دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

یاران امام حسین(ع)(19) (حر بن یزید ریاحی تمیمی(2))

No image
یاران امام حسین(ع)(19) (حر بن یزید ریاحی تمیمی(2))

كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين(ع)، ذحر بن يزيد رياحي، قرة بن قيس، زهير بن قين، مهاجر بن اوس، يزيد بن سفيان، ايوب بن مسرح

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

حر بن یزید ریاحی تمیمی(2)

حر و روز عاشورا

در روز عاشورا عمر بن سعد لشکر خود را آراست و فرماندهان هر بخش از سپاه را تعیین نمود. او حر بن یزید ریاحی را فرمانده بنی‌تمیم و بنی‌همدان کرد.[1] با آراسته شدن سپاه، لشکر عمر بن سعد آماده جنگ با سپاه امام حسین(ع) گردید.

حر بن یزید چون تصمیم کوفیان را برای جنگ با آن حضرت(ع) جدی دید نزد عمر بن سعد رفت و به او گفت: «آیا تو می‌خواهی با این مرد (امام حسین(ع)) بجنگی؟» گفت: «آرى به خدا قسم چنان جنگى بکنم که آسان‌ترین آن افتادن سرها و بریدن دست‌ها باشد»، حر گفت: «مگر پیشنهادات او خوشآیندتان نبود؟» ابن سعد گفت:

«اگر کار به دست من بود مى‌پذیرفتم؛ ولى امیر تو (عبیداللَّه) نپذیرفت.»[2] پس حر، عمر بن سعد را ترک کرد و در گوشه‌ای از لشکر ایستاد در کنار او یکی از افراد هم قبیله‌اش به نام قرة بن قیس ایستاده بود. حر به قره گفت: «آیا اسب خود را امروز آب داده‌ای؟» قره گفت: «نه.» حر گفت: «آیا می‌خواهی آن را سیراب کنی؟» قره گمان کرد حر قصد کناره‌گیری از سپاه ابن‌سعد را دارد و خوش ندارد که قره او را در آن حال ببیند. پس به حر گفت: «من اسبم را آب نداده‌ام و اکنون می‌ر‌وم تا آن را آب بدهم.» سپس حر از آنجائى که ایستاده بود کناره گرفت و اندک اندک به سپاه امام(ع) نزدیک شد، مهاجر بن اوس -که در لشکر عمر سعد بود- به حر گفت: «آیا می‌خواهى حمله کنى؟» حر در حالی که می‌لرزید پاسخی نداد مهاجر که از حال و وضع حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: «به خدا قسم هرگز در هیچ جنگى تو را به این حال ندیده بودم، اگر از من می‌پرسیدند: شجاع‌ترین مردم کوفه کیست از تو نمى‌گذشتم (و تو را نام می‌بردم) پس این چه حالى است که در تو می‌بینم؟» حر گفت: «بدرستی که خود را میان بهشت و جهنم مى‌بینم و به خدا سوگند اگر پاره پاره شوم و مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد». حر این را گفت و بر اسب خود نهیب زد و به سوی خیمه‌گاه امام(ع) حرکت کرد.[3] حر در حالی که سپر خود را وارونه کرده بود به اردوگاه امام(ع) وارد شد. او خدمت امام حسین(ع) آمد و عرض کرد: «فدایت شوم یابن رسول‌الله(ص) من آن کسی هستم که تو را از بازگشت (به وطن خود) جلوگیرى کردم و تو را همراهی کردم تا به ناچار در این سرزمین فرود آیی؛ من هرگز گمان نمی‌کردم که آنان پیشنهاد تو را نپذیرند، و به این سرنوشت دوچارتان کنند، به خدا قسم اگر می‌دانستم کار به این‌جا می‌کشد، هرگز به چنین کارى دست نمی‌زدم، و من اکنون از آن چه انجام داده‌ام به سوى خدا توبه می‌کنم، آیا توبه من پذیرفته است؟» امام حسین(ع) فرمود: «آرى خداوند توبه تو را مى‌پذیرد. اکنون از اسب فرود آى» حر عرض کرد: «من سواره باشم برایم بهتر است از این که پیاده شوم، ساعتى با ایشان هم چنان که بر اسب خود سوار هستم در یارى تو می‌جنگم، و سرانجام کار من به پیاده شدن خواهد کشید.» امام حسین(ع) فرمود: «خدایت رحمت کند هر کاری که می‌خواهى انجام بده.»[4] پس حر رو در روی لشکر عمر بن سعد ایستاد و فریاد برآورد: «ای قوم آیا پیشنهاداتی که حسین(ع) به شما کرده باعث نشده تا خداوند شما را از جنگ با او باز دارد؟» گفتند: «سخنت را به امیر عمر [بن سعد] بگو.» حر همین سخن را با عمر بن سعد باز گفت. پس عمر بن سعد گفت: «من به جنگ با حسین(ع) حریصم و اگر راهی دیگر جز این داشتم همان کار را می‌کردم.»[5] پس حر خطاب به لشکر گفت:

«اى مردم کوفه مادرانتان به عزایتان بنشینند؛ آیا این مرد شایسته را به سوى خود خواندید و گفتید: در یارى تو با دشمنانت خواهیم جنگید، اما اکنون که به سوى شما آمد دست از یاری‌اش برداشتید در برابر او صف بسته می‌خواهید او را بکشید؟ شما جان او را بدست گرفته راه نفس کشیدن را بر او بسته‌اید، و از هر سو او را محاصره کرده‌اید و از رفتن به سوى زمین‌ها و شهرهاى پهناور خدا جلوگیریش کرده‌اید، آن سان که هم چون اسیرى در دست شما گرفتار شده نه می‌تواند به نفع خود کاری انجام دهد و نه می‌تواند زیانى را از خود دور کند، و آب فراتى که یهود و نصارى و مجوس از آن مى‌آشامند و خوک‌هاى سیاه و سگان در آن می‌غلطند بر روى او و زنان و کودکان و خاندانش بستید، تا جائى که از شدت تشنگى بی‌حال افتاده‌اند؛ چه بد رعایت محمد(ص) را درباره فرزندانش کردید، خدا در روز تشنگى (محشر) شما را سیراب نکند؟» در این هنگام تیراندازان سپاه عمر بن سعد او را هدف تیرهای خود قرار دادند؛ حر که چنین دید به عقب برگشت و پیش روى امام(ع) ایستاد.[6]

برخی از منابع روایت کرده‌اند که حر بن یزید ریاحی اولین نفری بود که از امام(ع) اذن میدان گرفت و در حمایت از امام(ع) شمشیر کشید و به مقابله با دشمن برخاست. او به میدان رفت و شجاعانه می‌جنگید و با این که اسبش زخمی شده بود و از گوش‌ها و پیشانی آن خون جاری شده بود، همواره رجز می‌خواند و سواره با دشمنان پیکار می‌کرد. او دلیرانه می‌جنگید و رجز می‌خواند:

انّی انا الحرّ و مؤوی الضّیف اضرب فی اعراضکم بالسّ

عن خیر من حلّ بلاد الخیف اضربکم ولا اری من حیف

«همانا من حر هستم که میزبان میهمانانم، شمشیرم را بر شما فرود می‌آورم و حمایت از بهترین کسی که ساکن بلاد خیف شده می‌نمایم و می‌زنم شما را و باکی از شما ندارم.»[7]

نقل شده که چون حر به لشکر امام(ع) پیوست مردی از بنی‌تمیم به نام یزید بن سفیان گفت: «به خدا اگر حر را ببینم با نیزه‌ام او را خواهم کشت. «در آن هنگام که حر می‌جنگید و گوش و پیشانی اسبش زخم برداشته و خون از آن جاری بود حصین بن نمیر به یزید گفت: «این همان حری است که می‌خواستی او را به قتل برسانی؛ می‌خواهی کاری بکنی؟» یزید گفت: «آری» و سپس به سرعت به سوی حر حمله‌ور شد؛ امّا حر به او مجال نداد و با ضربتی او را به هلاکت رساند.[8]

حر در حالی که به این شعر "عنتره" تمسک جسته بود:

ما زلت ارمیهم بغرة وجهه و لبانه حتی تسربل بالدم

«پیوسته تیر زدم به سفیدی رویش و به سینهاش تا حدی که گویا پیراهنی از خون پوشیده بود.»[9] -[10]

هم چنان می‌جنگید و پیش می‌رفت تا این که شخصی به نام ایوب بن مسرح(یا مشرح)، تیری به اسب حر زده و آن را از پای در آورد،[11] پس حر به ناچار از اسب پیاده شد و در حالی که رجز می‌خواند:

ان تعقروا بی فانا ابن الحر اشجع من ذی لبد هزبر

«اگر اسب مرا پى کنید پس من پسر آزاد مردى هستم، که دلاورتر از شیر شرزه‌ام.»[12]

به نبرد پرداخت او شجاعانه می‌جنگید تا این که چهل و چند نفر از دشمنان را به هلاکت رساند.[13] در این هنگام لشکر پیاده نظام ابن سعد به یکباره بر او حمله‌ور شده و او را به شهادت رساندند. گفته شده که دو نفر در شهادت او شراکت داشتند یکى ایوب بن مسرح و دیگر مردى از سواران اهل کوفه.[14]

اما برخی دیگر از منابع نقل کرده‌اند که حر بن یزید ریاحی و زهیر بن قین، پس از شهادت حبیب بن مظاهر در پیش از ظهر عاشورا، با هم به میدان رفتند و بر دشمنان حمله بردند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت می‌کردند و هر گاه یکی از آنان در محاصره قرار می‌گرفت، دیگری به کمکش می‌شتافت آنان پیوسته می‌جنگیدند تا این که حر به شهادت رسید، زهیر نیز به اردوگاه برگشت.[15]

اصحاب امام(ع) با شتاب به سوی او شتافتند و او را در برابر خیمه‌ای که می‌جنگید قرار دادند، امام(ع) بر بالین او نشست و خون از چهره‌ی حر پاک کرد و این جملات را فرمود: «تو حر و آزاده‌ای همان گونه که مادرت بر تو نام نهاد، تو در دنیا و آخرت حر و آزاده‌ای.»[16]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS