دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

محمد بن الحنفیه

No image
محمد بن الحنفیه

كلمات كليدي : تاريخ، محمد حنفيه، مختار، ابن زبير، مهدويّت، عبدالملك بن مروان

نویسنده : زينب ابراهيمي

محمد اکبر کنیه‌اش ابوالقاسم[1]، مردى بسیار عالم و پارسا بود.[2] پدرش على بن ابى‌طالب بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصىّ، مادرش خولة دختر جعفر بن قیس بن مسلمة بن ثعلبة بن یربوع بن ثعلبة بن دول بن حنفیة بن لجیم بن صعب بن على بن بکر بن وائل است. گفته‌اند: پیامبر(ص)، علی(ع) را به سوی یمن فرستاد که برخی قبایل آن از جمله‌ بنی زبید مرتد شده بودند. پس خولة از بنی‌زبید در سهم علی(ع) قرار گرفت. پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: پس از من صاحب پسری خواهی شد، پس نام و کنیه مرا بر او بگذار و محمد حنفیه در سال 16 یا 17 هجرى[3] از خوله متولد گردید.[4] برخی نیز گفته‌اند که مادرش زنى سیاه از اسیران یمامه بود و از این روى او را محمد بن حنفیه مى‌خوانند که مادرش را خالد بن ولید در جنگ‌های ردّه از میان بنى‌حنیفه اسیر گرفت و در سهم على بن ابى‌طالب(ع) قرار داد.[5]

به روایتی دیگر، خالد بن ولید پس از حمله به سند به آن شرط که کنیزان و بردگان خود را تسلیم کنند با آنان صلح کرد و ابوبکر مادر محمد بن حنفیه را که کنیز خاندان حنفیه بود. به على(ع) بخشید.[6] با توجه به تاریخ ولادت محمد حنفیه این رأی درست‌تر به نظر می‌رسد.

فرزندان محمد حنفیه عبارتند از: عبدالله با کنیه‌ی ابوهاشم، حمزه، على، جعفر و اکبر که مادرشان کنیز بود و حسن که مادرش جمال دختر قیس بن مخرمه بن مطلب بن عبدمناف بن قصى است، از اشخاص ظریف و خردمند بنى‌هاشم بود و از او فرزندى نماند. ابراهیم بن محمد که مادرش مسرعه دختر عباد بن شیبان بن ... قیس بن عیلان بن مضر هم پیمان بنى‌هاشم بود.[7]

از دیگر فرزندان او قاسم، عبدالرحمان و امّ ابیها است که مادرشان ام عبدالرحمان، برّه دختر عبدالرحمان بن حارث بن نوفل بن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم است و جعفر، اصغر، عون و عبدالله اصغر که مادرشان ام‌جعفر دختر محمد بن جعفر بن ابى‌طالب بن عبدالمطلب است. هم‌چنین عبدالله و رقیه که مادرشان کنیز بود.[8]

محمد بن حنفیه و خلفا:

تولد محمد حنفیه چند سال پس از مرگ ابوبکر رخ داد. او علم و پارسایی را از محضر پدرش علی بن ابی‌طالب(ع) آموخت. دوران کودکی‌اش همزمان با خلافت عمر سپری شد. جوانی و نوجوانی او مصادف با روزگار خلافت عثمان بود. در جنگ جمل (36هجری) که حدود 21 سال داشت، پرچمدار پدرش، علی(ع) بود و با رشادت جنگید.[9] در جنگ صفیّن نیز وی پرچمدار سپاه علی(ع) بود و شاهد سستی و تردید عراقیان در نبرد با معاویه و شامیان و ناخرسندی پدرش از آنان بود تا آن جا که علی(ع) از آنان به تنگ آمده، درباره اهل عراق چنین دعا‌ کرد. «پروردگارا من از ایشان ملول و ایشان از من ملول شده‌اند. به جاى آن‌ها چیزى بهتر از ایشان به من ارزانى فرماى و به جاى من بدتر از من براى آنان قرار ده.»[10]

سرانجام روز جمعه، 19 رمضان سال چهل هجرى، شاهد فرق شکافته على(ع) در محراب عبادت توسط شمشیر زهر آگین یکی از خوارج، به نام ابن ملجم مرادی شد[11] که پس از دو روز به لقای معبود شتافت. امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر ایشان را غسل دادند. امام حسن(ع) بر ایشان نماز گذارد و آن حضرت را در نجف اشرف از حوالی کوفه، به طور ناشناخته دفن کردند[12] تا مبادا خوارج قبر وى را بشکافند.[13] این نخستین تجربه تلخ او در مواجه با نابسامانی‌های فکری- سیاسی مردم معاصرش بود و از آن پس شاهد محبوب‌ترین چهره‌های روزگارش بود که یکی پس از دیگری در پاسداشت حریم انسانیّت به شهادت رسیدند.

هنگامی که امام حسن(ع) در مدینه (سال 49ق) در سن پنجاه و یک سالگی بر اثر سمی که همسرش جعده دختر اشعث به نیرنگ معاویه به او خورانید در بستر بیمارى افتاد،[14] محمد بن حنفیه در مزرعه‌اش مشغول کار بود که پس از اطلاع بر بالین برادرش حاضر شد. در حالی‌که امام حسین(ع) بر سمت راست بسترش نشسته بود. امام حسن(ع) به امام حسین(ع) فرمود اى برادر! ترا در مورد برادرت محمد سفارش به خیر و نیکى مى‌کنم که او هم‌چون پوست و پرده میان دو چشم است و سپس فرمود اى محمد ترا هم به ملازمت حسین(ع) سفارش مى‌کنم همواره همراه و یاور او باش.[15]

یازده سال بعد نوبت امام حسین بن على(ع) بود تا قبل از خارج شدن از مدینه به برادرش محمد حنفیه وصیّت کند و او را گواه گیرد که برای اصلاح امّت جدّش، محمّد(ص) و امر معروف و نهى منکر، خود و برترین‌ شاهکار‌های آفرینش را آماده جان باختن کرده‌ است.[16]

دوران حکومت یزید

هنگام شهادت امام حسین(ع) در کربلا، محمد حنفیه در مکّه بود.[17]

پس از مرگ یزید ( اوّل ربیع الاخر 64 هجری)،[18] ابن زبیر در مکّه از مردم برای خود بیعت گرفت و اعلام خودمختاری کرد. او خواست به زور از محمد حنفیه نیز که در مکّه به سر می‌برد بیعت بگیرد، چون وی امتناع ورزید، او و افرادی از خاندانش را که با وى بودند و نیز 17 تن از سران کوفه را که از بیعت با او سرباز زده و به حرم گریخته بودند، در زمزم زندانی کرد و سوگند خورد اگر بیعت نکنند، آن‌ها را بسوزاند.[19] محمد حنفیه سه تن از مردم کوفه را با نامه‌ای نزد مختار فرستاد، مختار، تعداد بسیاری را به یاری او فرستاد. آنان محمد و همراهانشان را آزاد کردند و خواستند بر ابن زبیر بتازند، امّا محمد بن حنفیه که جنگ در حرم خدا را روا نمى‌داشت، مانع شد. سپس محمد حنفیه همراه چهار هزار تن به دره على(ع) رفتند.[20]

وقتی که مختار قیام خود را به خون‌خواهی امام حسین(ع) آغاز کرد، محمد حنفیه قیام او را تأیید و شیعیان را به یاری‌اش فرا خواند[21] و مختار توانست بیشتر کسانی را که در واقعه‌ی کربلا و کشتن امام حسین(ع) و یارانش شرکت داشتند، از میان بردارد.

اعتقاد به امامت وی

برخی بر این پندارند که محمد حنفیه با وجود امام سجّاد(ع) ادعای امامت و مهدویت کرد.[22]

با دقّت در منابع تاریخی[23] و نیز روایات منقول از محدثین شیعی[24] می‌توان دریافت که نه محمد حنفیه نسبت به امامت امام سجاد(ع) که خود معترف آن بود، ادعایی داشت و نه مختار درباره‌ی محمد بن حنفیه یا خودش عقیده‌ای نادرست مطرح کرد، بلکه وجود حاکمان زمام گسیخته‌ای که هیچ حرمت و قداستی را پاس نداشتند و خاندان اهل بیت را به فجیع‌ترین شکل ممکن کشتند[25] و سپس واقعه‌ی حرّه را آفریدند،[26] موجب شد چهارمین پیشوای شیعیان، امام سجّاد(ع) از هر گونه فعالیّت آشکار سیاسی کناره‌گیری کند و شیعیان عراق که در تب و تاب انقلاب و جست و جوی رهبری بودند که آشکارا رهبری قیام را هدایت کند، به سوی محمد حنفیه متمایل گردند. زیرا طبق روایات تنها حدود سه یا پنج تن از شیعیان در روزهای نخست امامت ایشان با آن حضرت بودند،[27] و به دلیل جو فشار و اختناق و مراقبت جاسوسان اموی بر فعالیّت‌های امام امکان طرح امامت ایشان منتفی بود و اکثر شیعیان محمد حنفیه را به عنوان بزرگ خاندان اهل بیت(ع) می‌شناختند. طرح این مسأله با وجود امام سجّاد(ع)، این پندار را پدید آورد که لازم نیست امام حتماً از نسل فاطمه(س) و علی(ع) باشد و زمینه‌ا‌ی شد تا پیروان مختار که محمد بن حنفیه را پیشوای خود می‌دانستند، پس از وفات وی در سال 81هجری[28] به طرح دعاوی درباره‌ی شخصیّت وی بپردازند و او را که فرزند علی از غیر فاطمه(س) بود، «مهدی موعود» خوانند[29] و عقاید انحرافی خویش را در میان شیعیان عراق رواج دهند.

دوران حکومت عبدالملک

با کشته شدن مختار به دست ابن زبیر، وی بر همه‌ی سرزمین‌ها جز شام چیره شد. از این رو عبدالملک بن مروان، برادران و بزرگان خاندان خود را جمع کرد و به آنان گفت مصعب بن زبیر مختار را کشت و سرزمین عراق و نقاط دیگر تسلیم او شده است.[30] چه بسا او در حالى که شما در خانه‌هاى خودتان هستید بر شما بتازد.[31]

پس عبدالملک روز پنجشنبه نیمه جمادى‌الاولى سال هفتاد و دوم مصعب را کشت و یاران بازمانده‌اش را امان داد.[32]

پس از استقرار خلافت بر عبدالملک بن مروان، وی نامه‌ای به حجاج بن یوسف نوشت تا با نرمش و مدارا از محمد حنفیه بیعت بگیرد.[33] سپس عبدالله بن عمر از محمد بن حنفیه خواست تا با عبدالملک بیعت کند. محمد حنفیه در پاسخ عبدالملک نوشت: «... هنگامی‌ که مردم با تو بیعت کردند من هم، هم‌چون مردى از ایشان در کارهاى پسندیده‌یى که شرکت کنند شرکت مى‌کنم. اینک با تو بیعت مى‌کنم ... ولى ما دوست مى‌داریم که به ما امان دهى و عهد و میثاقى بر وفاى خود به ما ارزانى دارى که در حیله‌گرى خیرى نیست و اگر از این کار خوددارى کنى سرزمین خدا گسترده است».[34]

چون عبدالملک نامه را خواند، قبیصة بن ذؤیب و روح بن زنباع به او گفتند، متعرض او نشود، زیرا اگر او مى‌خواست در کار خلافت اخلال کند، مى‌توانست و حال آن‌که اکنون تسلیم شده و بیعت کرده است. عبدالملک براى او و یارانش امان نامه‌ای گسیل داشت به شرط آن‌که هیچ کس از او و یارانش بر ضدّ او اقدامی نکنند. پس او را آزاد گذاشت تا به هر جا که می‌خواهد، برود. پس محمد بن حنفیه به مدینه بازگشت.

عبدالملک به حجاج هم نوشت که با او خوش رفتار باشد و او را گرامى بدارد.[35]

بازگشت به مدینه

هنگامی که محمد بن حنفیه به مدینه بازگشت و خانه‌اش را کنار بقیع ساخت، نامه‌یى به عبدالملک نوشت و از او اجازه خواست که پیش او برود.

عبدالملک اجازه داد و محمد به سال 78 هجری به دمشق نزد عبدالملک رفت و او فرمان داد خانه‌‌اى نزدیک خانه‌اش براى محمد حنفیه فراهم آورند و براى او و همراهانش وسایل پذیرایى فراهم کنند.[36]

محمد بن حنفیه یک ماه پس از استقرار در ملاقات با عبدالملک از او خواست تا قرضش را ادا کند و نیز برای موالی او مقررى تعیین کند. عبدالملک همه موارد را پذیرفت؛ ولى در مورد موالى که آنان را فاقد هرگونه حقوق اجتماعی می‌دانست، سخت‌گیرى کرد. محمد دیگر بار در مورد ایشان اصرار کرد و او مقررى اندکى تعیین کرد. آن گاه محمد به مدینه بازگشت.[37]

سرانجام محمد حنفیه در محرم سال 81 هجری بنا به قولی در مدینه در گذشت[38] و امام محمد باقر(ع)، یا ابان بن عثمان ( حاکم مدینه) بر او نماز گذارد.[39] و بنا به قول دیگر در طایف در گذشت و ابن عباس بر او نماز خواند.[40]

مقاله

نویسنده زينب ابراهيمي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS