دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

وقایع روز تاسوعا

No image
وقایع روز تاسوعا

كلمات كليدي : تاريخ، امام حسين(ع)، نهم محرم، تاسوعا، عباس(ع)، شمر بن ذي الجوشن، عمر بن سعد

نویسنده : سيد علي اكبر حسيني

در پیش از ظهر روز نهم محرم، شمر بن ذی‌الجوشن به همراه چهار هزار نفر سپاهی به سرزمین کربلا وارد شد.[1] او حامل نامه‌ای از سوی عبیدالله بن زیاد خطاب به عمر بن سعد بود که پس از رسیدن به کربلا، نامه را تقدیم پسر سعد کرد. در این نامه، ابن‌زیاد از او ‌خواسته بود که یا حسین(ع) را مجبور به پذیرش بیعت کند و یا با او بجنگد. عبیدالله همچنین در این نامه عمر بن سعد را تهدید کرد که اگر چنانچه از فرمان او سرباز زند از لشکر کناره بگیرد و مسئولیت آن را به شمر بن ذی‌الجوشن واگذار نماید.[2] ابن‌سعد با خواندن نامه، شمر را مورد سرزنش قرار داد و گفت: «وای بر تو؛ خداوند تو و اهل خانه‌ات را مقرب درگاه خود نسازد و چیزی را که تو به سبب آن پیش من آمدی زشت بدارد. به خدا سوگند، می‌دانم که تو عبیدالله را از قبول آنچه که من برای او نوشته بودم[3] باز داشتی و کاری را که من امیدوار بودم با صلح و سازش به سرانجام برسد را تباه ساختی. به خدا سوگند حسین(ع) تسلیم نخواهد شد، زیرا روح پدرش در کالبد اوست.»

شمر به او گفت: «چه خواهی کرد آیا فرمان امیر را اطاعت کرده و با دشمنش می‌جنگی و یا کناره خواهی گرفت و مسؤلیت لشکر را به من می‌سپاری؟» عمر بن سعد گفت: «امارت لشکر را به تو واگذار نخواهم کرد من در تو شایستگی این کار را نمی‌بینم پس خود این کار را به پایان خواهم رساند؛ تو فرمانده پیاده نظام لشکر باش.»[4]

امان نامه برای فرزندان ام البنین

زمانی که شمر نامه ابن‌زیاد را -که خطاب به عمر بن سعد نوشته شده بود- از او می‌گرفت، به همراه عبدالله بن ابی‌المحل-برادرزاده ام‌البنین- به عبیدالله گفتند: «ای امیر؛ خواهرزادگان ما همراه با حسینند اگر صلاح می‌بینی نامه امانی برای آنها بنویس.» عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت و به کاتب خود فرمان داد تا امان‌نامه‌ای برای آنها بنویسند.[5] عبدالله بن ابی‌المحل امان‌نامه را به وسیله غلام خود-کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد. او پس از ورود به کربلا، متن امان‌نامه را برای فرزندان ام‌البنین قرائت کرد که با مخالفت فرزندان ام‌البنین روبرو شد.[6] در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان‌نامه را گرفته با خود به کربلا آورد او پس از ورود به کربلا و تقدیم نامه ابن‌‌زیاد به عمر بن سعد، به اردوگاه سپاه امام حسین(ع) نزدیک شد و فریاد برآورد: «خواهرزادگان ما کجایند؟» عباس(ع) و برادرانش در نزد اباعبدالله الحسین(ع) نشسته بودند. عباس(ع) ساکت بود و جواب شمر را نمی‌داد امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «هر چند او فاسق است اما پاسخش را بده همانا او از دایی‌های شما است.»[7] عباس و عبدالله و جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی‌طالب(ع) بیرون آمدند و گفتند:«چه می‌خواهی؟» شمر به آنها گفت: «ای خواهرزادگان من، شما در امان هستید من برای شما از عبیدالله امان گرفته‌ام»؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگی گفتند: «خدا تو و امان تو را لعنت کند ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر(ص) امان نداشته باشد.»[8]

آماده شدن برای جنگ

عمر بن سعد در شامگاه روز نهم محرم الحرام خود را آماده‌ی جنگ با سید و سالار شهیدان(ع) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند او در میان سپاهیان خود ندا در داد که: «یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری؛ ای لشکریان خدا! سوار شوید که شما را به بهشت بشارت می‌دهم.!» کوفیان هم سوار شده، مهیای نبرد شدند.[9] هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام(ع) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب(س) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می‌شوند، می‌شنوید؟» امام(ع) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا(ص) را در خواب دیدم که به من فرمود: تو [به زودی] نزد ما خواهی آمد.» زینب کبری(س) پس از شنیدن این سخن سیلی به صورت خود زد و گفت: «وای بر من.» امام حسین(ع) به خواهرش فرمود: «خواهرم واویلا مکن؛ آرام باش خدای رحمان تو را ببخشاید.» در این هنگام حضرت عباس(ع) نزد حضرت(ع) آمد و به امام(ع) عرض کرد: «ای برادر این سپاه دشمن است که تا نزدیکی خیمه‌ها به پیش آمده است.» امام(ع) در حالی که برمی‌خاست فرمود: «ای عباس؛ جانم به فدایت؛ بر اسب خود بنشین و نزد آنها برو و بپرس که چه می‌خواهند و برای چه به پیش آمده‌اند؟» حضرت عباس(ع) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می‌خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس(ع) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی‌عبدالله(ع) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس(ع) به تنهایی نزد امام حسین(ع) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد.[10] امام(ع) به حضرت عباس(ع) فرمودند: «اگر می‌توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم خدا می‌داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می‌دارم.»[11]

در طول مدتی که عباس(ع) با امام(ع) مشغول گفتگو بود همراهان او هم از این فرصت استفاده کرده به گفتگو با سپاه عمر بن سعد پرداختند و آنان را از جنگ با امام حسین(ع) بر حذر می‌داشتند و در ضمن آنان را از پیشروی باز می‌داشتند. پس، حبیب بن مظاهر آغاز به سخن کرد و به زهیر بن قین گفت: «تو با این قوم صحبت می‌کنی یا اینکه من صحبت کنم.» زهیر گفت: «تو سخن بگو.» حبیب بن مظاهر خطاب به آنان گفت:

«ای مردم، آگاه باشید که به خدا سوگند بدترین قوم در نزد خداوند قومی هستند که در حالی که ذریه پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت او و شب زنده‌داران و عبادت‌کنندگان را کشته‌اند بر او وارد می‌شوند.» عزره بن قیس به او گفت: «تو تا می‌توانی، خود را پاک جلوه می‌دهی.» زهیر گفت:

«ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ ای عزره از خدا بترس و بدان که من خیر خواه توام. ای عزره تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جانهای پاک یاری بدهید.» عزره گفت: «ای زهیر تو نزد ما از شیعیان این خاندان نبودی بلکه عثمانی بودی.» گفت: «آیا بودنم در اینجا نشان آن نیست که با آنهایم. بدان به خدا سوگند من هرگز برایش نامه‌ای ننوشتم و پیکی نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم لیکن مسیر راه من و او را با هم یک جا گرد آورد چون او را دیدم و یاد رسول خدا(ص) و منزلت وی نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می‌رود آن گاه مصلحت چنین دیدم که یاری‌اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول(ص) ضایع کردید سپر جانش گردانم.»[12]

در این هنگام ابوالفضل العباس(ع) نزد سپاهیان دشمن بازگشت و درخواست امام(ع) را به اطلاع آنان رساند و از آنان آن شب را مهلت خواست. ابن‌سعد در پذیرش این در خواست تردید داشت از این‌رو با سران لشکرش مشورت کرد. او ابتدا نظر شمر را جویا شد و خطاب به او گفت: «ای شمر نظرت در این باره چیست؟» شمر گفت: «هرچه تو بگویی؛ چرا که تو فرمانده این لشکر هستی و رای رای توست.» آن گاه ابن‌سعد نظر دیگران را پرسید عمرو بن حجاج گفت: «سبحان الله اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضای می‌کردند سزاوار بود که با آنان موافقت کنی.» قیس بن اشعث-از دیگر فرماندهان سپاه عمر بن سعد- نیز گفت: «با در خواست آنان موافقت کن به جان خودم سوگند که آنها صبح فردا با تو به مقابله برخواهند خاست.» عمر بن سعد گفت: به خدا سوگند اگر بدانم که چنین می‌کنند شب را به آنان مهلت نمی‌دهم.[13]

مهلت به امام حسین(ع)

سرانجام ابن‌سعد با مهلت یک شبه به امام حسین(ع) و یارانش موافقت نمود. او شخصی را با عباس بن علی(ع) همراه کرد و به سوی اردوگاه سپاه امام(ع) فرستاد. فرستاده عمر بن سعد در مکانی که تمامی سپاهیان امام حسین(ع) سخنش را به وضوح می‌شنیدند ایستاد و فریاد زد: «ما تا فردا به شما مهلت می‌دهیم اگر تسلیم شدید، شما را نزد امیرمان عبیداللّه بن زیاد می‌بریم، اما اگر خوددارى کردید و از پذیرش بیعت سر باز زدید شما را رها نخواهیم کرد و با شما خواهیم جنگید.»[14]

پس از قبول درخواست امام(ع)، سپاه کوفه به دستور عمر بن سعد به اردوگاه خود بازگشتند.

امام جعفر صادق(ع) در ضمن حدیثی، در توصیف این روز فرمودند: «تاسوعا یوم حوصر فیه الحسین(ع) و اصحابه بکربلاء و اجتمع علیه خیل اهل الشام و اناخوا علیه و فرح ابن‌مرجانه و عمر بن سعد بتواتر الخیل و کثرتها و استضعفوا فیه الحسین(ع) و اصحابه و ایقنوا انه لایاتی الحسین(ع) ناصر و لا یمده اهل العراق؛ تاسوعا روزی است که حسین(ع) و اصحاب او در کربلا محاصره شدند و سپاه شامی بر ضد آنان گرد هم آمدند. ابن‌زیاد و عمر بن سعد نیز از فراهم آمدن آن همه نیرو خوشحال شدند و آن روز حسین(ع) و یارانش را ناتوان شمردند و یقین کردند که دیگر برای او کمکی نخواهد رسید و عراقیان نیز او را پشتیبانی نخواهند کرد.»[15]

مقاله

نویسنده سيد علي اكبر حسيني

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS