دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

یاران امام حسین(ع) (12)

No image
یاران امام حسین(ع) (12)

كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين(ع)، برير بن خضير، عبدالله بن شهر، يزيد بن معقل، رضي بن منقذ، كعب بن جابر

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

بریر بن خضیر همدانی

بریر از اصحاب و یاران مخلص امام حسین(ع) و از شیعیان و ارادتمندان خاص اهل بیت پیامبر(ص) و از نیکان و تابعین امیرالمؤمنین علی(ع) بود. او مردی زاهد و عابد[1] و از بزرگان و قاریان مسجد جامع کوفه و مفسری پرهیزگار بود؛ او از بزرگان و اشراف قبیله همدان و ساکن شهر کوفه به شمار می‌آمد.[2]

وقتی خبر حرکت امام حسین(ع) از مدینه منوره به مکّه معظمه به بریر رسید، او از کوفه به سوی مکّه حرکت کرد تا این که سرانجام موفق شد در مکه به جمع اصحاب و یاران امام(ع) بپیوندد و ایشان را از مکه تا کربلا همراهی نماید.[3]

روایت شده که پس از ورود کاروان امام حسین(ع) و یارانش به کربلا در دومین روز از ماه محرم الحرام سال شصت هجری، آن حضرت(ع) خطبه‌ای ایراد فرمودند. پس از ایراد این خطبه، یاران امام(ع) به پا خاستند و هر یک از آنان سخنانی را به زبان راندند و با مولای خویش تجدید بیعت کردند. از جمله کسانی که پس از سخنان امام(ع) به پا خاست و سخنانی را ایراد نمود بریر بود. او پس از زهیر از جای برخاست و خطاب به اباعبدالله الحسین(ع) گفت: «یابن رسول الله(ص)! لقد منّ الله بک علینا ان نقاتل بین یدیک، تقطّع فیک اعضائنا، ثمّ یکون جدّک شفیعنا یوم القیامة؛ ای پسر رسول خدا(ص)! خداوند به واسطه وجود شریفتان بر ما منت نهاده است، بدرستی که ما در رکاب شما نبرد می‌کنیم، تا آن‌جا که در راه [دفاع از] شما اعضای بدنمان تکه تکه شود. پس جد شما [بواسطه این عمل] در روز قیامت شفیع ما خواهد شد.»[4]

بریر و شب عاشورا

در شب عاشورا امام حسین(ع) اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آنان فرمود: «... بدانید که من گمان یارى از این مردم [کوفه] را ندارم. من بیعتم را از شما برداشتم شما آزادید که به هر جا که می‌خواهید بروید این شب که شما را گرفته است برای شما فرصتى خواهد بود تا آن را شتر خویش قرار داده و به هر سو که می‌خواهید بروید!» پس از سخنان امام(ع) هر یک از یاران برخاستند و بر حمایت از اباعبدالله الحسین(ع) تأکید ورزیده با امام خویش تجدید پیمان نمودند. پس از پایان جلسه، بریر از حضرت(ع) اجازه خواست تا برود و عمر بن سعد را موعظه کند، امام(ع) پذیرفت. آن گاه بریر نزد عمر بن سعد رفت و به چادرش وارد شد و بدون آن که سلام کند، نشست. عمر خشمگین شد و گفت: «ای برادر همدانی چه چیز تو را از سلام کردن بر من باز داشت؟ آیا مسلمان نیستم و خدا و رسولش را نمی‌شناسم و به حق گواهی نمی‌دهم؟» بریر گفت: «اگر آن طور که تو می‌گویی خدا و پیغمبر شناس بودی عازم کشتن خاندان پیامبر(ص) نمی‌گشتی وانگهی این فرات زلال است که امواجش مانند شکم مار درهم می‌پیچد و حیوانات عراق از آن می‌نوشند؛ اما حسین بن علی(ع) -و برادران و زنان و خاندانش- از تشنگی می‌میرند. تو آنان را از نوشیدن آب فرات مانع گشته‌ای و فکر می‌کنی که خدا و رسول(ص) او را می‌شناسی؟» عمر سعد اندکی سر به زیر انداخت و آنگاه سرش را بلند کرد و گفت: «ای بریر به خدا قسم یقین دارم که هر کس با آنان بجنگد و حقشان را غصب کند ناگزیر در آتش است؛ ولی ای بریر آیا از من می‌خواهی که ولایت ری را واگذارم که به دیگری برسد؟ به خدا سوگند نفس من چنین چیزی را نمی‌پذیرد.» آن‌گاه گفت: «عبیدالله به جای قوم خویش مرا به اجرای نقشه‌ای فرا خواند که اینک در پی انجام آنم به خدا سوگند، می‌دانم و سرگردانم و میان دو خطر خویش اندیشناکم آیا ملک ری را رها کنم، در حالی که آرزوی من است یا آن‌که گناه قتل حسین(ع) را به گردن گیرم؟ در کشتن حسین(ع) آتشی است که جلوگیری از آن ممکن نیست و ملک ری نور چشم من است.» پس بریر نزد امام(ع) بازگشت و گفت: «ای فرزند رسول خدا(ص) عمر بن سعد در برابر ملک ری به کشتن تو رضایت داده است.»[5]

ضحاک بن عبداللَّه مشرقى نقل کرده که: «در شب عاشورا حسین(ع) و یارانش تمام شب را بیدار بودند و به مناجات با خداوند برخاسته نماز مى‌خواندند و آمرزش مى‌طلبیدند. امام حسین (ع) قرآن می‌خواند تا این که به این آیه رسید:

«وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ * ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى‌ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ....؛ آن‌ها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصور نکنند، اگر به آن‌ها مهلت می‌دهیم به سودشان است ما به آن‌ها مهلت می‌دهیم فقط برای این که بر گناهان خود بیفزایند و برای آن‌ها عذاب خوار کننده‌ای (آماده شده)است*‌ چنین نبود که خداوند مؤمنان را به همان گونه که شما هستید واگذارد، مگر آن که ناپاک را از پاک جدا سازد....»[6]

گروهی از سواران دشمن که در حال گشت‌زنی در اطراف خیام امام(ع) بودند بر ما ‌گذشتند یکى از آن سواران این آیه را شنید و فریاد زد: «قسم به پروردگار کعبه که ما آن پاکانیم که از شما جدا شده‌ایم.»

ضحاک بن عبداللَّه مشرقى گوید: «من او را شناختم و به بریر بن خضیر گفتم: «مى‌دانى این کیست؟» گفت: «نه.»»

گفتم: «این ابوحرب عبداللَّه بن شهر است، مردى بذله‌گوى و معتبر و دلیر و غافل کش، بارها اتفاق افتاده که سعید بن قیس او را به سبب جنایتى محبوس کرده بود.»

پس بریر بن خضیر عبدالله بن شهر را خطاب قرار داد و گفت: «اى فاسق! خدا ترا جزو پاکان مى‌کند؟» گفت: «تو کیستى؟» گفت: «بریر بن خضیر.»

گفت: «انا للَّه، حیفم می‌آید اى بریر، به خدا هلاک شدى، به خدا هلاک شدى.»

بریر گفت: «اى ابوحرب، مى‌خواهى از گناهان بزرگ خویش به پیشگاه خدا توبه برى که به خدا ما پاکانیم و شما پلیدان.»

گفت: «من نیز بدین گفته شهادت مى‌دهم.»

ضحاک بن عبداللَّه مشرقى به او گفت: «واى بر تو! پس چرا دانستن این موضوع فایده‌ای به حالت ندارد؟»

عبدالله بن شهر [با تمسخر] گفت: «فدایت شوم، پس کى همنشین یزید بن عزره عنزى مى‌شود؟» و ادامه داد: «اینک یزید همراه من است.»

بریر گفت: «به هر حال خدا رأى ترا زشت بدارد که بى‌خردى.»

پس او رفت و به سپاه عمر بن سعد ملحق شد.[7]

بریر و صبح عاشورا

صبح عاشورا برای بریر صبحی ارزشمند و دلنشین بود؛ شوق وصال به معبود در او موج می‌زد به گونه‌ای که این شوق در رفتار بریر نیز تأثیر گذارده بود. او را بر خلاف همیشه بسیار بذله‌گو و شوخ کرده بود. نقل شده او در صبح عاشورا با عبدالرحمن بن عبد رب انصاری مزاح و شوخی می‌کرد. عبدالرحمن به او اشکال گرفت که این ساعت، زمان شوخی و بذله‌گویی نیست بریر در پاسخ گفت: «ای برادر! اقوام و خویشان من می‌دانند که زمانی که جوان بوده‌ام اهل بذله گویی نبوده‌ام، چه رسد به زمان پیری و کهولت سن. اما من واقفم به آن چه که به زودی ملاقاتش خواهیم کرد. به خدا سوگند، تنها فاصله ما و حورالعین حمله این قوم با آن شمشیرهایشان است، چقدر مایلم که آن زمان هم اکنون باشد».[8]

در آغازین ساعات روز عاشورا و در زمانی که سپاه عمر بن سعد در تدارک حمله به سپاه اندک امام حسین(ع) و یارانش بود، زهیر بن قین، از امام(ع) اجازه گرفت تا با آنان سخن بگوید و آنان را موعظه نماید. امام(ع) اجازه فرمودند و به سخنرانی پرداخت. پس از خطبه‌ی زهیر بن قین، بریر از امام حسین(ع) اجازه گرفت تا در برابر سپاه عمر بن سعد به سخنرانی بپردازد. امام(ع) به او نیز اجازه دادند، پس او سپاه ابن سعد را خطاب قرار داد و به آنان چنین گفت:

«ای مردم! خداوند، محمد(ص) را مژده دهنده و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدای تعالی و چراغی روشنگر در میان ما قرار داد. این آب فرات که نوشیدن آن بر حیوانات مباح است، چرا بر فرزند دخت پیامبر(ص) منع شده؟ آیا مزد رسالت محمد، این است؟ (این گفتار او اشاره به آیه‌ای از قرآن است که مودت به اهل بیت مزد رسالت دانسته شده است.)»

در پاسخ او گفتند: «ای بریر! زیاد حرف می‌زنی! به خدا سوگند که حسین(ع) باید تشنه باشد، همان گونه که کسانی قبل از او تشنه کام بودند».

بریر اضافه کرد: «اینک بار گران محمد(ص) بر دوش شما قرار گرفته، در حالی که اینها فرزندان، خاندان، حرم و دختران او هستند، پس بگویید قصد دارید با آن‌ها چه کنید؟»

گفتند: «می‌خواهیم امیر، عبیدالله ابن زیاد، بر حسین(ع) و خاندانش تسلط یابد و هرچه او خواست انجام شود».

بریر گفت: «آیا نمی‌پذیرید که حسین(ع) و خاندانش به محلی که از آن‌جا آمده‌اند باز گردند؟ وای بر شما اهل کوفه! آیا نامه‌هایی را که روانه کردید و عهد و پیمان‌هایی که بستید و خدا را شاهد گرفتید، فراموش کرده‌اید؟ وای بر شما، آیا اهل بیت پیامبرتان را دعوت کرده‌اید، در حالی که می‌پنداشتید جانتان را بهر آن‌ها خواهید داد؛ ولی هنگامی که آن‌ها رو به شما آوردند، آن‌ها را تسلیم ابن زیاد ساختید و از آب فرات منعشان کردید؟ با فرزندان پیامبرتان پس از او چه بد برخورد کردید. شما را چه شده است؟» خدا در قیامت شما را سیراب نگرداند، شما بد امتی هستید». از میان لشکر دشمن کسانی گفتند: «ای فلان! ما نمی‌فهمیم تو چه می‌گویی»

بریر در پاسخ گفت: «سپاس خدای را که بینش مرا بیش از شما قرار داد. پروردگارا! من از رفتار این قوم بیزارم، تو خود تیرهایی در بین آن‌ها بیفکن که تو را در حالی که تو از آن‌ها غضبناک باشی ملاقات کنند».

سپس سپاه عمر بن سعد بریر را تیر باران کردند و او مجبور به عقب‌نشینی شد.[9]

بریر مرد شجاعی بود و دعوت دشمنانی که در میدان کربلا هم‌آورد می‌طلبیدند رد نمی‌کرد. روایت شده که در صبح عاشورا به ندای سالم و یسار-غلامان زیاد بن ابیه و عبیدالله بن زیاد- که هم‌آورد می‌طلبیدند پاسخ گفت؛ اما امام حسین(ع) به او اجازه نبرد نداد و عبدالله بن عمیر را به نبرد با آن دو فرستاد.[10]

شهادت بریر

در روز عاشورا مردی از میان سپاه عمر بن سعد به نام یزید بن معقل فریاد برآورد: «ای بریر! رفتار خداوند با خودت را چگونه دیدی؟» بریر در پاسخ گفت: «جز خوبی از خداوند بر خودم و جز بدی بر تو چیزی ندیدم» یزید گفت: «پیش از این دروغگو نبودی، امروز دروغ می‌گویی. آیا به یاد داری روزی را که در بنی لوذان (یا سکة بن دودان) با هم قدم می‌زدیم و تو می‌گفتی عثمان چنین و چنان است و معاویه گمراه است و گمراه کننده، و امام هدایت، علی بن ابی‌طالب(ع) است». بریر گفت: «آری و به درستی این مطلب شهادت می‌دهم» یزید گفت: «و من شهادت می‌دهم تو از گمراهان هستی.»

بریر گفت: «آیا می‌خواهی با تو مباهله کنم تا خدا دروغگو را لعنت و آن که را بر باطل است به قتل برساند؟»

او پذیرفت پس هر دو، دست به دعا برداشتند و از خدای سبحان خواستند که، دروغگو را رسوا سازد و او را از بین ببرد؛ سپس با هم به نبرد پرداختند؛ دو ضربت بین آنان ردّ و بدل شد و یزید بن معقل ضربتی بر بریر وارد آورد بریر ضربت او را دفع کرد و سپس با شمشیرش ضربت سنگینی را بر سر یزید فرود آورد. شدت ضربت شمشیر بریر به حدی بود که کلاه‌خود یزید را شکافت و شمشیر به مغز سرش رسید و او در دم جان داد. شمشیر در فرق یزید گیر کرده بود و بریر به زحمت توانست آن را از سر یزید بیرون آورد.[11] او در حالی که رجز می‌خواند:

انا بریر و ابی خضیر لیث یروع الأسد عند الزئر

یعرف فینا الخیر أهل الخیر أضربکم و لا أری من ضیر

و ذلک فعل الخیر فی بریر

«من بریر، فرزند خضیرم. شیر به هنگام غرش از کسی نمی‌ترسد. اهل خیر از خیرخواهی ما آگاهند. من شما را می‌زنم و از این کار زیان نمی‌بینم. این کار آزادمردان است که از بریر سر می‌زند.[12]

بر دشمن حمله برد. او می‌جنگید و می‌گفت: «به نزدیک من آیید ای کشنده‌گان مؤمنین؛ به نزدیک من آیید ای فرزندان کشته‌شده‌گان روز بدر؛ به نزدیک من آیید ای کشنده‌گان عترت رسول خدا(ص).»[13] در این هنگام مردی از سپاه کوفه به نام رضی بن منقذ به بریر حمله کرد آنان مدتی با یکدیگر جنگیدند تا این که بریر او را بر زمین کوبید و بر روی سینه‌ی او نشست، رضی یاران خود را فرا خواند و از آنان کمک طلبید کعب بن جابر بن عمرو اسدی به یاری او شتافت در این هنگام عفیف بن زهیر (که خود از سپاهیان ابن سعد بود) فریاد زد: «این مرد بریر بن خضیر قاری است که در مسجد کوفه می‌نشست و ما را قرآن می‌آموخت»؛ اما کعب توجّهی نکرد و با نیزه‌اش به بریر حمله کرد، و آن را بر پشت بریر کوبید چون بریر تیزی نیزه را در پشت خود احساس کرد، خود را به روی رضیّ بن منقذ افکند و روی او را به دندان گرفت و قسمتی از بینی او را کند، کعب بن جابر نیزه‌اش را فشار داد و بریر را از روی رضی بن منقذ کنار زد و سپس او را با شمشیر به شهادت رساند.[14]

در برخی از منابع آمده بریر به میدان رفت و جنگید و پس از به هلاکت رساندن سی نفر[15] از دشمنان به دست بجیر بن اوس ضبی به شهادت رسید.[16]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS