دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خوارج در دوران عبدالملک بن مروان(3)

No image
خوارج در دوران عبدالملک بن مروان(3)

كلمات كليدي : تاريخ، خوارج، عبدالملك مروان، بحرين، جزيره، طبرستان

نویسنده : علي محمد تاج الدين

د) جدال شبیب با سفیان خثعمى‌

بعد از این که شبیب قبیله‌ی بنی‌شیبان را با خود همراه ساخت، از آن سامان کوچ کرد. بعضى از یارانش همراه او بودند و بعضى دیگر در موصل و در پیرامون آذربایجان اقامت نمودند. حجاج که خطر آنها را احساس کرده بود، به سفیان بن ابى عالیه خثعمى نوشت که برگردد. سفیان با هزار سوار در طبرستان بود. چون نامه‌ی حجاج به او رسید، با استاندار طبرستان صلح کرد و برگشت. حجاج به او دستور داد که در محله‌ی «دسکره» اقامت کند تا لشکر حارث بن عمیره همدانى به او برسد. حارث همان است که صالح (رئیس خوارج) را کشته بود. سفیان هم در محل «دسکره» لشکر زد و به انتظار ماند. براى تشکیل لشکر حارث در کوفه و مدائن منادى ندا داد که سپاهیان حاضر و ملحق شوند. سپاهیان تجمع کرده به سفیان ملحق‌ شدند. از سوی دیگر، لشگری به فرماندهی سورة بن حر تمیمى به آنان ملحق شد. سورة قبل از این که برسد، به سفیان نوشته بود که در جاى خود بماند تا سپاه وی برسد، ولى سفیان به تعقیب شبیب شتاب کرد تا در «خانقین» به او نزدیک شد. شبیب، برادر خود «مصاد» را کمین گذاشته بود.

چون سپاه سفیان از کمین گذشتند، برادرش (مصاد) از کمینگاه خود خارج شده و قیام کرد و شبیب هم برگشت و لشگر سفیان جنگ نکرده گریختند. سفیان با دویست تن پایدارى و سخت نبرد کرد. سوید بن سلیم بر سفیان حمله کرد؛ ابتدا هر دو با نیزه مبارزه کردند سپس با شمشیر یک دیگر را زدند و چون نتیجه‌ای حاصل نگشت، هر دو گلاویز شده و بر زمین افتادند، ولى دست از قتل یک دیگر کشیدند.

شبیب هم بر آن عده حمله کرد و آنها را منهزم نمود. در این درگیری یک طرفه، سفیان توانست بگریزد و به «بابل مهرود» پناه ببرد و خبر واقعه را برای حجاج گزارش داد.[1]

ه) واقعه‌ی برخورد شبیب با سورة بن حر

وقتی نامه‌ی سفیان به حجاج رسید، به سورة بن حر نامه‌ای نوشت و او را ملامت و تهدید کرد و به او دستور داد تا با پانصد سوار از مدائن به سوى شبیب لشکر بکشد. او هم اطاعت و شبیب را تعقیب کرد. شبیب هم در منطقه‌ی «جوخى»[2] و اطراف آن جولان مى‌داد. وقتی شبیب به مدائن رسید، اهل مدائن درها را بستند و تحصن کردند. وی نیز به تلافی این عمل مردم مدائن، چهار پایان و حشم آنان را ربود و هر که را دید به قتل رساند. وی به منظور فرار از چنگ سورة، راه نهروان را در پیش گرفت.

جواسیس سوره خبر دادند که شبیب در نهروان اقامت کرده است. سوره نیز بی درنگ، سیصد تن را انتخاب و شبیب را تعقیب نمود. شبیب شب را در آنجا گذرانید. هنگامی که لشگر سوره نزدیک شد، نگهبانان آگاه شده و شبیب را مطلع ساختند. در درگیری که میان دو گروه رخ داد، سوره به مدائن گریخت و شبیب هم او را دنبال کرد. «ابن ابى عصیفر» امیر مدائن، با اهل مدائن براى دفاع بیرون رفته و اتباع شبیب را تیر باران و سنگسار کردند. شبیب با دیدن این شرایط، از آنجا به «کلواذى»[3] رفت و در آنجا حشم و چهار پایان و اموال حجاج را ربود و به سوی «تکریت» رهسپار شد.[4]

و) جنگ شبیب با جزل بن سعید و قتل سعید بن مجالد

پس از فرار سورة، حجاج فرماندهى جنگ خوارج را به جزل بن سعید بن شرحبیل کندی واگذار و او را به میدان جنگ شبیب روانه و به او تاکید کرد که شتاب نکند و احتیاط را از دست ندهد. جزل هم به حجاج گفت: از لشگری که گریخته‌اند، حتی یک تن را هم با من نفرست، زیرا آنها شکست خورده، مرعوب شده‌اند و نبرد آنها به سود مسلمین نخواهد بود. حجاج پیشنهاد وی را پذیرفت و چهار هزار تن تجهیز کرد و با او فرستاد.

جزل هم، عیاض بن ابى لبنه کندى را با مقدمه‌ی لشگر پیشاپیش فرستاد و آنها هم به تعقیب شبیب رفتند. جزل هم با لشکر آراسته حرکت مى‌کرد و هر جا که شب لشکر مى‌زد، گرداگرد لشکر خود خندق مى‌کند. چون تعقیب و گریز طولانی شد، شبیب اتباع خود را به چهار دسته تقسیم کرد. مصاد برادر خود را فرمانده‌ی چهل تن و سلیم را فرمانده‌ی چهل تن دیگر و محلل بن وائل را فرمانده‌ی چهل مرد و خود فرمانده‌ی بقیه شد. وی به هر یک از فرماندهان و یاران خود تعلیم داد که از فلان ناحیه که خود معین نمود لشکر «جزل» را قصد کنند و قرار بر این شد که به آنان شبیخون بزنند.

پس از چندین روز نبرد و پیروزی‌ها و شکست‌های متعدد که نصیب طرفین شد و نتیجه‌ی در خور توجهی حاصل نشد، حجاج از فرسایشی شدن جنگ به ستوه آمده و به جزل اعتراض و تأکید کرد که آنها را تعقیب و ریشه کن کند. به همین خاطر، سعید بن مجالد را با لشکر دیگر به مدد جزل فرستاد. سعید در نهروان به جزل رسید و بر آنان سخت اعتراض و آنها را توبیخ کرد. بعد از آن، سواران لشکر (قبلى) را برگزید و با تعدادی از نفرات قدیم و جدید، شبیب را قصد کرد.

جزل بسیار کوشید تا او را از این کار منع کند؛ ولی موفق نشد. سعید بن مجالد هم با یاران خود رفت. شبیب هم راه «قطیطیا» را گرفت و داخل آن محل شد و به رئیس آن جا دستور داد تا ناهاری آماده نماید.

شبیب و اتباعش پس از صرف غذا، وضو گرفته و دو رکعت نماز خواندند و حمله‌ی سختی بر سعید و یارانش نمودند و فریاد زد: «لا حکم الا للّه» (هیچ حکمى جز حکم خدا نخواهد بود). چیزی نگذشت که سپاهیان سعید گریختند. سعید پایدارى کرد و یاران خود را به ثبات دعوت نمود. ناگهان شبیب بر او حمله کرده و با شمشیر او را از پای در آورد. بدین ترتیب این لشگر هم با شکستی مفتضحانه، نزد جزل مراجعت کردند. جزل با دیدن این اوضاع، بار دیگر به همراه گریختگان بر شبیب یورش برد و زخمی شد و به همراه باقی مانده‌ی سپاه، وارد کوفه شد و واقعه را برای حجاج نوشت و خبر قتل سعید را داد و خود در مدائن اقامت گزید. حجاج هم او را ستود و حیان بن ابحر (پزشک) را براى معالجه او فرستاد. شبیب هم از محل واقعه به سمت مداین حرکت کرد، ولى دانست که به سبب قلعه و دفاع ساکنان آن، نخواهد توانست آن را بگشاید. برای همین، وقتی به آنجا رسید، از ناحیه کرخ (بغداد کنونى) از رود دجله عبور کرد و به اهالى شهر بغداد پیغام داد که در امان هستید. و خود و اتباعش از آن بازار (که در امان بود) چهارپا و لوازم دیگر را خریدند.[5]

ز) ادامه‌ی حرکت شبیب به سمت کوفه و جنگ با مردم بادیه‌نشین

شبیب از بغداد سیر خود را ادامه داد تا به حمام عمیر بن سعد[6] رسید و در آنجا اقامت گزید. چون حجاج خبر آمدن او را شنید، سوید بن عبدالرحمن سعدى را با دو هزار مرد جنگی فرستاد و به او گفت: با او مقابله کن و اگر دیدى که او تظاهر به گریز می‌کند، او را دنبال مکن. او هم خارج شد و در محله‌ی «سبخه»[7] لشکر زد. وقتی خبر به او رسید که شبیب او را قصد کرده است، با افراد خود، به مقابله با او رفت. از سوی دیگر حجاج، عثمان بن قطن را با لشکری فرستاد و او نیز به محله‌ی سبخه رسید و لشکر زد. سوید در حال تعقیب شبیب بود که به وی خبر دادند شبیب از رود فرات عبور کرده و قصد کوفه را دارد. او هم منصرف گشته و به سمت کوفه حرکت کرد. در نزدیکی کوفه، شبیب و اتباعش، بر سوید سخت حمله کردند، ولى نتوانستند کارى پیش ببرند. لذا از طریق حیره وارد کوفه شد. و سوید هم او را تا کوفه دنبال نمود.

این تعقیب و گریز ادامه داشت تا این که شبیب از کوفه به پایین فرات رفته و قبیله و قوم خود را در آنجا غارت کرد و از آنجا به صحرا رفت که به «خفان»[8] رسید. در آنجا با قومى از بنى ورثه تصادف کرد و سیزده تن از آنها را کشت.

شبیب از آنجا خارج و در محل «لحنف» با بنى ابیه تصادف کرد که آنها در کنار چشمه و منبع آب «فزر بن اسود» که یکى از بنى‌صلت بود اقامت داشتند. «فزر» همیشه شبیب را ملامت و از عقیده‌اش منصرف مى‌کرد. شبیب به او گفته بود: اگر روزى بشود که من هفت سوار داشته باشم، قوم فزر را غارت خواهم کرد. چون «فزر» خبر آمدن شبیب را شنید، به همراه دیگر مردان قبیله منهزم شدند.

او راه «قطقطانه»[9] را گرفت و از قصر بنى مقاتل و حصاصه گذشت تا به انبار رسید و از آن جا وارد دقوقا شد تا به آذربایجان رسید. به محض این که شبیب از حوالی کوفه دور شد، حجاج به بصره رفته و عروة بن مغیره بن شعبه را در کوفه جانشین خود نمود.[10]

ح) ورود مجدد شبیب به کوفه

مدتی از حمله‌ی خوارج خبری نبود که ناگهان به عروة خبر رسید شبیب وارد «خانیجار»[11] شده است و کوفه را قصد کرده است. عروه هم نامه را به طور کامل براى حجاج در بصره فرستاد. حجاج نیز با شتاب به سمت کوفه در حرکت بود تا این که هنگام نماز عصر به کوفه نزدیک شد و استراحت کرد. شبیب هم هنگام مغرب به محل «سبخه» رسید. او و سوارانش وقتی داخل کوفه شدند، دروازه‌ی قصر امیر را با گرز کوبیدند و بعد از آن، مسجد بزرگ کوفه را قصد کردند که در آن هنگام جماعتى از مردم سرگرم نماز و عبادت بودند. خوارج به مسجد هجوم برده و عده‌ای را کشتند. بعد از آن از خانه‌ی «حوشب» گذشتند که در آن زمان رئیس شرطه‌های کوفه بود. خوارج او را ندا دادند که امیر تو را خوانده است. او هم خواست نزد امیر برود؛ ولى احتمال خطر داد و از بیرون رفتن خوددارى کرد. خوارج هم غلام او را کشتند و رفتند.

خوارج در ادامه‌ی قتل و غارت‌های خویش، عده‌ای دیگر را کشته و از کوفه خارج شدند.

در همین حین بود که حجاج رسید و منادى را امر داد که ندا کند: «یا خیل الله ارکبى» اى سواران خدا سوار شوید. مردم از هر طرف آمدند و تجمع کردند. حجاج بشر بن غالب اسدى را با دو هزار مرد به دنبال خوارج فرستاد. بعد از او، زائدة بن قدامه ثقفى را با دو هزار مرد دیگر روانه کرد.

همچنین ابا ضریس مولاى بنى تمیم را با دو هزار جنگجوى و بعد عبد الاعلى بن عبدالله بن عامر و زیاد بن عمرو عتکى را یکی پس از دیگرى به تعقیب خوارج فرستاد.

محمد بن موسى بن طلحة بن عبیدالله هم که از سوی عبدالملک بن مروان به امارت سیستان برگزیده شده بود، به دستور حجاج ابتدا به مقابله با شبیب فرستاده شد.[12]

مقاله

نویسنده علي محمد تاج الدين

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS