دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عبدالله بن عباس تا سال40ه.ق

No image
عبدالله بن عباس تا سال40ه.ق

كلمات كليدي : تاريخ، امويان، عبدالله بن عباس، امام علي(ع)، اموال بصره، جمل، صفين

نویسنده : هادي اكبري

عبدالله فرزند عباس بن عبدالمطلب، از تیرۀ بنی‌هاشم، از قبیلۀ قریش بود.[1] مادرش نیز لبابۀ کبری، دختر حارث بن حزن بود.[2] عبدالله سه سال پیش از هجرت پیامبر(ص) به مدینه دیده به جهان گشود و سیزده ساله بود که رسول خدا(ص) رحلت نمودند.[3] برخی نیز برآنند که وی سه سال پیش از هجرت، در شعب أبی‌طالب به دنیا آمده است.[4] در روایتی نقل شده که عبدالله بن عباس ابراز داشته؛ در سالی که رسول خدا(ص) از دنیا رفتند، او پانزده سال داشته است.[5]

عبدالله شش پسر به نام‌های؛ عباس، محمد، فضل، عبدالرحمن، عبیدالله، على و دو دختر به نام‌های؛ لبابه و أسماء داشت. سلیط نام فرزند دیگر وی از کنیزی بود که عبدالله گر چه ابتدا او را از خود نفی کرد؛ ولی عاقبت به خود بازگرداند. نسل عبدالله از فرزند کوچکش علی ادامه پیدا کرد.[6] کنیه وی به سبب نام فرزند بزرگش أبوالعباس بود.[7]

ویژگی‌های ظاهری

عبدالله انگشتر به دست راست می‌کرد و می‌گفت که رسول خدا(ص) این گونه انگشتر به دست می‌کرده‌اند.[8] او هنگامی که به حمام می‌رفت، روپوشی بر تن می‌کرد و می‌گفت: از خداوند شرم دارم که مرا برهنه در حمام ببیند. عبدالله روپوشی داشت که تا ساق او می‌رسید و بر روی آن عبایی می‌انداخت و با آن خود را می‌پوشانید و مقابل کعبه نماز می‌خواند.[9] او عمامه‌یی به رنگ مشکی به سر می‌کرد و یک وجب یا کمتر از آن را پشت سر می‌انداخت.[10] ردائی نیز داشت که آن را به قیمت هزار درهم خریداری کرده بود[11] و لباسی از جنس خز می‌پوشید.[12] عبدالله دارای موهایی بلند و محاسنی انبوه بود[13] و محاسن خود را خضاب می‌کرد.[14] او فردی بلند قد، بزرگوار و کریم بود.[15]

عبدالله بن عباس در اواخر عمر بینایی خود را از دست داد.[16] او در این‌باره می‌گفت: برای از دست دادن هیچ چیز از این دنیا غمگین نیستم، جز این‌که کاش چشمانم سالم بود تا خود با پای پیاده به خانه خدا می‌رفتم.[17]

فضائل عبدالله بن عباس

روایت، «عبدالله بن عباس با تقواترین فرد نسبت به محارم الهی بوده است»، گویای تقوای فردی اوست.[18] در روایتی دیگر آمده است: هنگامی که هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا(ص) در مسأله‌ای با هم اختلاف ‌کردند، برای حل اختلاف به نظر عبدالله بن عباس رجوع نمودند.[19]

در گونۀ عبدالله بن عباس خط سیاهی وجود داشت که بر اثر گریۀ زیاد به وجود آمده بود.[20] عبدالله می‌گفت: دوبار جبرئیل را مشاهده کرده است.[21] در أنساب الأشراف نیز روایتی به این مضمون نقل شده است که هیچ جمعه‌ای بر ابن‌عباس نگذشت، جز آن‌که در آن روزه بود.[22] مسروق[23] می‌گفت: هنگامی که عبدالله بن عباس را دیدم، با خود گفتم او زیباترینِ مردم است، هنگامی که سخن گفت با خود گفتم فصیح‌ترین مردم است و هنگامی که نقل حدیث کرد، او را عالم‌ترین مردم دانستم.[24]

علم عبدالله بن عباس

در مورد علم و دانش عبدالله بن عباس، روایات بسیاری نقل شده است که این روایات یا از جانب خود اوست و یا از جانب دیگران نقل شده است. او فردی سخنور و دانشمند بود.[25] برخی نیز وی را داناترینِ مردم می‌دانستند.[26] عبدالله بن عباس می‌گفت؛ رسول خدا(ص) دوبار او را دعا فرمودند و از خداوند خواستند به او حکمت عطا فرماید.[27] در روایت دیگری آمده است؛ پیامبر(ص) عبدالله را فراخواندند و دست بر پیشانی او کشیدند و فرمودند: خداوندا، به او حکمت و تأویل قرآن بیاموز.[28] پیامبر(ص) در دعایی دیگر از خداوند خواستند علم و فقه عبدالله را زیاد گرداند.[29]

عبدالله به خاطر کثرت علم به بَحر (دریا) مشهور بود.[30] او تا آخر عمر فتوا می‌داد.[31] او به شعر و أنساب و ایام‌العرب نیز آگاه بود و مردم برای پرسش در این امور به وی مراجعه می‌نمودند و پاسخ سؤالاتشان را دریافت می‌کردند.[32] عبدالله به تفسیر قرآن نیز تسلط داشت و عبدالله بن مسعود که خود از مفسران برجسته بود، عبدالله بن عباس را مفسر شایسته‌ای برای قرآن می‌دانست.[33] عبدالله بن عباس می‌گفت: دربارۀ سورۀ بقره و نساء از من سؤال کنید، براستی که من در حالی که کودک بودم قرآن تلاوت می‌کردم.[34] او به قدری به شعر و لغت مسلط بود که وقتی در مورد لغتی در قرآن از او سؤال می‌کردند، با بیان شعری معنای آن لغت را بازگو می‌کرد.[35]

با این حال بر کسی پوشیده نیست که عبدالله بن عباس شاگرد مکتب اهل بیت(ع) بود و مردم او را به همراهی و ملازمت امام علی بن أبی‌طالب(ع) و شاگردی آن امام همام می‌شناختند. این مسأله به حدی جدی بود که وقتی از عبدالله ‌پرسیدند: فاصلۀ میان علم تو و علم پسر عمویت (امام علی(ع)) چه اندازه است؟ ‌گفت: مانند نسبت قطره به دریا![36]

عبدالله در زمان خلفاء

عبدالله بن عباس در نزد خلفاء دارای مقامی ارجمند بود، بگونه‌ای که عمر و عثمان او را همراه با اهل بدر به حضور می‌پذیرفتند[37] و عمر بن خطاب در مسائل مهم و معضلات حکومتی، از اندیشه و رأی او بهره می‌برده است.[38] وی در سال 35ه.ق از طرف عثمان مسؤول برگزاری امور حج بود.[39] عبدالله در سال 36ه.ق نیز از طرف امیرالمؤمنین(ع) مسؤول برگزاری و رسیدگی به امور حج بود[40] و بنابر روایتی که فقط بلاذری آن را ذکر کرده است، در زمان حکومت خود بر عراق، توانست شورش مردم اصطخر را آرام کند و این شهر را فتح نماید.[41]

حکومت شام

پس از آن‌که امام علی(ع) به حکومت رسیدند، عبدالله بن عباس را به عنوان حاکم شام انتخاب کردند و از او خواستند تا به سوی شام برود و حکومت آن منطقه را به دست گیرد. امّا عبدالله از قبول درخواست امام خودداری کرد و به امیرالمؤمنین(ع) گفت: از آنجایی که معاویه فردی از بنی‌أمیه بوده و پسر عمۀ عثمان است و از طرف او حکومت شام را در دست دارد، من نسبت به جان خود از ناحیۀ او ایمن نیستم. ترس آن را دارم که اگر مرا به قتل هم نرساند، حبسم کرده، بر من سخت گیرد. هنگامی که امام علت این کارِ معاویه را از عبدالله پرسیدند، او گفت: این کار بخاطر قرابت میان من و شماست و معاویه هر چه نسبت به شما انجام دهد به خاطر نزدیکی و قرابت، همان را نسبت به من هم انجام خواهد داد.[42]

نقش‌آفرینی در نبرد جمل

عبدالله بن عباس در جنگ جمل حضوری فعال داشت و از یاران و سفیران امام علی(ع) به شمار می‌رفت. او در این جنگ از طرف امیرالمؤمنین(ع) مأموریت یافت تا به نزد طلحه و زبیر برود و از علت خروج آن دو علیه امام سؤال کند و بپرسد که هدف آنان چیست و چه می‌خواهند.[43]

پس از پایان جنگ جمل نیز امام علی(ع)، عبدالله را نزد عایشه فرستادند و سخنانی میان آن دو ردّ و بدل شد که بیانگر اعتقادِ عبدالله بن عباس به حقانیت و برتری امام علی(ع) است. امیرالمؤمنین(ع) پس از پایان جنگ، عبدالله بن عباس را نزد عایشه فرستادند تا به عایشه بگوید بیش از این در بصره نماند و از این شهر خارج شده و به مدینه بازگردد. عبدالله به سوی عایشه رفت و از او اجازۀ ورود خواست و هنگامی که عایشه اجازه نداد، بدون اجازه وارد اتاق او شد. وقتی که عایشه به خاطر ورودِ بدون اجازه، عبدالله را سرزنش کرد و کار او را مخالف سنت خواند، عبدالله گفت: تو را به سنت چه کار؟ سنت را ما به تو آموخته‌ایم. خانۀ تو آنجایی است که پیامبر(ص) تو را در آن جا گذاشت و قرآن فرمود که در آن باقی بمانی.[44]

عبدالله در ادامه سخنانش به عایشه گفت که او و پدرش هرچه دارند از پیامبر(ص) و بنی‌هاشم دارند. عبدالله گفت؛ ابوبکر را به خاطر آنان (بنی‌هاشم) صدیق نامیدند و عایشه نیز به خاطر وجود بنی‌هاشم أم‌المؤمنین می‌باشد والّا او دختر أم‌رومان[45] است! عبدالله گفت: ما از گوشت و خون رسول خداییم و میراث و علم او در میان ماست. عایشه گفت: علی(ع) این حرف تو را قبول ندارد. عبدالله گفت: من با او در این‌باره جدال و منازعه نخواهم کرد، چرا که او از من محق‌تر و أولی است. همانا او برادر، پسر عمو و داماد رسول خداست. علی(ع) پدر دو سبط پیامبر(ص)، شهر علم او و پاک کنندۀ غم از چهرۀ رسول خداست. به خدا سوگند نه تو و نه پدرت توان شکرگزاری حقی که ما بر گردن‌تان داریم را ندارید.[46]

حکومت بصره و جنگ صفین

با پایان یافتن جنگ جمل و هنگامی که امیرالمؤمنین(ع) قصد بازگشت به کوفه را داشتند، عبدالله بن عباس را به عنوان حاکم بصره انتخاب نمودند.[47] امام علی(ع) هنگامی که عبدالله را به حکومت بصره منصوب کردند به او فرمودند: «تو را سفارش می‌کنم به تقوای الهی و رعایت عدالت در حق کسانی که خداوند تو را سرپرست آنان قرار داده است. با روی باز، علم و فرمانت مردم را راحتی و آسایش بخش. از گناه بپرهیز؛ همانا گناه قلب و حق را می‌میراند. بدان آنچه تو را به خداوند نزدیک می‌کند از جهنم دور می‌سازد و آن‌چه تو را به آتش نزدیک می‌سازد از خداوند دور می‌کند. بسیار به یاد خدا باش و در زمرۀ غافلان مباش.»[48]

عبدالله تا زمان شهادت امام علی(ع) حاکمیت بصره را در دست داشت. در دوران حکومتش بر بصره، جنگ صفین به وقوع پیوست و او در این جنگ حضور پیدا کرد.[49] عبدالله در صفین در جناح چپ لشکر امام می‌جنگید[50] و در روز پنجم جنگ با ولید بن عقبه جنگید.[51]

پس از شعله‌ور شدن آتش جنگ و بلند شدن فریاد حَکمیت در سپاه امام علی(ع)، قرار بر آن شد تا دو نفر به نمایندگی از دو سپاه به عنوان حَکَم انتخاب شوند. در ابتدا، امام علی(ع) عبدالله بن عباس را به عنوان نمایندۀ خود انتخاب نمودند، اما این انتخاب مورد قبول کسانی که فریاد حکمیت سردادند، واقع نشد و امام ناگزیر شدند أبوموسی أشعری را به جای عبدالله برگزینند.[52]

هنگام انتخاب أبوموسی أشعری به عنوان حَکَم، عبدالله به امام گفت: أبوموسی را به عنوان حَکَم انتخاب نکن. اگر هم او را انتخاب کردی مرا ملازم او قرار بده، به راستی که او گره‌ای را باز نمی‌گذارد مگر آن‌که من او را می‌بندم و گره‌ای را نمی‌بندد؛ مگر آن‌که آن را باز می‌کنم.[53]در روایت دیگری آمده است که عبدالله از امام خواست تا او را به عنوان حکم انتخاب نمایند.[54] هم‌چنین عبدالله از جمله کسانی بود که به عنوان شاهد، پیمان حکمیت را امضاء کردند.[55]

اموال بصره و جدایی از امیرالمؤمنین(ع)

یکی از حساس‌ترین فرازهای زندگانی عبدالله بن عباس، ماجرای جدا شدن او از امام علی(ع) است. بنابر نقل برخی از منابع تاریخی، در سال 40ه.ق بر اثر اختلافی که میان عبدالله و امام علی(ع) به وجود آمد، عبدالله از امام جدا شد و اموال بصره را که در اختیار داشت با خود به مکه برد.

علت جدایی عبدالله بن عباس از امام و رفتن به مکه، این بود که روزی زیاد بن أبیه به عبدالله بن عباس شکایت کرد که أبوالأسود او را هجو کرده است. عبدالله نیز ناراحت شد و به ابوالأسود که مسؤول بیت‌المال بصره بود، گفت: تو اگر از حیوانات بودی، شترِ نر می‌شدی و اگر چوپان بودی هیچ‌گاه نمی‌توانستی حیوانات را به چراگاه ببری و به آبشخورشان برسانی! این سخنِ عبدالله موجب ناراحتی أبوالأسود شد و أبوالأسود طی نامه‌ای به محضر امام علی(ع)، به امام نوشت؛ عبدالله بن عباس بدون آگاهی امام از اموال حکومتی استفاده کرده و این مسئله را به اطلاع امیرالمؤمنین(ع) نرسانده است. امام پس از آگاهی از این مسئله، نامه‌ای به عبدالله نوشتند و او را از محتوای نامۀ ابوالأسود آگاه نمودند. عبدالله در پاسخ نامۀ امام مرقوم نمود که اخبار رسیده صحیح نیست و او از اموال بیت‌المال به خوبی محافظت می‌نماید.[56]

اما؛ پاسخِ عبدالله بن عباس امام را قانع نکرد و ایشان از عبدالله خواستند تا توضیح بیشتری در مورد اموالی که از زکات جمع کرده است بدهد. عبدالله از فرمان امیرالمؤمنین(ع) ناراحت شد و نوشت که عدم اعتماد امام باعث ناراحتی او شده است و به خاطر تأثیر افکار باطل اطرافیان بر امام، او بصره را ترک خواهد کرد. عبدالله سپس بصره را به همراه اقوام خود ترک کرد و اموالی را که در بیت‌المال بود با خود برد.[57]

بررسی ماجرا

در مورد این رویداد مهم، میان مورخان و تحلیلگران اختلاف نظر جدّی به وجود آمده است. برخی از مورخان و تحلیلگران، جدایی عبدالله از امام علی(ع) و بردن اموال را صحیح می‌دانند و قائلند که عبدالله بن عباس چنین عملی را انجام داده و از امام جدا شده است. این عدّه برآنند که محتوای نامۀ 41 نهج‌البلاغه و گزارش‌های تاریخی،[58] مؤید این مطلب هستند که عبدالله از امام جدا شده و امام او را ضمن نامه 41 توبیخ نموده‌اند.[59]

گروهی دیگر قائل به جدایی عبدالله از امام هستند؛ اما می‌گویند؛ عبدالله پشیمان شده و اموال را به بیت‌المال بازگردانده است. دلیل این گروه علاوه بر روایات تاریخی، نامۀ 22 نهج‌البلاغه است. در تاریخ یعقوبی آمده است؛ پس از آن‌که عبدالله بن عباس اموالی را که از بیت‌المال بصره برداشته بود بازگرداند، امام علی(ع) نامۀ 22 را به او نوشتند.[60]

در مقابل، برخی از مورخان و تحلیلگران، وقوع چنین امری را از اساس قبول ندارند و حاضر به پذیرش این مطلب که عبدالله از امام علی(ع) جدا شده و اموال بیت‌المال را با خود برده نیستند. این عدّه، حضور عبدالله بن عباس در منصب حکومت بصره تا زمان شهادت امام علی(ع) را دلیلی بر عدم صحت این واقعه می‌دانند.[61] عده‌ای دیگر نیز بردن اموال بصره توسط عبدالله بن عباس را به مقدار کم و پس از شهادت امام علی(ع) دانسته‌اند.[62]

در این میان، هر چند قضاوت قطعی در مورد وقوع یا عدم وقوع چنین امری مشکل به نظر می‌رسد؛ اما با توجه به محرز نبودن صدور قطعی نامۀ 41 برای عبدالله بن عباس[63]، و هم‌چنین وجود روایات مخالفِ رفتن عبدالله بن عباس به مکه، می‌توان چنین برداشت کرد که عبدالله بن عباس از امام علی(ع) جدا نشده است. این نظر، زمانی تقویت می‌شود که ما نگاهی کوتاه به ابعاد شخصیتی و فکری عبدالله بن عباس داشته باشیم. علم و شخصیت معنوی و اجتماعی عبدالله بن عباس و دفاع‌های گستردۀ او از حقوق اهل‌بیت(ع)[64]و هم‌چنین حضور گستردۀ عبدالله بن عباس با امام علی(ع) و شاگردی در محضر ایشان، مانع از این خواهد شد که ما چنین مخالفت و عصیانی را از ناحیۀ عبدالله بن عباس نسبت به امام علی(ع) بپذیریم. علاوه بر این که برخی معتقدند امویان به منظور تخریب شخصیت عبدالله بن عباس و کاستن از نفوذ اجتماعی او چنین مطلبی را جعل کرده‌اند.[65]

[1]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله؛ الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل1412ه.ق چاپ اول، ج‌، 3ص933 و ابن الأثیر، على بن محمد؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، 1409ه.ق، ج‌3، ص186.

[2]. أسد الغابة، پیشین، ج‌3، ص186.

[3]. هاشمی البصری، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، تحقیق محمد بن صامل السلمى، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414ه‌ق، چاپ اول، ص204 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص933 و بلاذرى، أحمد بن یحیى؛أنساب الأشراف، تحقیق عبد العزیز الدوری، بیروت، جمعیة المستشرقین الألمانیة، 1398ه.ق، ج‌4، ص27.

[4]. الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص933.

[5]. الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص934.

[6]. مؤلف مجهول‌؛ أخبار الدولة العباسیة، تحقیق عبدالعزیز الدورى و عبد الجبار المطلبى، بیروت، دارالطلیعة، 1391ه.ق، ص117و118 و مسعودی، على بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409ه.ق، چاپ دوم، ج3، ص101 و ابن حزم؛ جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1403ه.ق، چاپ اول، ص19.

[7]. أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص27 و الاستیعاب، پیشین ج‌3، ص933 و أسد الغابة، پیشین، ج‌3، ص186.

[8]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص188.

[9]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص190.

[10]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص192.

[11]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص193 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص46.

[12]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص195.

[13]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص198.

[14]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص202 و أسدالغابة، پیشین، ج‌3، ص190.

[15]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص203 و أسدالغابة، پیشین، ج‌3، ص190.

[16]. بلاذری نوشته است که عبدالله بن عباس در سن شصت سالگی یا حدود آن نابینا شده است. رک؛ أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص27 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص938.

[17]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص132 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص45. (با نقل متفاوت)

[18]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص154.

[19]. هاشمی البصری، محمد بن سعد؛ الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة 1410ه.ق، چاپ اول، ج2، ص280 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص30 و أسدالغابة، پیشین، ج‌3، ص188.

[20]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص165 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص38 و أسدالغابة، پیشین، ج‌3، ص188.

[21]. أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص28 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص935 و أسدالغابة، پیشین، ج‌3، ص187.

[22]. أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص36.

[23]. نام کامل او مسروق بن أجدع می‌باشد. او از تابعین و اهل کوفه بود.‌ رک؛ الطبقات ‌الکبرى، پیشین، ج‌6، ص138.

[24]. أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص30 و الاستیعاب، پیشین ج‌3، ص935 و أخبار الدولة العباسیة، پیشین، ص34و35.

[25]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص280 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌4، ص34.

[26]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص281.

[27]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص278 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص935.

[28]. «اللَّهمّ علّمه الحکمة و تأویل القرآن، و فی بعض الروایات: اللَّهمّ فقّهه فی الدین و علمه التأویل» رک؛ الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص278 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌4، ص28 و أخبار الدولة العباسیة، پیشین، ص27.

[29]. الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص935.

[30]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص280 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌4، ص33 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص936.

[31]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص279.

[32]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص280 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص939 و أسدالغابة، پیشین، ج‌3، ص188.

[33]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص279 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌4، ص30 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص935.

[34]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص157.

[35]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص161.

[36]. ابن أبى ‌الحدید، عز الدین ابو حامد؛ شرح ‌نهج ‌البلاغة، مصحح محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قم، کتابخانه ‌عمومى ‌آیت الله ‌مرعشى ‌نجفى‌، 1337ه‌.ش، چاپ اول، ج1، ص19.

[37]. الطبقات الکبری، پیشین، ج2، ص279 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌4، ص32 و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص935.

[38]. أسدالغابة، پیشین، ج‌3، ص187.

[39]. الطبقات الکبری، پیشین، ج3، ص47 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌4، ص27.

[40]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص174.

[41]. بلاذرى، أحمد بن یحیى؛ فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988م، ص378.

[42]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص174.

[43]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص175و الاستیعاب، پیشین، ج‌3، ص939 و طبری فقط به رفتن عبدالله به اردوگاه طلحه و زبیر اشاره کرده است، رک؛ طبری، محمد بن جریر؛ تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387ه.ق، چاپ دوم، ج4، ص506.

[44]. احزاب/33. « وَ قَرْنَ فی‌ بُیُوتِکُن»‌

[45]. «أم رومان» نام مادر عایشه است.

[46]. ابن اعثم؛ الفتوح، تحقیق على شیرى، بیروت، دارالأضواء، 1414ه‌.ق، چاپ اول، ج2، ص482و483 و این گفتگو با تفاوت نقل در کتابهای ذیر ضبط شده است، یعقوبى، احمد بن أبى‌یعقوب؛ تاریخ الیعقوبى، بیروت، دار صادر، بى تا، ج2، ص183 و أخبار الدولة العباسیة، پیشین، ص125و 126و127.

[47]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص175 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص27 و دینورى‌، احمد بن داود؛ الأخبار الطوال‌، تحقیق عبد المنعم عامر، مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ه‌.ش، ص152.

[48]. دینوری، ابن قتیبه؛ الإمامة و السیاسة، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410ه.‌ق، چاپ اول، ج1، ص105.

[49]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص176 و تاریخ‌ طبری، پیشین، ج5، ص143 و ابن حجر العسقلانى، احمد بن على؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ه.ق، ج4، ص129.

[50]. منقرى، نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین‌، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، قاهره، المؤسسة العربیة الحدیثة، 1382ه.ش، چاپ دوم، افست قم، منشورات مکتبة المرعشى النجفى، 1404ه.ق، ص205 و خلیفة بن خیاط؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ه.‌ق، چاپ اول، ص117 و أخبار الطوال، پیشین، ص171.

[51]. وقعة صفین، پیشین، ص221 و بلاذرى، أحمد بن یحیى؛أنساب الأشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1394ه.ق، چاپ اول، ج2، ص305 و تاریخ طبری، پیشین، ج5، ص13.

[52]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص177و178.

[53]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص178و179.

[54]. أخبار الدولة العباسیة، پیشین، ص37.

[55]. وقعة صفین، پیشین، ص511.

[56]. أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌2، ص169و170 و تاریخ طبری، پیشین، ج‌5، ص141 و الفتوح، پیشین، ج‌4، ص241و242.

[57]. تاریخ‌ طبری، پیشین، ج‌5، ص141و142 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج4، ص27 و الفتوح، پیشین، ج4، ص241 و 241 و برای آگاهی کامل از این واقعه و نامه‌های رد و بدل شده میان امام علی(ع) و عبدالله بن عباس بنگرید به، أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌2، ص169-176.

[58]. نام منابعی که واقعۀ فوق را گزارش داده‌اند، در پاورقی 56 گذشت.

[59]. شرح ‌نهج‌البلاغة، پیشین، ج16، ص169و170.

[60]. وقعةصفین، پیشین، ص107 و أنساب‌الأشراف، پیشین، ج‌2، ص116 و 117 و تاریخ یعقوبى، پیشین، ج‌2، ص205. بر طبق سخن این منابع، امام علی(ع) ضمن نامۀ 41 عبدالله بن عباس را به شدت سرزنش و توبیخ نمودند که الفاظ به کار رفته در این نامه به خوبی گویایِ این مطلب است. در نامۀ 22 نیز امیرالمؤمنین(ع) پس از آنکه عبدالله بن عباس از عملکرد خویش نادم شد و اموال را بازگرداند، از وی خواستند با توجه بیشتر به آخرت، گذشته را جبران نماید.

[61]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص176 و تاریخ‌ طبری، پیشین، ج5، ص143 و الإصابة، پیشین، ج4، ص129.

[62]. الطبقات الکبرى، الطبقة الخامسة1، پیشین، ص176 و تاریخ طبری، پیشین، ج‌5، ص143 و ابن الجوزى، عبدالرحمن بن على؛ المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1412ه.ق، چاپ اول، ج‌5، ص164 و ابن حجر العسقلانى، احمد بن على؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ه.ق، ج‌4، ص129.

[63].لازم به ذکر است؛ به طور یقین ثابت نیست که نامۀ 41نهج البلاغه خطاب به چه کسی نوشته شده است.

[64]. برای نمونه بنگرید به؛ مروج‌الذهب، پیشین، ج‌2، ص423 و ج3، ص51و52. روایات بسیار دیگری نیز در مورد فضائل امیرالمؤمنین(ع) از طریق عبدالله بن عباس وارد شده است.

[65]. شرح‌نهج‌البلاغة، پیشین، ج16، ص171 و برای اطلاع بیشتر دربارۀ این موضوع، علاوه بر منابع ذکر شده بنگرید به: عاملی، جعفر مرتضی؛ ابن عباس و اموال البصره و ذاکری، علی‌اکبر؛ سیمای کارگزاران علی بن أبی‌طالب(ع)، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1375ه.ش، ج2، ص450-550 و جعفری، وهاب؛ ترسیمی از شخصیت بزرگ اسلامی عبدالله بن عباس.

مقاله

نویسنده هادي اكبري

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS