدیها را نیاوردند همیشه سحابیها را آوردند، بروید تحقیق کنید، اینها را بیشتر میبردند دادگاه و آنها هم در ایران فردا همیشه نقد هاشمی میکردند و چپگرایی، چون سحابی درمیآورد همیشه چپگرایی توسعه هاشمی را با توسعه لیبرالیستی زیر سؤال میبردند. اینجاست که خلاصه یک تضاد درونی تا آخرش وجود داشت، خود خاتمی اولش عدالتطلبی میکرد همهاش میگفت ما برای عدالت آمدیم اولین سخنرانی که در اصفهان کرد سفرهایی که کرده سخنرانیهایش را نگاه کنید، میگوید ما طرفدار عدالتیم بدون عدالت زندگی نمیشود بدون عدالت حکومت نمیشود ولی آخرش همین آقای خاتمی هم لیبرال میشود
ورود احمدی نژادها
طبیعاً حکومت را هم به یک معنا رها میکند. این تضاد درونی که وجود داشت آخرش به لیبرالیسم و چپ روشنفکری که حالا لیبرالها قویتر و چپها ضعیفتر، باعث شد که به نظر من تئوری دوم خرداد شکست بخورد و نسل جنگ که حالا از این قصهها 16 سال گذشته خودش را بازتولید کند هشت سال خاتمی هشت سال هاشمی رفسنجانی، در این 16 سال خودش را بازتولید کرد، شد این نسلی که الان آمدند به عنوان اصولگرایی که سپاهیها هستند و بسیجیها که این اصولگراها هم الان در گستره ما وجود دارد. سپاهیها مثل محسن رضایی مثل قالیباف، اینها الان یک راهی میروند خیلی عقلی و فلسفی و تا حدی نگاه خوبی به غرب دارند، ولی اینها هم فقه اقلی را قبول دارند این چیزی که من میگویم آثاری است که الان شهرداری تهران بیرون میدهد، اگر هم احمدینژاد هستند که اینها هم راه عرفان میروند مثل فلسفه خیلی اخباری نیستند و روی عرفان کار میکنند، آن موقع که احمدینژاد بر سر کار آمد پیروزی عرفان بر فلسفه را در مجلة... گفتم، آن موقع خیلیها تعجب کردند مثلاً آقای بهجت را در مقابل آقای جوادی آملی قرار دادم، منظورم این بود که آقای جوادی آملی که پشت هاشمی رفسنجانی را گرفت آقای بهجت پشت احمدینژاد را گرفت غیر مستقمی از طرف آقای مصباح، بحث این دوتا را مطرح کردم البته اسم نبردم فقط گفتم فلسفه در مقابل عرفان و احمدینژادیها عرفانیند، این بحثهای مشائی هم روی همین قصه است اینها هم فقه اقلیند، یعنی چه قالیباف چه احمدینژاد فقه اقلیند،
بیشتر عرفان دارد کار میکند تا عقلانیت
یک کنفرانسی من دادم بعد از انتخابات دهم در همین پژوهشهای اسلامی اینجا سخنرانی کردم سکولاریزم رسانه، آنجا بحث تعریض را نسبت به این قضیه کردم، اینها همه تقریباً یک نوع غیر حکومتی دارند برخورد میکنند، البته روحانیت خوب متوجه میشود ولی خیلی تبیینی نه، مثل اینکه پیچ در پیچ میرود نمیداند چه کار کند، فقط میداند یک خبری هست به خاطر همین نسبت به احمدینژاد و بقیه غرغر میکنند، یعنی اینها فقاهتی نمیخواهند برخورد کنند دنبال فقاهتی نیستند بیشتر عرفان دارد کار میکند تا عقلانیت، عقلانیت غربی هم که بحث میکنند به جهت ما خیلی فرقی نمیکند، که این مشائی اوجش است یعنی اوج عرفانیت و این بحثهایی که آقای مشائی دارند همین قصه است. در مورد آقای جوادی خوب است عرض کنم ما آن موقع که در قم طلبه بودیم ـ آن موقع که اوج این بحثها بود ـ آقای جوادی را چپ میگفتیم، بعد از اینکه آقای جوادی رأی داده بود به راستیها همه تعجب کردند که چطور ایشان به راستیها رأی دادند، میخواهم بگویم آن قصه آقای جوادی مال الان نیست قبلاً هم بود در دوره ما که ما میگفتیم آقای جوادی چپ است چرا رأی به راستیها داد، برای ما سؤال بود آن موقع. متأسفانه حوزه هم هنوز دچار فقه اقلی است سی سال هم هست که قرار بود فقه حکومتی کار بکند نه ولایت فقیه از آن درآمد نه حکومت اسلامی بازتولید شد حالا من ندیدم اگر دیدید به من بگویید، ببینید فقه فرهنگی، فقه رسانه، البته تا یک حدی شروع شده مثلاً فقه تربیت آقای عراقی، ولی ما که آن طرف وسط دانشگاه تهران گرفتاریم، میخواهم بگویم دردی که ما داریم اگر بدانیم بد نیست من از طرف آقای لاریجانی سال 73 آمدم که قم را وارد صدا و سیما کنیم به صورت فعال، نامه ایشان را گرفتم آوردم خانه آیتالله مؤمن، پیش آقای واعظ طبسی هم رفتم که ایشان راه نداد ما ایشان را ببینیم و نامه را فقط گرفت و تشکر کرد، حالا قم که به ما راه داد ما آمدیم پیش آیتالله مؤمن که آن موقع رئیس حوزه بود به ایشان گفتیم ما میخواهیم چنین کاری بکنیم طلبهام چه کار کنم، گفتند شب بیایید خانه، من هم همه طلبههایی که میشناسم میتوانند کمک کنند جمع بشویم ببینیم چه کار کنیم، خلاصه طلبههایی که میگفتند ایشان جمع کردند، بعد آخر کار گفت ایشان آمده با نامه آقای لاریجانی، شما هم که همهاش فحش میدهید چه کار میخواهید بکنید، فقط سکوت کردند، بعد آقای مؤمن گفت ببینید این قمِ ماست بلند شو برو این قم هیچ چیز برای تو نخواهد گرفت، قبل از تصادفشان بود آیتالله مؤمن جوان بودند و سرحال بودند. این بضاعت ما در قم بود که ما برگشتیم و دانشکده صدا و سیمای قم را پیشنهاد دادیم که الحمدلله دارد کارها پیش میرود که ما میخواستیم یک چیزی بازتولید کنیم و واقعاً حوزه بتواند در این جریانات خودش را بازتولید کند، الان هم هیچ خبری از حوزه نیست و ما پشتمان خالی است آنها سالهای سال کار کردند
خلا تئوریک؟
هم کاران بنده در جبهه مخالف ما در دانشگاه تهران آنها پشتوانه تئوریک دارند تا عمق غرب و آمریکا، ولی ما اینجا هیچ، ما چه پشتوانهای داریم؟! ما کل این بحثها را که میکنیم سر اسلام و مسلمین، میگویند مأخذ، به چه کسی مأخذ بدهیم که آن دانشجو متوجه بشود؟
ضرورت بازتولید عرفان اهل بیت
حالا من ساختار روحانیت را اول تا الانش را گفتم، چه باید بکنیم؟ پیشنهاد من به شما این است ما الان باید عرفان اهل بیت را بازتولید کنیم نه عرفان ابنعربی و بقیه، عرفان ابنعربی که عرفان مسیحی و یهودی قاطی شده با اسلام در یک حوزه به نام شام، پر از مسائل مشکلآمیز هست فقها هم دستشان درد نکند که تا حالا هیچ کدام فتوا ندادند به این، همیشه با کراهت و حرمت از آن نگاه کردند خوب کاری کردند، مثل مولوی، یک بار گفتم در رابطه با مولوی که همه آقایان خیلی بد و بیراه به او گفتند ولی هیچ کس به حافظ فتوا نداده. یک بار به سروش گفتم تو چرا فقط مولوی بحث میکنی چرا حافظ بحث نمیکنی، خب معلوم است این دو چیز است، آن هم یک عرفان غربیت مسیحی و یهودی داخل خود دارد، اینها پر از شرکند اگر بخواهیم دقیق بحث کنیم.
پس زمینه فتنه های اخیر
الان اتفاقاً این سکولارهای اخیر که همه در جریان اخیر دنبال فتنه بودند و بحثهایی که شد همه اینها رأی دادند به آقای میرحسین موسوی، یعنی تمام ابنعربیها و فردیدیها و پوپریها و هایدگریها همه جمع شده بودند، خیلی عجیب است آدم باورش نمیشود فلان کسی که هایدگری است ـ مثل آقای داوری اردکانی یا کسان دیگر ـ میآیند این طرف. مثلاً آقای میرحسین موسوی من را یک وقت دعوت کرد دو سه سال پیش، که من یک گروه در فرهنگستان هنر تشکیل بدهم که گفتم نمیآیم، گفتم این مارکسیستهایی که دور ریختهاند من خوشم نمیآید نمیآیم، گفتم چه کسانی، که ایشان خیلی ناراحت شد، گفتم اینها را جمع کنید، اینها کسانی بودند که بعداً در براندازی هم اینها را گرفتند کیان تاجبخش و هاله اسفندیاری، اینها را در آن قصه هم گرفتند، بالاخره با اینها کار میکردند. یادم هست ایشان گفت من مرید ماکس شلرم، ماکس شلر را اگر بشناسید شاگرد هایدگر است که من گفتم ما نفهمیدیم آقای میرحسین چطور عاشق ماکس شلر است با اینکه تنها کسی که مقالهاش را ترجمه کرده بنده هستم نقد پوزیتیویستم و اینهاست ولی هنوز که کتابهایش را ترجمه نکرده، این اواخر دارد کتابهایش ترجمه میشود، ایشان از کجا ماکس شلر را میشناسند؟! اینها همان باند اگزیستانسیالیستها هستند که ایشان میگفت من مریدشم، یعنی آقای میرحسین راست اروپاست نه چپ اروپا، قبلاً چپ بوده و سوسیالیستی، الان شده راست و هایدگری و اینهاست و اینها همه باهم در فرهنگستان هنر با همین سیستم کار میکردند با شاهنشاهی هم نزدیک میشوند چون محال است شما به سیستم هایدگری وارد بشویم و به شاهنشاهی نزدیک نشوید، یک بار باند هایدگریها و فردیدیها روضه گذاشتند به آقا سیدحسین نصر و کتابهایش را هدیه کردند مراسم گرفتند تلویزیون ما چقدر آب و تاب داد سیدحسین نصر را وادار کنید بیاید ایران، یک دفعه آقایان متوجه شدند سیدحسین نصر تئوری سازی برای پنتاگون میکند برای سرنگونی جمهوری اسلامی، پسرش هم در پنتاگون است و اخیراً که همهشان رفت و آمد دارند.
ضرورت باز تولید معارف
روحانی اگر نتواند عرفان اهل البیت که مبنای اولی معرفت شناسی ما بازتولید کند مثل دعای عرفه مثل دعای خمسه عشر، زیاد داریم متأسفانه هیچ کدام از اینها نه بازتولید شدند نه سیستماتیک شدند، ای کاش آقایان به جای اینکه بنشینند ابنعربی بخوانند اینها را کار میکردند. یک بار به آقا سیدمهدی میرباقری گفتم به آیتالله وحید خراسانی بگویید شما که در صحبتهایتان میگویید اهل بیت این طور آن طور خب درس را قطع کنید بیایید معارف را درس بدهید، گفت به ایشان میگویم. یک بار حرم امام رضا نشسته بودیم دیدیم آقا سیدموسی شبیری زنجانی نماز میخوانند من رفتم به ایشان گفتم من یک سؤالی دارم این ولایتی که ما در شیعه این قدر رویش بحث میکنیم کجای روش شناسی در اصول فقه ما چیزی از اینها آمده، یا معرفت شناسیمان، چون ولایت بالاخره فقط یک چیز قلبی که نیست مبنای روش شناسی و معرفت شناسی، کجا این را داریم؟ یک مقدار بحث کردیم گفت حالا شب بیایید، شب رفتم مسجد میرزا هاشم کنار مدرسه نواب نماز خواندیم و با ایشان بحث کردیم و بعد همین طور رفتیم تا در خانه ایشان، به جایی نرسیدیم. بعد من خیلی ناراحت شدم گفتم این حوزهای که هنوز مهمترین مقولهاش که ولایت است را نتوانسته حل کند مسیحیت در این باب خیلی کار کرده، شما نمیدانید مسیحیت چقدر بازتولید ولایت در مسیحیت کرده، تمام اگزیستانسیالیسم و پدیدار شناسی از ولایت مسیحی درآمده، یعنی پردازش کاتولیسیسم مسیحی در معرفت شناسی و در روش شناسی شده پدیدار شناسی و اگزیستانسیالیسم. یکی از دوستهای فلسفی شهید بهشتی به من گفت فردید میگفت این آیتاللهها کمکم میشوند پدیدارالله، فردید آخوندها را مسخره میکرده میگفته اینها کمکم وارد این بحثها میشوند چون در اسلام خودشان کار نمیکنند به جای آیتالله پدیدارالله میشوند. یعنی پدیدار را میگذارند جای آیت، این واقعاً خوب گفته که پدیدار کجا آیت کجا! نشانه کجا!
ضرورت باز تولید کلام:
بعد باید از عرفان کلام دربیاوریم، من ندیدم در اروپا، شما اگر آلمان بروید کلیساها را نگاه کنید و ببینید کلیساهای کاتولیک چه کار میکنند در آلمان، ببینید درسهایی که دارد در چه سطحی است، بارها به آیتالله مهدوی کنی گفتم حاجآقا من حاضرم با شما بلند شویم شهر به شهر برویم ببینیم کلیساها چه کار میکنند در هایدمبرگ، در استراکبورگ، من رفتم دیدم مات ماندم که اینها چطور دارند کلام خودشان را بازتولید میکنند. یک بار آقای کچوییان به من گفت (آن موقع هنوز وارد حکومت نشده بود شلوغ کند) گفت اگر میشود یک بودجهای بگیر باهم برویم کلیساهای غرب ببینیم موقعی که وبر مثلاً حرف میزده کلیسا نسبت به وبر چه گفته، و در واقع گفته و بحث کردند، کلامشان را بازتولید میکردند یعنی هر چه ماکس میگفته اینها جواب میدادند دوکه میگفته اینها جواب میدادند. ما دومین قدممان در این قصه به نظر من کلاممان است، اگر با کلام متون دینی تولید کنیم میتوانیم به فقه حداکثری برسیم، آن موقع فقه امام حسین (ع) هم درمیآید زمان جنگ ما مشکل داشتیم در قم، جبهه که میرفتیم خیلی تخطئه میشدیم خیلی اذیت میشدیم، میگفتند خودکشی، دیگرکشی، مسلمانکشی؛ سال 63 بود آقای دکتر ضیایی ـ خدا رحمتش کند ـ رئیس اول حوزه علمیه قم، میگفت طلبهای هفده ماه هجده ماه در بستر بیمارستان افتاده بود شهریهاش هم قطع کرده بودند زن و بچهاش هم گرسنه. گفت پروندهاش را بردم شورای مدیریت گفتم آقا چرا شهریه این را قطع کردید این بدبخت به خاطر ما رفته جنگیده، میگفت آقای عبودیت حاضر نشد شهریهاش را وصل کند، این هم (آقای ضیایی) سیدِ جوشیِ مازندارنی، میگفت پرونده را زدم زمین گفتم مرده شور اینجا را ببرند. هر کس میرفت جبهه پدرش را درمیآوردند حجرهاش را مصادره میکردند خیلیها رفتند شهید هم شدند حجرهشان مصادره شد همان روزی که جبهه بودند. بعضی از آقایان علما که حالا اسم نمیبرم همین بزرگان مراجع آن موقع شک داشتند اینها شهیدند باید بدون غسل و کفن دفن بشوند یا غسل و کفن کنیم و بعد دفن کنیم، شهید نیستند مثلاً، باور میکنید ما اینها را داشیم چون فقه امام حسین نداشتیم، مگر امام حسین فقهی عمل نکرده؟! شاید حالا بازتولید عرفانیش کردیم ولی فقهی و کلامی بازتولید نکردیم البته در کلامش باز شهید جاوید و شهید آگاه و کتابهایی که اول انقلاب و قبل از انقلاب درآمده، به هر حال هست، فقه امام حسین را چه کار کنیم؟ فقه امام رضا دو سال سلطان بوده یا سلطان یا ابوالحسن، ولی ما فقط منفی برخورد کردیم، خیلی هم مطلب هست خیال نکنید مطلب نیست فقط باید زحمت کشید درآورد، یا امام علی پنج سال حکومت کرده فقهی عمل نکرده؟! مگر ما نمیگوییم سکوتشان، کلامشان، حرکتشان و هرچه فکر کنید حجت فقه است، چرا استفاده نکردیم؟ این فقه حداقلی چیست که درآوردیم! خب امام علی هم فقه فتنه داشت، نحوه برخوردش با عایشه، نحوه برخوردش با خوارج، نحوه برخوردش با لشکر معاویه، قاسطین، مارقین ناکسین، مگر در صلوات شعبانیه نمیگوییم هر که با شما همراه شد چه شد هر که جلو افتاد چه شد خب الان شما چطور میخواهید مردم را هدایت کنید در این فتنه؟!
من معتقدم که باید کلام را بازتولید کنیم وگرنه به فقه اقلی دچاریم. یک دورهای که امام جعفر صادق بودند داشتند حوزه شیعه را تبیین میکردند، نه فقط حالا حوزه شیعه حتی روی حوزه اهل سنت هم تأثیر گذاشت روی ابوحنیفه و بقیه تأثیر گذاشت، اگر کاری که سیره امام جعفر صادق بود ما عمل میکردیم چرا اینجور چیزها سر ما میآمد؟ علوم اجتماعی دانشگاه تهران بشدت دارد ترجمه میشود، این میگوید وظیفه ما نیست، فقه حداکثری میکنیم که فقه حکومتی است و بعد هم بینالملل که ما گرفتار آن هستیم، چون من دارم میبینم دوست من رفتند استراکبورگ یکی از بچههای ایران که پدرش هم چهار پنج سال جبهه بود اهل نماز، مذهبی، ایران که بود من میدیدم در نمازهایش گریه میکرد، آنجا هم که دیدم سجادهاش زیر میزش بود، این بچه حقوق اسلامی کار کرد به همان معنای غربی و با مشاوره مثل آقای مجتهد شبستری و دکتر صلواتی و بقیه، ایشان الان شد جزو سازندگان دادگستری افغانستان از طرف ناتو، یک سال آمد افغانستان با برنامه ناتو دادگستری درست کرد و برگشت، بچه دهات برازجان بوشهر. اگر آقای مصباح طلبههای افغانی را راه نداده بود در مؤسسه مثل بقیه، الان این قدر طلبههای افغانی وزیر و وکیل نبودند، این هم تصادفی شد نه اینکه خیال کنید برنامه بود، هنوز هم در این قصهها برنامه نداریم، او میرود از طرف ناتو دادگستری میسازد که من میشناسمش و با او ارتباط تلفنی دارم، ما هیچ چیز نمیتوانیم بسازیم بیخ گوش ما افغانستان است بیخ گوش ما عراق است هیچ بحثی به شیعهها نمیتوانیم بدهیم، چطور میخواهیم پیروز بشویم؟! پس مشکل ما اول عرفان بعد کلام بعد فقه، ما چنین مبنایی را میخواهیم اگر بتوانیم تولید کنیم به احتمال زیاد میتوانیم یک کاری پیش ببریم.
مفهوم مرجعیت
از دوره مشروطه به این طرف کار ما را ساختند ما را سکولاریزه کردند، من میگویم آثار مثلاً مرحوم میرزای قمی را بخوانید در جامع الشتات ببینید چقدر ایشان پاسخ سؤال دادند، مرجع یعنی کی؟ جامع الشتات یعنی رساله، همه در جامع الشتات بود، الان دیگر خبری نیست، هر سؤالی در آن هست سیاست، عرفان، اخلاق، و اما الحوادث الواقعه این طور بود واقعاً، جامع الشتات هست مطالعه کنید، دیگر تمام شد، از مشروطه به این طرف ما را اقلی کردند و سکولارمان کردند. اینها سالهای سال آمدند مرجعیت را در مقابل ولایت فقیه بنا کنند، مجلههای روشنفکری مثل روزنامه شرق و شهروند شروع کردند همین کار را، مرجعیت را بلند کنند در مقابل امام، بگویند امام یک نظریه بود تمام شد، در قضیه انتخابات اخیر هست که گفتند اگر بشود مرجعیت را قوی کنند در مقابل ولایت فقیه.
سوال: این الگویی که شما فرمودید که برای تولید فقه حداکثری باید کلام بازتولید بشود و عرفان، این سیطره عرفان و کلام و هردو بر فقه و باز عرفان بر این دوتا را در چه نگاهی الان شما میفرمایید؟ با نگاه جامعه شناسی است یا نگاه خاصی است این را توضیح بیشتری بدهید.؟
آقای فیاض: چرا امام علی تولید فقاهتی نمیشود؟ چرا امام حسین تولید فقاهتی نمیشود؟ مشکل کجاست؟ یعنی ما ظاهراً یک پلی نداریم یا اینها فقیه نبودند یعنی فقاهتی حرف نزدند فقط امام صادق، حتی امام باقر هم ما خیلی فقاهتی بحث نمیکنیم، فروع کافی چه ربطی به اصول کافی دارد؟ هر دو را مرحوم کلینی نوشته، چرا این فروع الان کار به اصول ندارد قطع است؟ چون فروع کافی فقهی است و اصول کافی به نظر من بیشتر کلامی است (کلام به معنای عامش نه این کلام اصطلاحی) آنچه راجع به بحثهای زندگی روزمره که باید چارچوبدار بشود، خب بدون کلام اگر ما نتوانیم از امام علی بازتولید کنیم نمیتوانیم دایره فقه را روشن کنیم، کلام بیشتر یک بحث روش شناختی است، شما چطور میتوانید کلام را بازتولیدش کنید؟ بدون چارچوب شناسی نمیتوانید بازتولید کنید، چارچوب شناسی ما در عرفانی است که ائمه میگویند، یعنی تمام فرازهای دعای کمیل را شما نگاه کنید عرفانی و اخلاقی است یا بقیهاش را نگاه کنید همه اینها پر از عرفان است این چارچوبهای معرفتی ما را میگویند.
ـ یک نوع معرفت در عرفان وجود دارد، میخواهم بگویم از یک نگاهی مثلاً فقط اشراق هست و مکاشفه است.
آقای فیاض: نه دعای عرفه اولش برهان انّی است از آیه بحث میکند.
ـ عرفان را عرض میکنم خلاف اصطلاح که حرف نمیزنید شما، شما الان فرمایشی که دارید در این اصطلاح موجود بفرمایید تا این توصیه روشن بشود که شما میفرمایید این نگاه مسیطر هست، بله دعای عرفه عرفانی هست اینها همه مربوط هستند فقه و کلام و عرفان همه مربوط هستند شما چه چیزی را میبینید که نگاه عرفانی را مسیطر بر کلام و فقه میبینید؟ و آن نگاه عرفانی شما پس اصلاً آن عرفان نیست آن عرفان کلام و فقه در دلش هست.
آقای فیاض: عرفان سیستم معرفت شناسیاش است کلام مبانی روش شناسیاش است متدولوژی است نه متد، یعنی نه روش تحقیق بلکه روش شناسیاش، که ما در حجیت روشها بحث میکنیم، از آنجا وارد فقه میشویم که حوزه تکالیف ماست با معنای عامش، همان که در جامعه الشتات هست، بله در این فقه همه چیز هست. شما اگر ساختار شناخت شناسیتان را در عرفان اسلامی درست نکنید نمیتوانید وارد بحث روش شناسی در کلام بشوید در کلام نتوانستید وارد فقه نمیتوانید بشوید پس امام حسین بازتولید فقهی نخواهد شد. من این بحثها را در این چند هفته دارم میکنم بازتولید عقلانیت شیعی در عاشورا، و من میگفتم امام حسین خیلی فقهی عمل کرده، چون کتابهایی که وهابیت در طعن امام حسین مینویسد که ایشان غیر فقهی عمل کرده، اولش هم ابن العربی المالکی و ابن تیمیمه و ابوحامد غزالی و چند نفری که در رابطه با امام حسین در آثارشان نوشتند همه این طور نوشتند که امام حسین غیر فقهی و غیر شرعی عمل کرده و غیر کلامی بوده جواز نداشته، آنها که مثل ما عاشق اهل بیت نیستند و با این حرفها بچههای ما را میپیچانند متأسفانه. این بحث قرآن نازلی که سروش گفت این سالها قبل دیدم خیلیهایشان گفتند در این دانشکده الهیات، آنها جرأت نمیکردند فقط یواش اعلام میکردند که این قرآن از کجا آمده باستان شناسیاش یا اسطورههایش از کجا آمده و بحثهایی که دنبال کردند، ما اگر وارد نشویم و این چارچوبها را تولید نکنیم نمیتوانیم جواب بدهیم.
ـ این نگاه عرفانی که شما میفرمایید یعنی یک توسعه شناختی، این توسعه شناختی در دامنه یک روشهای موفقی ما را به تولید یک فقه حداکثری موفق میکند.
آقای فیاض: بله. در دعای عرفه اولش از آیه به حقیقت دلالت میشود (انّی) در فراز دومش از حقیقت به آیه (لمّی) دلالت میشود این چه سیستم معرفتی است؟ ...
ـ یعنی شما این را ترکیبی میبینید؟
آقای فیاض: بله.
ـ یعنی مثلاً یک سیستم معرفتی اینجور نیست که وحی در آن جدا باشد عقل در آن جدا باشد مکاشفه جدا باشد یک سیستم ترکیبی باید درست بشود که خروجیش فقه حداکثری است.
آقای فیاض: ما در جهان شناسیمان اصالت با زمان است با مکان نیست مکان اعتباری است، چون جهان ما محیط و محاط است ملکوت و ناسوت محیط و محاط است فقط زمانهایش فرق میکند، یعنی همین الان ما در عالم ملکوتیم ولی حس نمیکنیم.
ـ این در فلسفه ملاصدرا که روشن است.
آقای فیاض: برای چه ملاصدرا را گفتم گیر کرده ملاصدرا با آن جوهر جور درنمیآید گفته حرکت جوهری، حرکت با زمان جور درنمیآید گفته زمان به معنای وجودی، ولذا ما اشکال داریم از اول تا آخرش، این بحث را باید بنشینیمخب ما کاسمونوژی رو درست کنیم فیزیکتون چی میشه جهانپدیداری چطور بحث میشه؟ من این بحث را کردم، یکی از این مقیمهای آمریکایی آمده بود انجمن فلسفه. آقای پارسانیا هم بود جامعه شناسی معرفت درس میداد، من رفتم آنجا همین بحثها را مطرح کردم خیلی سال پیش بود شاید چهارده سال پیش بود، ایشان گفت اگر این کار را بکنی علوم انسانی منقلب میکنی، چند روز پیش در ایران دیدم، گفت (یا گفتم؟) من تا حدی کارهایم را کردم رساله دکترایم را و مقالالتی که در نشریه پگاه نوشتم در این حیطه کار کردم، ما باید شروع کنیم همه چیز را باید به هم بریزیم، من پس از صدرایسم را نوشتم مسخرهام کردند گفتم من کار ندارم من کار خودم را میکنم، الان هم معتقدم اگر جهان شناسیمان را از عرفانمان بکشیم بیرون همان طور که آقای هانری کربن میگفت مشکل شما این است که عرفانتان همه چیز دارد ولی نمیتوانید بازتولیدش کنید چون روش شناختی موضوعاتی که در دنیا باید داشته باشید نمیدانید، لذا الان قم متکفل این نیست که جهان اسلام را بگرداند، متکفل این نیست که الان در آمریکا برادرخانمم میگوید من اینها را شیعه میکنم نمیتوانند خودشان نگهدارند، من فنی ام. آمد قم و تهران و آستان قدس که یک کاری بکنید هیچ کس محلش نگذاشت باز با ناامیدی برگشت آمریکا، خودش است و خودش، میگفت من آخوند نیستم من تا حدی میتوانم معرفی کنم ولی بعضی جاها گیر میکنم بعد به من گفت حرام است که تو در ایران ماندی، بیا آمریکا ببین در دانشگاهها چه کسانی راجع به اسلام شناسی سخنرانی میکنند؟ معلمهای دبیرستان پاکستانی در آمریکا در دانشگاهها کار می کنن هیچ کس نیست خب. قم کجا به فکر این است؟! پول هم هست، آن آخوندی که رفته آنجا، شیشه سازی اول کار کرده کارگری کرده بعد هم مردم قبولش کردند الان آخوند شده با یک زن لبنانی شیعه آنجا ازدواج کرده الان اخیراً بزرگترین مسجد آمریکا لبنانیها برای این آخوند قمی ساختند، حالا چه مشکلاتی از طرف آخوندهای حکومتی که رفتند آنجا چه کردند حالا بگذریم که گند زدند، خب قم چه متکفلی است! چهارتا آخوند حکومتی هم که آنجا رفتند اخلال کردند در کارها، تا جایی که حتی مردم عادی با آنها درگیر میشوند، در رابطه با سنی و شیعه متأسفانه، اعلام میکند که اینجا مسجد شیعه است اینها را بیرون کنید و راهشان ندهید و از این حرفهایی که گفته بود، با اینکه در آمریکا این حرفها را نداریم آنها این قدر بیچارهاند که حالا شما بروید اروپا، من خودم میگشتم تا یک مسجد پیدا کنم با یک سنی که یک جایی پیدا کنیم نماز بخوانیم یک غذای حلال بخوریم، حتی بعضی مساجد امکانات خواب هم دارند که به آدم خوابگاه بدهند، این وهابیت است که الان جذب میکند در اروپا و آمریکا، با همین کارها دارد میکند، باور نمیکنید خیلی ساده و پیش پا افتاده است، قم متکفل این هم نیست، حالا قیامت میتواند جواب بدهد؟! هانری کربن میگوید شما جهتتان را چقدر بگیرید؟ میگویید جهانی یا نه حالا ببینید تولید میشود یا نمیشود، مشکل ما این است که ما خودمان اقلی شدیم متأسفانه.
سوال: ضمن تشکر از فرمایشات و نکات بدیعی که فرمودید من فکر میکنم به خاطر اینکه نگاه ما نسبت به جریان حرکت شیعه در قلب خودش که ایران باشد دچار اضطراب نباشد ما باید این حرکت را تطوری ببینیم اگر بخواهیم یک نگاه طردی داشته باشیم طبیعتاً نمیتوانیم از این اضطراب بیرون بیاییم، اضطراب به معنای تغییر و تحول مواضع خود ما، ما قضاوتمان در این دوره حضور میرزای شیرازی نسبت به حرکتهای چه امثال خود سیدجمال و چه کسان دیگری که در همان دوره بودند و حرف هم نزدند هیچ حرکتی هم نکردند به اندازه سیدجمال هم خیرشان به اسلام نرسید،
فیاض : شما مثل اینکه دیر به صحبتهای من رسیدید
- درسته
- فیاض من سید جمال رو بردم رو هوا
حالا همین مسأله بیایید روی مرحوم نائینی، یعنی ما اگر بخواهیم مرحوم نائینی را طرد بکنیم حالا انگی که به سیدجمال خورده شاید به مرحوم نائینی نخورد.
آقای فیاض: چرا خورده دیگه!
ـ از جهت فراماسون بودن. بعد از آن طرف جریانات متحجری که حاضر نشدند به هیچ وجه کنار بیایند از آن طرف هم حضرات هستند که انگ زدند به سلطنتی بودن شیخ فضلالله، از آن طرف هم سند رو میکنند که ارتباط اینها با نمیدانم جریان قاین و ماجراهای دیگر که سند خودشان را رو میکنند، این اختلافات بالاخره وجود دارد ما البته قضاوتمان باید مشخص بشود.
آقای فیاض: به آقای بروجردی انگ میزنند میگویند شاهنشاه آریامهر را ترجیح داد به مصدق، کاری خوبی هم کرد چون مصدق نشان داد که هنوز سر کار نیامده با روحانیت چه کار خواهد کرد.
ـ قضاوت ما این وسط روشن است همان طور که از شیخ فضلالله حمایت میکنیم، من میخواستم این نگاه را بیاورم در حوزه دانشین، یعنی این نگاهی که ما داریم نسبت به فلسفه ابنسینا نسبت به فلسفه صدرایی و به تبع آن عرفان ابنعربی اگر بخواهد یک نگاه طردی باشد طبیعتاً نمیتوانیم بر دوش آن قدمهای بعدیمان را بگذاریم و حرکت بعدی را بنا کنیم، همین حضرت امام با همین عرفان ابنعربی و همین نگاههایی که داشت بالاخره توانست آن جریان عرفانی را امتداد بدهد تا اعماق قلوب ملت و به شدت حضرت امام در جلیٰ و خفا به این تواضع خودشان در مقابل ابنعربی اذعان میکنند، بله البته ما قلب عرفانمان را از اهل بیت میگیریم مطمئن هم هستیم که از متون اهل بیت یک عرفان شیعی بالاتری میتوانیم استخراج بکنیم و قدمهای بعدی را میتوانیم برداریم؛ اما این نگاه حتی بیاییم در عالم سیاست، جریان چپ آن موقع موضعی که داشت شریعتی موضعی که داشت جریان راست موضعی که داشت و تحولاتی که بعد پیدا کردند من فکر میکنم اینها تطور و تکامل رسیدن به یک جریان نوپدید بوده، یعنی جریانها را قرائت ما میتواند قرائت طردی باشد که مثلاً رفسنجانی آن موقع از همان اول هم چپ میزد راست میخواست حرکت کند همین طور در مورد میرحسین بخواهیم قضاوت کنیم من فکر میکنم این اطلاعاتی که مربوط به گذشته این افراد میشود امثال همین میرحسین که بگویند در لژهای فراماسونری بودند و اینجور چیزها، بالاخره ما جملات دیگر هم از این آدمها داریم رفتارهایی داریم که بالاخره به ضرر انگلستان بود بعضی از حرکتهای همین آقای رفسنجانی و همین آقای میرحسین و خیلی کسان دیگر، من فکر میکنم قضاوت واقعی این است و حمایتهایی که حضرت امام از این جریان چپ کرد در مقابل جریان راست، همان نامه تندی که امام به آقای صافی گلپایگانی دارند در مورد قضیه اختلافاتشان با مجلس، و عتابهایی که حضرت امام به آن جریان کرد و البته سوءاستفادهای که این جریان چپ کرد از این قضیه، من فکر میکنم اگر نخواهیم به جریان تحجر هم گرفتار بشویم.
آقای فیاض: اینها که شما گفتید فقه اقلی است، اینها چه چپش چه تحجرش فقه اقلی است، من عرفان و فلسفه ملاصدرا و بقیهشان را در حد یک بحث روش شناسی قبول دارم، نه روش بلکه روش شناسی، که مقایسه بشه با عرفان ائمه، باید برسیم به روش شناسی عرفان ائمه، فرق ابنعربی را بفهمیم، مثلاً موقعی که شما تخیلمحورید در تمام بحثهای ابنعربی و کتاب جیلانی و کتاب الانسان الکامل نسفی و اصلاً همین کلمه انسان کامل پر از شرک است، ما امام میدانیم.
ـ همین نگاه انسان کامل اگر نبود واقعاً ما این قدر ظرفیت برای شیعه شدن در دنیا داشتیم؟
آقای فیاض: بحثی که ما داریم به عنوان روش بله، ولی همین بعداً همین میشه چوقب تو آستین آدم
بله
، یک وقت در وزارت ارشاد بحث بود با وزیر گفتم چقدر این ابنعربی کار کرده در ترکیه در فلسطین و سوریه و ضد وهابیت عمل کرده گفتم مرحله اول، مرحله دوم همه اینها به جان ما میافتند یک مقدار وهابیت ضعیف بشود همه اینها به جان ما میافتند مثل دریوزیها و... که داریم در لبنان و جاهای دیگر، مثل وهابیت حتی بدتر از وهابیت، مثل علویها، علویها خیلی تندند شما جرأت ندارید چیزی به او بگویید سرت را راحت میبرند چون من با آنها سه چهار روز در یک اتاق زندگی کردم.
ـ علویهای سوریه را میفرمایید؟
آقای فیاض: بله علویهای سوریه که با باند حافظ اسد بودند که همهشان در ایران هنوز هستند در سفارت و جاهای دیگر هستند به شدت دارند در ایران کار میکنند. مثلاً این باند آقای میرحسین ابن عربی هستند شدید، تخیل را محور شناخت قرار میدهند برای اینکه به مقام مثالها برسند و به اسما برسند و معنا بکنند، و همین رفته در پست مدرن چی میکند، شما کتاب ساختار اجتماعی واقعیت مال پیتر برگر را ببینید، یک جمله ابنعربی در مقدمه نقل میکند میگوید که ما هر چه شده گرفتار نامها هستیم، از اینجا مبنی جامعه شناختش را شروع میکند، ائمه ما کی این حرفها را زدند؟ چون که عرفان مولوی هم عرفان مسیحی است دائماً در حال جدل است، با شعر و داستانهایی که میگوید همه تشکیک میشود، همیشه از کثرت به وحدت نگاه میشود در عرفان مولوی، ولی حافظ همیشه از وحدت به کثرت نگاه میکند، از خدا دارد به این طرف نگاه میکند، اگر مسیحی نگاه کنی حتماً دچار مشکل میشوی که الان هم آقایان دچار مشکل شدند، اینهایی که ابنعربی و ملاصداریی در ایران هستند مثل میرحسین و باندش که در حکمت همین بحث را داشتند و در دانشگاه تهران و فرهنگستان هنر بودند همین بود و اینها با مارکسیسم جور درمیآید، مولوی همیشه با مارکسیسم جور درمیآمده، یعنی خیلی از مارکسیستها مولویی بودند، من اینها را فقط در متدلوژی قبول دارم اما مأخذ و هسته آنها همان ائمه ما هستند و من این را دارم به شما میگویم به عنوان کسی که سالها دو طرف را خوانده من خدا را شاهد میگیرم بدون هیچ گونه مبالغهای من الان کلمه ائمه را میگویم قاطی میکنم این قدر اینها بلند است من نمیدانم حوزه چرا اینها را رها کرده! مثلاً حالا اگر اشتباه نکنم میگوید فطرت علیه العقول، این بحث یعنی چه؟ نگفته خلقت علیه العقول، فطرت علیه العقول، اگر اشتباه نکنم در یکی از این مناجاتهای خمسه عشر است، این توی صحیفه هایی که آقای ابطحی چاپ کردهاصفهان هست خب این اگر دست آقای هانری کربن باشد که شاگرد هایدگر بوده تمام آثار هایدگر را، هانری کربن موقعی که زیارت ال یاسین میخواند با تمام وجود گریه میکند، چرا او میفهمد و ما آن حال را نداریم، چون او هایدگر را خوب فهمیده میداند کثرت چه خبر است، ویاس پرس را خوب میفهمد چون همکارش بوده و ما نفهمیدیم، ما بحث های روش شناسی را خودش هم میگوید مشکل شما بحثهای روش شناسی است که ندارید، این بزرگترین بحث است ما روش شناسی اصیل در حوزه نداریم، عرفان بودایی که تا فردا میآید عرفان هندویی که ما خبر از آن نداریم ما از هندوستان چه میدانیم؟ هیچ، من هند را یک ماه شهر به شهر و روستا به روستا از شمال تا جنوبش رفتم بیسکویت خوردم موز خوردم مثل هندیها لخت راه رفتم، من معتقدم که اگر ما موفق بشویم به زبان هندویی شیعه را رونمایی کنیم نصفشان شیعه خواهند شد، در رابطه با آلمان هم همین را گفتم که از جنوب تا شمالش رفتم، من کاری کردم در هامبورگ، و ببین ملت چه کار کردند از سنی و شیعه و یهودی و مسیحی، فقط فطرت را بحث کردم همه هم پروفسور بودند همه دانشگاهی بودند حتی آن سنی مصری که 14 سال در دانشگاه هامبورگ درس داده بود به من گفت من در این 14 سال چنین بحثی تا حالا نشنیده بودم
ولی هیچ امکاناتی جمهوری اسلامی برای این کارها نداشته، آخوندهایی هم که آنجا رفتند شب شهادت امام هادی صیغه عقد میخواند در مسجد هامبورگ، به او گفتم شب شهادت امام هادی؟! گفت اگر بگوییم بعداً بیا نمیآیند، بعد دیدم یکی دوهزار یورو دارد یکی هزار یورو، فهمیدم، یک هفته آنجا رفت و آمد داشتم یک نماز پشت سر یک آخوندی نخواندیم یک شب پشت سر یک زیدی خواندیم که من فهمیدم زیدی است رفتم دوباره اعاده کردم، این همه آخوند نماز جماعت نمیخواندند، بیا مسجد سنیها در هامبورگ وسط فاحشه خانهها، ببین چقدر جمعیت نماز میخوانند، بعد از نماز جماعت دیدم آمدند بیرون فحش به فاحشهها میدهند، این قدر پر انرژی شدند. همان طور که شما فرمودید وضعیت فعلی ما به نظرم همان طور که شما میگویید تطوری است ما داریم پیشرفت میکنیم من موافقم ولی باید بفهمیم از کجا میآییم کجا میرویم، من بحثم این بود که این گسلی که ایجاد شد این ساختارها پیش آمد ریشهاش هم از دوره صفویه بود تا الان.