كلمات كليدي : عرش، استواي بر عرش، مظاهر عرش، حمله عرش، انسان كامل
نویسنده : ياسر جهاني پور
در بسیاری از آیات قرآن به مفاهیمی بر میخوریم که نمیتوان آنها را از روی ظاهر تفسیر کرد و اگر با همان عباراتی که دیده میشوند تفسیر شوند، شاید در برخی موارد نوعی اسائه ادب نسبت به ساحت مقدس خداوند وارد شود. در روایتی آمده است: ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن الی سبعه ابطن[1]. از جمله این موارد آیاتی است که در آنها پیرامون عرش خداوند صحبت شده است. در این مقاله سعی شده است به برخی از این نظریات اشاره شود.
تعریف لغوی عرش
عرش در اصل به شیء سقف دار گفته میشود[2] و به معنای تخت پادشاهی نیز آمده است.[3] محل جلوس سلطان باعتبار علوّ، عرش نامیده شده. طبرسى در ذیل آیه 54 اعراف فرموده: عرش بمعنى سریر است که فرموده «وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ» و بمعنى حکومت است، گویند «ثلّ عرشه» حکومت او زایل شد و بمعنى سقف که فرموده: «فَهِیَ خاوِیَه عَلى عُرُوشِها». عبارت صحاح چنین است «العرش سریر الملک و عرش البیت سقفه و قولهم ثلّ عرشه اى وها امره و ذهب عزّه». شاید باعتبار ارتفاع که در معنى آن ملحوظ است، به معنى بنا و داربست نیز آمده. در مجمع ذیل آیه 259 بقره فرموده: هر بنا عرش است؛ عریش مکه، بناهاى آن میباشد، «عرش یعرش» یعنى بنا کرد، خانه را بواسطه ارتفاع بناهایش عریش گویند، سریر را عرش گویند که از غیر آن بلند است.[4]
تعریف اصطلاحی عرش
در معنای کلمه عرش، تعاریف مختلفی ارائه شده است که به مهمترین آنها اشاره میشود[5]:
1. عرش به معنای فلک الافلاک
عده زیادی از فلاسفه، بر اساس هیئت بطلمیوسی که در زمان قدیم رایج بوده است، عرش را فلک نهم یا فلک الافلاک (یا همان عرش جسمانی) نامیدهاند؛ توضیح اینکه فیلسوفان بعد از عالم مجردات در نظام خلقت، عالم جسمانی را قرار دادهاند و آن را مرکب از نه فلک تو در تو میدانند که محیط و محدد همه را فلک الافلاک، فلک اقصی و فلک اطلس یا عرش نامیدهاند.[6]
این تعریف برای عرش، به لحاظ آنکه مبتنی بر وجود افلاک نه گانه و هیئت بطلمیوسی است و اکنون بطلان این نظریه بر دانشمندان نجوم معلوم شده، از اساس باطل است؛ ضمن اینکه عرش به این معنا، روشنگر حقیقت آن در آیات قرآنی نیست و نمیتوان آیاتی که در آنها از عرش ربانی صحبت شده را توضیح داده و تفسیر کرد. [7]
2. عرش به معنای کل نظام هستی
خداوند میفرماید: ان ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش.[8] در این معنا عرش به معنای کل نظام هستی[9] است و استوای خداوند بر آن به عنوان استیلا و چیرگی حق بر کل نظام مخلوقات عنوان شده است. علامه طباطبایی(ره) میفرماید: "ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ" کنایه از استیلاء و تسلط خداوند بر ملک خود و قیام به تدبیر امور آن، بطورى که هیچ موجود کوچک و بزرگى از قلمرو تدبیرش ساقط نمىشود، و در تحت نظامى دقیق، هر موجودى را به کمال واقعیش رسانیده حاجت هر صاحب حاجتى را مىدهد، و لذا در سوره یونس آیه3 پس از ذکر استواء، تدبیر خود را ذکر مىکند و مىفرماید: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ."[10]
همچنین در تفسیر این آیه و آیات مشابه آن، گاهی استوا به معنای تساوی و عرش به معنی کل اشیاء بیان شده است.[11] برخی دیگر همچون مرحوم شبّر در تفسیر خود، عرش را به معنای جسم کل و محیط بر عالم اطلاق کرده و معنای آیه را تسلط خداوند بر این جسم کل بیان نمودهاند.[12]
این تفسیر برای عرش درست نیست. آنچه در وهله اول به ذهن خواننده می رسد این است که خداوند مثل کسی است که چیرگی و تسلطی بر ملک خود نداشته و پس از خلق آنها و تسلطش، به تدبیر امور میپردازد، در حالی که شایسته است بگوییم: چیرگی و تسلّط حق دائمی است، به دلیل آنکه قدرت او که ما فوق قدرت همه ممکنات است، دائمی بوده و صفتی است که ذاتی اوست؛ پس تسلط او همیشگی و مربوط به زمان خاصی نمیشود. اگر استوا را به معنای چیرگی بگوییم با لفظ ثمّ به معنای سپس، همین معنایی که گفته شد به ذهن خطور میکند. یعنی تسلّط خداوند بعد از یک دورهای ظاهر می شود.[13] همچنین تفسیر عرش به معنای جسم کل و استوی، به معنای تسلط بر آن نیز، ثابت کننده همین نقص و محدودیت برای قدرت خداوند است.
3. عرش به معنای محل صدور اوامر الهی
در این معنا، عرش محل صدور فرامین و اوامر الهی و ملائکه گرد آمده حول آن، اجرا کننده این اوامر هستند. علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه 75 سوره زمر می فرماید: "کلمه عرش عبارت است از آن مقامى که فرامین و اوامر الهى از آن مقام صادر مىشود، فرامینى که با آن امر عالم را تدبیر مىکند. و ملائکه مجریان مشیت خدا و عاملان به اوامر او هستند. و دیدن ملائکه به این حال کنایه است از اینکه بعد از درهم پیچیده شدن آسمانها، ملائکه را به این صورت و حال مىبینى. و معناى آیه این است که: تو در آن روز ملائکه را مىبینى در حالى که گرداگرد عرشند و پیرامون آن طواف مىکنند، تا اوامر صادره را اجرا کنند، و نیز مىبینى که سرگرم تسبیح خدا با حمد اویند."[14] همچنین در برخی تفاسیر، عرش به معنای جایگاه فرشتگان، و ملائکه مستقر در آن آماده برای اجرای اوامر حق تعالی هستند.[15]
اشکال موجود در این معنا، آن است که برای عرش یک معنای کنایی بیان شده، در حالی که بنا به نص آیات قرآن، عرش دارای یک معنای حقیقی است. ضمن آنکه نشان میدهد در تفسیر مفسران (از آن جمله علامه طباطبایی) وحدت معنایی مراعات نشده است.[16]
4. عرش به معنای احاطه پروردگار
حق تعالی در قرآن میفرماید: و کان عرشه علی الماء.[17] تفسیر این آیه در میان مفسران مختلف است. برخی عرش را احاطه پروردگار و ماء را ماء وجود،[18]برخی دیگر عرش را مقام مالکیت خداوند و ماء را عبارت از همین آب حیات دانستهاند.[19]
اما گروهی دیگر از مفسرین نیز عرش را به معنای قدرت و مالکیت، و ماء را مواد مذابی نامیدهاند که آفرینش آسمان و زمین از آن بوده است و برای استناد کلام خود به آیه 30 سوره انبیا اشاره کردهاند.[20]
برای توضیح بیشتر به عنوان تشبیه معقول به محسوس، وقتی میگوییم: فلانی بر تخت نشست، منظورمان آن است که حکومت و پادشاهی را بدست گرفت؛ به همین ترتیب در مورد خداوند وقتی میگوییم مستوی بر عرش شد، یعنی حکومت و تدبیر عالم را به دست گرفته و بر همه قدرت یافت.
بر اساس این تعریف، (همانطور که پیش از این گفته شد) برای عرش واقعیتی جز یک معنای کنایی نیست که همان سلطه بر عالم و استیلا و غلبه بر وجود است و به عبارت دیگر این نظریه مبتنی بر این امر است که عرش امری اعتباری و استیلا امری حقیقی باشد که در این صورت با آیاتی از قرآن که میفرماید: برای عرش حملهای است[21] یا صفت عظیم را برای عرش معرفی میکند[22] مخالف است.[23]
5. عرش به معنای علم خداوند
در تعریف دیگر، عرش مرتبه علم فعلی حق بوده که حق تعالی از آن مقام، بر همه عوالم و ممکنات، احاطه علمی دارد و احکامی که از آن صادر میکند، ناشی از علم او در همین مرتبه است. موید این قول روایاتی است که از ائمه معصوم وارد شده، از آن جمله از عبدالله بن سنان در تفسیر قول خداوند که می فرماید: وسع کرسیه السموات و الارض از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: آسمانها و زمین و آنچه مابین آنهاست در کرسی است و اما عرش علمی است که احدی اندازه و مقدار آن را نمیداند.[24]
با تطبیق با آیات قرآن این معنا برای عرش درست درنمیآید، هر چند که می توان علم را یکی از مصادیق عرش به حساب آورد.
6. عرش به معنای هر یک از صفات الهی
علامه مجلسی یکی از معانی عرش را، اطلاق آن بر هر یک از صفات کمال و جلال خداوند میداند و میفرماید: "هر یک از صفات، محل ظهور عظمت و جلال حق تعالی بوده و خداوند بواسطه آنها بر خلق خود به اندازه قابلیت و ظرفیتشان تجلی میکند. پس او صاحب عرش علم، عرش قدرت، عرش رحمانیت، عرش رحیمیت، عرش وحدانیت و عرش تنزه و ... است چنان که در تفسیر آیه الرحمن علی العرش استوی آمده، معنی استوی آن است که هیچ چیزی از چیز دیگر به او نزدیکتر نیست[25](همه پیش او یکسان حاضرند) و مراد از عرش، عرش رحمانیت است."[26] مرحوم محی الدین عربی(ره) اسم الرحمن را عرش ذات دانسته، و قلب انسان کامل را عرش الرحمن معرفی میکند.[27] پس به این تعبیر عرش محل تجلی و استیلای اسم الرحمن است.[28]مؤید این قول حدیثی است از امام رضا(ع) که فرمود: عرش،الله نیست؛ بلکه اسم علم و قدرت است و عرش همه چیز و هر چیزی در عرش میباشد.[29]به این معنا که عرش مظهر دو اسم علم و قدرت است؛ یعنی عرش علم و عرش قدرت و بطور کلی عرش همه چیز است؛ زیرا هر شیای در عالم، مظهر اسمی از اسماء الله است؛ پس هر یک از اشیاء، مظاهر و مصادیق عرشند.
این کلام اگر چه سخن نیکویی است، اما به مظاهر و مصادیق عرش نزدیکتر است تا خود عرش. آنچه از آیات قرآن فهمیده میشود، آن است که عرش یک حقیقت واحد است، هر چند ممکن است مصادیق بسیار داشته باشد.
7. عرش به معنای قلب انسان مؤمن
برخی از حکمای متأله و عرفای بزرگ[30]، مانند مرحوم محی الدین عربی(ره)، قلب انسان کامل را، عرش الرحمن معرفی میکنند.[31]او میگوید:حدیث قدسی است که خداوند فرمود: ما وسعنی ارضی و لا سمائی و وسعنی قلب عبدی المؤمن. آسمان و زمینم گنجایش مرا ندارند ولی قلب بنده مومنم گنجایش مرا دارد.[32] (به این معنا که قلب بنده مومن، گنجایش و ظرفیت پذیرش همه اسماء را دارد.)
مرحوم صدرالمتالهین در بیان حقیقت عرش در کتاب اسرار الایات می گوید: برخی از ارباب قلوب میگویند: عرش، قلب انسان کامل و کرسی، سینه اوست و این صحیحترین و محکمترین اقوال در باب عرش و کرسی است.[33]
این معنا نزدیکترین معنا به حقیقت عرش الهی و مورد قبول جمیع محققان عرفا بوده و تاکنون بر آن اشکالی وارد نشده است. انسان کامل، واسطه در نزول فیض و تجلی الهی به مخلوقات[34]، و قلب او مظهر جمیع اسماء و صفات الهی است.[35] و به فرموده حضرت امام خمینی(ره) هیچ موجودی آینه جمال محبوب نیست مگر قلب مومن. متصرف در قلب مومن فقط حق است نه نفس. قلب مومن خودسر و هرزه نیست دست حق در مملکت قلب او متصرف است تقلیب و تقلب او با خود حق تعالی است.[36] بنابراین حقیقت عرش در واقع اوست. انسان چون از نطفه تا رسیدن به کمال عقل دارای مراحل و منازل بسیار است و در هر موطنی که قرار میگیرد واجد کمالات و قابل عطیات بعدی می گردد و از طرف دیگر موجودات مادی صرف یا عقول مجرده این کثرت در منازل را ندارند و فقط انسان است که از عقل هیولانی به عقل مستفاد رسیده و لیاقت همنشینی با رب الارباب را دارد، از این رو قلب مومن را عرش الله یا عرش الرحمن گفتهاند.[37]با این توصیف میتوانیم معانی پنجم و ششم را نیز زیر مجموعه همین تعریف بدانیم. نتیجه آنکه برای عرش یک حقیقت روشن و مصادیق بسیار است که به برخی از آنها اشاره شد.