دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

صبح روز عاشورا (3)

No image
صبح روز عاشورا (3)

كلمات كليدي : امام حسين(ع)، صبح عاشورا، عمرو بن حجاج، شهادت مسلم بن عوسجه، عزرة بن قيس، شهادت حبيب بن مظاهر

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

شهادت مسلم بن عوسجه

سپس عمرو بن حجاج بار دیگر با همراهانش از سمت فرات بر اصحاب امام حسین(ع) حمله کرد و ساعتى جنگیدند، گرد و غبار به آسمان برخاست با مقاومت سپاه امام(ع)، پس از مدتی نبرد، عمرو بن حجاج و همراهانش بار دیگر مجبور به عقب‌نشینی شدند.[1] هنوز گرد و خاک میدان فرو ننشسته بود که دیدند مسلم بن عوسجة اسدى بر زمین افتاد. امام حسین(ع) به همراه حبیب بن مظاهر بر بالین او حاضر شدند. مسلم هنوز رمقى در بدن داشت امام(ع) فرمود: «ای مسلم بن عوسجه خداوند تو را غریق رحمتش کند و سپس این آیه از قرآن را تلاوت کردند: «فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً؛ پس بعضی پیمان خود را به آخر بردند( و در را خدا شربت شهادت نوشیدند) و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.»»[2]

حبیب بن مظاهر نزدیک آمد و گفت: «ای مسلم شهادت تو سخت بر من ناگوار است، اى مسلم من تو را به بهشت بشارت می‌دهم.»

مسلم بن عوسجه با صدایی ضعیف گفت: «خدای تو را هم مژده‌ی خیر دهد.»

حبیب بن مظاهر به او گفت: «اگر نه این بود که من هم لحظاتی بعد به تو ملحق می‌شوم دوست داشتم که مرا وصّی خود قرار دهی تا به وصایای تو عمل کنم.»

مسلم بن عوسجه گفت: «تو را به این مرد وصیّت می‌کنم» و با دست خود به امام حسین (ع) اشاره کرد.

حبیب گفت: «به خدای کعبه چنین خواهم کرد.»[3]

اندکی پس از حمله عمرو بن حجاج، شمر بن ذی‌الجوشن نیز به همراه میسره سپاه عمر بن سعد، بر جناح چپ لشکر امام(ع) حمله برد که او نیز با مقاومت شدید یاران امام(ع) رو به رو شد.[4] پس دشمن هجومی همه جانبه را علیه سپاه امام(ع) آغاز کرد و از هر سو به امام حسین(ع) و یارانش حمله برد، در پی این حمله یاران امام(ع) به مقابله برخاسته به شدّت با آنان درگیر شدند. در این حمله سواره نظام سپاه امام(ع) با اینکه اندک بودند و تعدادشان از سی و دو نفر فراتر نمی‌رفت به قدری از خود رشادت نشان دادند که سپاه عظیم کوفه را به ستوه در آوردند به گونه‌ای که عزرة بن قیس -فرمانده سواره نظام لشکر عمر بن سعد- مجبور گردید که از عمر بن سعد کمک بطلبد. سواران لشکر امام(ع) پیوسته، حمله مى‌بردند، و به هر قسمت از سواران سپاه کوفه که حمله مى‌بردند آنان را در هم می‌شکستند و پراکنده می‌ساختند. عَزرَة بن قیس، فرمانده سواران کوفه، عبدالرحمن بن حِصن را به سوى عمر بن سعد فرستاد و گفت: «آیا نمى‌بینى سواران من امروز از دست این مردان انگشت شمار چه می‌کشند؟ پیادگان و تیراندازان را بیارى ما بفرست.»[5] عمر بن سعد، حصین بن تمیم را فرا خواند و او را همراه با سوارانی که اسبانشان زره داشتند و نیز همراه با پانصد تیرانداز، نزد عزرة بن قیس فرستاد آنان چون به نزدیک سپاه امام(ع) و یارانش رسیدند به تیر باران یاران امام(ع) پرداختند. پس چیزى نگذشت که اسبها از پا درآمدند و سوارانشان مجروح گردیدند پس آنان از اسبها پیاده شده ساعتى جنگ سختى کردند.[6] اسب حر بن یزید نیز از جمله اسبانی بود که در این حمله پى شد پس او پیاده شده و در حالی که رجز می‌خواند:

ان تعقروا بی فانا ابن الحر اشجع من ذی لبد هزبر

«اگر اسب مرا پى کنید پس من پسر آزاد مردى هستم، که دلاورتر از شیر شرزه‌ام.»[7]

به سپاه دشمن حمله کرد، سرانجام پس از رشادت‌های بسیار، لشکر پیاده نظام ابن سعد به یکباره بر او حمله‌ور شده و او را در محاصره گرفته به شهادت رساندند. گفته شده که دو نفر در شهادت او شراکت داشتند یکى ایوب بن مسرح و دیگر مردى از سواران اهل کوفه.[8]

یاران امام(ع) در دسته‌های سه و چهار نفره در میان خیمه‌ها پخش شده و به دفاع از خیام امام(ع) پرداختند آنان به هر که از سپاه دشمن که به خیمه‌ها حمله‌ور می‌شدند و دست به غارت آن می‌زدند حمله می‌بردند و او را به ضرب شمشیر یا تیر به هلاکت می‌رساندند. ناکامی سپاه عمر بن سعد در یکسره کردن کار امام(ع) و یارانش موجب شد تا پسر سعد دستور تخریب خیمه‌های امام(ع) را صادر کند پس سپاه کوفه از هر سو به خیام حضرت حمله‌ور شدند. در یکی از این حملات شمر با گروهی از یارانش از پشت خیمه‌ها خود را به خیام امام حسین(ع) رساند. او با نیزه‌اش به خیمه امام حسین(ع) ضربه‌ای زد و فریاد زد: «آتش بیاورید تا این خانه را با اهلش بسوزانم.» زنان حرم فریاد کشیدند و از خیمه خارج شدند امام(ع) با دیدن این صحنه فریاد زد:

«ای پسر ذی‌الجوشن؛ تو آتش می‌خواهی تا خانه‌ام را بر خاندانم به آتش بکشانی؟ خدا تو را با آتش بسوزاند.»

در این هنگام زهیر بن قین با ده نفر از یاران امام حسین(ع) بر ایشان حمله بردند و آنان را از کنار خیمه‌ها دور کردند.[9]

جنگ تا زوال خورشید با شدت هر چه تمام‌تر ادامه یافت.[10] در این مدت بسیاری از یاران امام(ع) در خاک و خون غلتیدند و به شهادت رسیدند. در این حمله علاوه بر مسلم بن عوسجه، عبدالله بن عمیر کلبی نیز که در جناح چپ لشکر امام(ع) شجاعانه با دشمن می‌جنگید، به دست هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تمیمی به شهادت رسید.[11] عمر بن خالد صیداوی، جابر بن حارث سلمانی، سعد غلام عمرو بن خالد و مجمع بن عبدالله عائذی و پسرش عائذ بن مجمع هم در درگیری با دشمن در محاصره قرار گرفتند و پس از نجات از محاصره در حمله‌ای مجدد، همگی به شهادت رسیدند.[12] تعداد دیگری از یاران امام(ع) که برخی از مورخان شمار آنان را بیش از پنجاه نفر برشمرده‌اند نیز در این مدت به شهادت رسیدند.[13]-[14]

شهادت حبیب بن مظاهر

با فرا رسیدن زمان ظهر، یکی از یاران اباعبدالله(ع) به نام ابوثمامه، عمرو بن عبدالله صائدی وقت نماز را به امام(ع) یادآوری کرد و عرض کرد: «یا ابا عبدالله(ع) جانم به فدایت؛ می‌بینم که این مردم نزدیک شده‌اند به خدا قسم تا زمانی که زنده‌ام اجازه نخواهم داد آنان شما را به قتل برسانند؛ ان شاءالله. اما پیش از کشته شدن و رفتن به دیدار خداوند، دوست دارم نمازی را که هم اکنون وقتش فرا رسیده به جا آورم.» امام(ع) سر را بلند کردند و به آسمان نگاهی کردند و فرمودند: «نماز را یادآور شدی خداوند تو را از نمازگزاران و ذکر گویان قرار دهد؛ آری اول وقت نماز است.» سپس فرمود: «از آنها(سپاه کوفه) بخواهید تا برای ادای نماز ظهر به ما مهلت دهند.»[15] در این هنگام، یکی از افراد سپاه ابن‌سعد به نام «حصین بن تمیم» فریاد بر آورد که نماز او(حسین(ع)) پذیرفته نخواهد بود. حبیب از این سخن به خشم آمد و فریاد زد: «پنداشته‌ای که نماز از آل رسول(ص) قبول نمی‌شود، ولی از تو الاغ پذیرفته می‌شود؟» حصین با شنیدن این سخن به سوی حبیب حمله‌ور شد و حبیب نیز دست به شمشیر برد و به طرف او حمله برد. حبیب ضربتی بر صورت اسب حصین زد که بر اثر این ضربت، اسب به زمین خورد و حصین نیز به همراه آن نقش بر زمین شد. خویشان و اطرافیان حصین برای نجات او به سویش شتافتند و با حبیب درگیر شدند تا او را نجات دهند.[16]

حبیب در حالی که رجز می‌خواند بر آنان حمله برد. او علی‌رغم کهولت سن، با شجاعت می‌جنگید تا اینکه سرانجام پس از کشته و زخمی کردن عده‌ای از سپاهیان عمر بن سعد، فردی به نام «بُدَیل بن صُریم» بر او حمله‌ور شد و با شمشیر خود ضربه‌ای به حبیب زد و فرد دیگری از بنی‌تمیم با نیزه‌اش به او ضربه زد. پس حبیب از اسب به زمین افتاد، اما همین که خواست از جای برخیزد «حصین بن تمیم» با شمشیر بر فرق او زد. پس مرد «تمیمی» به سرعت از اسبش پایین آمد و سر حبیب را از بدن او جدا کرد.[17]

امام حسین(ع) خود را بر بالین حبیب رسانید و فرمود: «عندالله احتسب نفسی و حماة اصحابی؛ خودم و اصحاب وفادارم را به خدا وا می‌گذارم»[18]

به نقلی پس از شهادت حبیب بن مظاهر در پیش از ظهر عاشورا، زهیر و حر بن یزید ریاحی، با هم به میدان رفتند و بر دشمنان حمله بردند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت می‌کردند و هر گاه یکی از آنان در محاصره قرار می‌گرفت دیگری به کمکش می‌شتافت آنان پیوسته می‌جنگیدند تا اینکه حر به شهادت رسید. زهیر نیز پس از مدتی مبارزه به اردوگاه امام(ع) برگشت.[19]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS