دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

یاران امام حسین(ع) (9)

No image
یاران امام حسین(ع) (9)

كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين(ع)، عمرو بن كعب ابو ثمامة صائدي، قارب بن عبدالله دوئلي، قاسط بن زهير تغلبي، القاسم بن حبيب ازدي، قعنب بن عمر نمري

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

عمرو بن کعب ابوثمامة صائدی

ابوثمامه عمرو بن عبدالله بن کعب از اهالی کوفه و مردی شجاع، محترم و صاحب نفوذ در کوفه بود و از شخصیت‌های سرشناس شیعه در این شهر به شمار می‌رفت.[1] او از تابعین بوده و در جنگ‌های امیرالمؤمنین علی(ع) او را یاری رسانده بود. پس از شهادت امام علی(ع) با امام حسن مجتبی(ع) همراه گردید و پس از شهادت آن حضرت(ع) در کوفه ساکن شد.[2] ابوثمامه از جمله شیعیانی بود که پس از مرگ معاویه، به امام حسین(ع) نامه نوشته بود و او را به کوفه دعوت کرد.[3] با ورود سفیر امام حسین(ع) -مسلم بن عقیل- با او بیعت کرد مسلم بن عقیل او را مسؤول امور مالی خود قرار داد و با توجه به شناختی که او در امر سلاح داشت، به او تکلیف نموده بود تا جهت رویارویی با ابن زیاد سلاح فراهم آورد.[4] پس از شهادت مسلم او تحت تعقیب مأموران ابن زیاد قرار گرفت از این‌رو مدتی مخفی شد؛ اما سرانجام موفق شد از کوفه خارج شود به سوی امام(ع) حرکت کند. در بین راه با نافع بن هلال بجلی برخورد کرد و با هم به کاروان امام(ع) ملحق شدند.[5]

روایت شده است که عمر بن سعد پس از رسیدن به کربلا در ابتدا تلاش کرد تا از راه مسالمت‌آمیز امام(ع) را وادار به پذیرش خواسته‌های یزید کند، از این‌رو از عزره بن قیس خواست تا با امام(ع) گفتگو کند عزره که خود را از جمله کسانی بود که به امام(ع) نامه نوشته بود حیا ‌کرد که با امام(ع) روبرو شود، از این‌رو از این کار سرباز زد دیگران هم اصرار کردند؛ اما سودی نبخشید. کثیر بن عبدالله شعبی که شخصی گستاخ و هتاک بود، از جای برخاست و گفت: «من این کار را خواهم کرد و حتی هم اگر بخواهید او را ترور خواهم کرد.» ابن‌سعد گفت: «نه؛ اما از او بپرس که چه چیز باعث حضور ایشان در این‌جا شده است.» کثیر به سمت اردوگاه امام(ع) حرکت کرد زمانی که به خیام حضرت نزدیک شد. ابوثمامه خدمت امام(ع) عرض کرد: «یا ابا عبدالله(ع) خداوند امورتان را به صلاح آورد هم اینک بدترین و گستاخ‌ترین شخص روی زمین به سوی شما می‌آید و او اهل ترور است.» سپس بیرون رفت و در برابر کثیر ایستاد و گفت: «شمشیرت را به من بده» کثیر گفت: «نه به خدا قسم، این رسم بزرگواری نیست من فقط فرستاده‌ای‌ام که اگر به سخنانم گوش فرا دهید پیام را خواهم گفت و اگر نخواستید بر می‌گردم.» ابوثمامه گفت: «شمشیرت را بده سپس هر آن چه که می‌خواهی بگو.» کثیر گفت: «نه به خدا قسم؛ نباید به شمشیرم دست بزنی» ابوثمامه گفت: «پس بگو برای چه آمده‌ای تا من به جای تو خبر را به امام(ع) برسانم من نمی‌گذارم که تو به [آن حضرت(ع)] نزدیک شوی چرا که تو شخصی فاجر هستی.» پس از این مشاجره لفظی کثیر به سوی عمر سعد بازگشت.[6]

در روز عاشورا و زمان ظهر ابوثمامه متوجه وقت نماز گردید از این روی رو به امام(ع) کرده گفت: «یا ابا عبدالله(ع) جانم به فدایت من این گروه را می‌بینم که به شما نزدیک شده‌اند به خدا قسم به شما دست نخواهند یافت؛ مگر این که پیش از شما کشته شوم، انشاء الله. دوست دارم در حالی که این نمازم را که وقت آن فرا رسید است با شما به جا آورم و سپس خداوند را ملاقات کنم» امام(ع) به سوی آسمان توجهی نمود و فرمود: «ذکرت الصلاة جعلک الله من المصلین الذاکرین؛ نماز را یادآوری کردی خداوند تو را از جمله نمازگزاران قرار دهد.» سپس فرمود: «از آن‌ها (سپاه عمر بن سعد) بخواهید که از جنگ دست بردارند تا نماز را به جای آوریم.»[7]

پس از نماز ابوثمامه خدمت امام حسین(ع) رسید و عرض کرد: «یا ابا عبدالله(ع) تصمیم گرفته‌ام تا که به دوستانم ملحق شوم، برایم ناگوار است که بمانم و شما را تنها ببینم، در حالی که یاران شما کشته شده باشند.» امام(ع) به او اجازه دادند و فرمودند: «پیش رو که ما هم بعد از ساعتی به شما ملحق خواهیم شد.» او قدم به میدان رزم نهاد و نبردی سخت انجام داد تا این که به شدت مجروح شد در این هنگام پسر عموی ابوثمامه -قیس بن عبدالله صائدی- که در سپاه ابن‌سعد بود و با او سابقه‌ی دشمنی داشت پیش رفت و او را به شهادت رساند.[8] در زیارت ناحیه مقدسه و نیز زیارت رجبیه او مورد سلام امام(ع) قرار گرفته است.

قارب بن عبدالله دوئلی

او به هنگام هجرت رسول خدا(ص) از مکه به مدینه به حضرت(ص) ایمان آورد و راهنمای پیامبر(ص) در این سفر بود.[9] مادر قارب از کنیزان امام حسین(ع) بود از این‌رو قارب از موالیان امام(ع) به شمار می‌رفت.[10] او امام(ع) را از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا همراهی کرده بود او در رکاب امام(ع) نبرد کرد تا اینکه سرانجام در پیش ظهر عاشورا و در جریان حمله نخستین به شهادت رسید.[11]

از او نیز در زیارت ناحیه مقدسه نامی برده شده است آن‌جا که امام جواد(ع) در این زیارت می‌فرمایند: «السلام علی قارب مولی الحسین بن علی(ع)»

قاسط بن زهیر[12] تغلبی

او و دو برادرش -کردوس و مقسط- از اصحاب و یاران امیرالمؤمنین علی(ع) بودند و همراه آن حضرت(ع) در جنگ‌ها شمشیر می‌زدند. در کتب از آن‌ها بخصوص در واقعه جنگ صفین به نیکی یاد شده است.[13] قاسط از فرماندهان علی(ع) در جنگ صفین بوده و در جمل و نهروان در خدمت آن حضرت(ع) شرکت داشته است.[14]

پس از شهادت امام علی(ع) قاسط و برادرانش به امام حسن(ع) پیوستند و ایشان را همراهی کردند. پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه آنان در کوفه ماندند و در این شهر اقامت گزیدند.[15] پس از شهادت امام حسن(ع)، دل در گرو ولایت امام حسین(ع) نهادند. زمانی که امام(ع) به کربلا وارد شد این سه برادر از کوفه خارج شدند و شبانه به امام حسین(ع) پیوستند.[16] قاسط در صبح عاشورا به میدان رفت و در حمایت از مراد خود جنگید و سرانجام در این راه به شهادت رسید.[17] شهادت او در منابع در زمان حمله نخست گزارش شده است.[18]

امام جواد(ع) در زیارت ناحیه مقدسه بر قاسط و کردوس فرزندان زهیر سلام و درود فرستادند و فرمودند: «السلام علی قاسط و کردوس ابنی زهیر التغلبی».

القاسم بن حبیب ازدی[19]

قاسم مردی شجاع و از شیعیان مخلص کوفه بود. او به همراه سپاه عمر سعد از کوفه به کربلا آمده بود و قبل از آغاز جنگ به سپاه امام حسین(ع) پیوست.[20] قاسم بن حبیب در صبح عاشورا، در حمایت از امام(ع) خود به مبارزه پرداخت تا اینکه پیش از ظهر عاشورا و در جریان حمله نخست به شهادت رسید.[21]

قعنب بن عمر نمریقعنب از شیعیان بصره بود. او به همراه حجّاج بن بدر سعدی از بصره به سوی مکه حرکت کرد و سرانجام موفق شد به امام حسین(ع) و یارانش بپیوندد. او در روز عاشورا برابر آن حضرت(ع) با دشمنان جنگید و سپس به شهادت رسید.[22]

او نیز از جمله شهدایی است که نامش مشمول سلام و درود امام جواد(ع) در زیارت ناحیه واقع شده است؛ در این زیارت آمده: «السلام علی قعنب بن عمر النّمیری.»

قرّة بن ابی‌قرّة غفاری

او در روز عاشورا به دفاع از فرزندان رسول خدا(ع) پرداخت و در حالی که رجز می‌خواند:

قد علمت حقا بنو غفار و خندف بعد بنی نزار

باننی اللیث لدی الغبار لاضربن معشر الفجار

ضربا و جیعا عن بنی الاخیار (رهط النبی السادة الاخیار)

«دودمان «غفار» به حق بدانند؛ و نیز نسل و تبار «خندف» و آن‌گاه خاندان «نزار» آگاه باشند، که ما با شمشیر آخته و بران خویش بر سپاه تبهکاران و بد اندیشان ضرباتی سهمگین فرود می‌آ‌وریم. هان ای مردم! ای یاران! با شمشیرها و نیزه‌ها از فرزندان حریت و دودمان آزادگی دفاع کنید».

با دشمن جنگید[23] و بعد از به هلاکت رساندن شصت و شش نفر از سپاه دشمن به شهادت رسید.[24]

قیس بن مسهر صیداوی

قیس بن مسهّر از طایفه صیدا یکی از بطون قبیله بنی‌اسد بود. او مردی شجاع و از مشتاقان و ارادتمندان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به شمار می‌رفت.[25]

پس از مرگ معاویه شیعیان در منزل سلیمان بن صرد خزاعی اجتماع کردند. در این اجتماع آنان تصمیم گرفتند تا با ارسال نامه از امام حسین(ع) جهت آمدن به کوفه و بدست گرفتن قیام دعوت به عمل آورند. پس نامه‌ای نوشته به سوی امام(ع) ارسال نمودند.[26] دو روز از ارسال نامه اول کوفیان گذشت که آنان قیس بن مُسهِر صیداوى، عبدالرحمن بن عبداللّه بن کَدِنِ اَرحَبى و عُمارَة بن عُبَید سَلولى را که حامل صد و پنجاه نامه و هر نامه شامل امضای یک تا چهار نفر بود را نزد امام(ع) گسیل داشتند.[27] محتوای تمامی این نامه‌ها درخواست از حضرت(ع) برای آمدن به کوفه بود.

قیس نزد امام حسین(ع) بود تا این که امام(ع) او و عبدالرحمن ارحبی و نیز عمارة بن عبید سلولی را با مسلم بن عقیل همراه نمود و آنان را به سوی کوفه فرستاد.[28] گویا قیس بن مسهر پس از همراهی مسلم و رساندن نامه امام حسین(ع) به مردم کوفه بار دیگر به سوی امام(ع) بازگشت و ایشان را تا منزل بطنُ الرُّمّه همراهی کرد. در این منزل امام حسین(ع) خطاب به کوفیان نامه‌ای نوشت و آن را بدست قیس بن مسهر صیداوی سپرد. او نامه را گرفته و با شتاب حرکت کرد. در این نامه امام(ع) خطاب به مردم کوفه چنین نوشتند:

«به نام خداوند بخشنده مهربان .

از حسین بن على(ع)، به برادران مؤمنش در کوفه.

درود بر شما! به راستى که نامه مسلم بن عقیل به دست من رسید؛ این که شما براى من، جلسه تشکیل داده‌اید و مشتاق آمدن من هستید و عزم یارى دادن ما و گرفتن حقّ ما را دارید. خداوند، براى ما و شما، خیر و نیکی پیش آورد و در برابر این کار، بهترین پاداش را به شما بدهد. من، این نامه را از بطن الرُّمّه براى شما نوشتم و شتابان، پیش شما می‌آیم. و السّلام !»[29]

قیس با شتاب حرکت کرد تا اینکه به قادسیّه رسید، گروهی از مزدوران ابن‌زیاد راه را بر او بستند تا از او بازجویی کنند، قیس به ناچار نامه امام(ع) را پاره نمود تا دشمنان از مضمون آن آگاه نشوند.

مأموران اموی، قیس بن مسهر را به همراه قطعات نامه، نزد عبیدالله بن زیاد فرستادند، عبیدالله از او پرسید: «تو کیستی؟»

پاسخ داد: «مردی از شیعیان امیرالمؤمنین حسین بن علی(ع)».

عبیدالله گفت: «چرا نامه‌ای را که همراهت بود پاره کردی؟»

قیس پاسخ داد: «برای این که تو از مضمونش آگاه نشوی!»

عبیدالله گفت: «نامه را چه کسی فرستاده و نزد چه کسانی می‌بردی؟»

قیس گفت: «نامه از حسین(ع) بود به سوی گروهی از اهل کوفه که من آن‌ها را نمی‌شناسم.»

عبیدالله خشمگین شد و فریاد زد: «به خدا سوگند تو را هرگز رها نکنم، مگر این که اسامی آن افرادی را که حسین(ع) برای آن‌ها نامه فرستاده است بگویی، و یا این که بر منبر بالا رفته و حسین(ع) و پدر و برادرش را سبّ کنی! در این صورت تو را رها می‌کنم و الاّ تو را خواهم کشت!»

قیس در پاسخ گفت: «چون آن گروه را نمی‌شناسم، [به ناچار] پشنهاد دوم تو را انجام خواهم داد!»

عبیدالله با این گمان که او از مرگ می‌هراسد، قبول کرد و دستور داد مردم کوفه در مسجد اعظم آن شهر گرد آیند تا سخنان قیس بن مسهر -فرستاده امام(ع)- را در مدح بنی‌امیّه بشنوند.

در این هنگام قیس برفراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی، درود بر رسول گرامی(ص) و رحمت بسیار بر علی(ع) و فرزندانش فرستاد، سپس بر عبیدالله و پدرش و سردمداران حکومت از کوچک و بزرگ لعنت فرستاد و با صدای بلند گفت: «ای مردم! حسین بن علی(ع) بهترین خلق خدا و فرزند فاطمه(س) دختر رسول خداست، و من فرستاده او به سوی شما هستم، من در یکی از منازل بین راه از او جدا شده و نزد شما آمده‌ام تا پیام او را برسانم، به ندای او لبّیک گوئید.»

مأمورین ابن‌زیاد که شاهد ماجرا بودند، جریان را به عبیدالله گزارش کردند. خشم سر تا پای ابن‌زیاد را فرا گرفت فریاد زد که او را به بالای قصر دارالاماره برده و به پایین افکنند، مأمورین او چنین کردند و قیس را به شهادت رسانده استخوان‌های او را در هم شکستند.[30]

چون خبر شهادت قیس به امام(ع) رسید، بسیار محزون گردید و در حالی که اشک در چشمان حضرت(ع) حلقه زده و بر گونه‌هایش جاری شده بود این آیه را قرائت فرمود: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا؛ پس بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در را خدا شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.»[31]-[32] سپس دست به دعا برداشته فرمودند: «بار خدایا! برای ما و شیعیان ما جایگاهی والا در نزد خود قرار ده، و ما و شیعیان ما را در جوار رحمت خود مستقر فرما که تو بر انجام هر کاری قادری.»[33]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS