دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

خاندان رهنما

No image
خاندان رهنما

كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، عبدالرحيم رهنما، غلامحسين رهنما، زين¬العابدين رهنما

نویسنده : سعيده سلطاني مقدم

سردودمان این خاندان "حاج میرزا علی‌محمد" معروف به "ملاباشی" می‌باشد که از دانشمندان و استادان حکمت و فقهای زمان خود بوده است که مدتی معلم "سلطان حسین‌ میرزا جلال‌الدوله" فرزند ارشد "مسعود میرزا ظل‌السلطان" بود که به این دلیل معروف به ملاباشی می‌شود. دو فرزند او "عبدالرحیم" و "غلامحسین" می‌باشند که در این‌جا به زندگی‌نامه هر دوی آن‌ها پرداخته شده است و "زین‌العابدین رهنما"، از نوه‌های ایشان می‌باشد و "دکتر مجید رهنما"، "دکتر حمید رهنما" از فرزندان "زین‌العابدین" می باشند که به دلیل اهمیتشان در دوره پهلوی نیز به آن‌ها پرداخته شده است.

رهنما عبدالرحیم

"عبدالرحیم رهنما" فرزند "حاج میرزا علی‌محمد" معروف به "ملاباشی" در سال 1252ش در شیراز به دنیا آمد. تحصیلات خود را در دارالعلم شیراز به اتمام رساند و در ادبیات فارسی و علوم معقول و منقول و فقه اسلامی و علم اصول تسلط پیدا کرد.[1] عبدالرحیم مردی روشنفکر و آزادی‌خواه بود و به واسطه روحیه آزادی طلبی خود در سال 1325 ق در صدر مشروطیت "روزنامه رهنما" را تاسیس کرد[2] که اولین شماره آن در 26 جمادی الثانی 1325ق در تهران منتشر شد. پس از برقراری مشروطیت از طرف "وزارت عدلیه" به همراه "شیخ‌الملک شهابی" مامور تاسیس دادگستری در فارس شد. عبدالرحیم رهنما در زمان پادشاهی دیکتاتوری "محمدعلیشاه" عبدالرحیم رهنما به انتشار "روزنامه رهنما" همت گماشت و به نشر مبانی آزادی و بیان حقایق اقدام نمود. رهنما در اواخر دیکتاتوری که از دادگستری جز نامی باقی نمانده بود، به واسطه ایمان به استقلال قضایی و تحت نفوذ واقع نشدن و حکم به حق از طرف وزیر وقت منتظر خدمت شده و چند سال آخر عمر خود را در انتظار خدمت به سر برد[3] با این‌که بعد از سی سال خدمت قضایی در فارس و کرمان و خوزستان و آذربایجان و تهران از حیث معیشت سخت در مضیقه بود، حاضر به قبول قضاوت فرمایشی نشد. روزنامه رهنما در جمادی الاخر 1325ق شروع به انتشار نمود و بعد از آنکه قریب یک سال؛ یعنی تا تاریخ 5 ربیع الاول 1326 انتشار یافت بواسطه روز استبداد صغیر به تعطیلی کشیده شد و اداره‌اش از طرف مستبدین و سرباز "سیلاخوری" به تاراج رفت و مدیرش مدتی پنهان و متواری بود. رهنما بعد از فتح تهران و عزل "محمدعلی‌شاه" تصمیم داشت دوباره "روزنامه رهنما" را منتشر کند؛ ولی به اصرار "شیخ‌الملک" برای تشکیل "عدلیه فارس" از طرف وزارت عدلیه مامور فارس شد و تا آخر عمر صادقانه به خدمت قضایی مشغول بود و از اجرای قصد خود بازماند. البته لازم به ذکر است، پس از شهریور 1320 توسط "مهدی رهنما" فرزند عبدالرحیم رهنما مجددا این روزنامه منتشر شد.[4] رهنما در سال 1311ش رییس استیناف آذربایجان تبریز بوده است.[5] عبدالرحیم رهنما در سال 1321ش در 69 سالگی در تهران درگذشت.[6]

رهنما غلامحسین

"غلامحسین رهنما" فرزند "حاج‌میرزا علی‌محمد" معروف به "ملاباشی" بود، در 1259ش در شیراز به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی را در دارالفنون گذراند. در کنار استاد خود "حاج‌میرزا عبدالغفارخان نجم‌الدوله" علوم ریاضی و علم هیات را یاد گرفت و در سال 1305ش مجمع نجومی آکادمی علوم فرانسه رهنما را به عضویت دائمی آن مجمع علمی انتخاب کرد. رهنما 45 سال در مدرسه‌های "دارالفنون" و "علوم سیاسی" و "مدرسه عالی نظام" و "دارالمعلمین عالی" به تدریس ریاضی پرداخت. در سال 1313ش با نوشتن مقاله‌ای در موضوع نسبت محیط دایره "عدد پی" درجه دکترا از طرف شورای عالی دانشگاه را به خود اختصاص داد در سال 1307‌ش معاون فرهنگ شد و در سال 1324‌ش در کابینه‌های "ابراهیم حکیمی"[7] و "محسن صدر" وزیر فرهنگ شد.[8] رهنما در اردیبهشت ماه 1325ش در سن 66 سالگی در گذشت.[9]

رهنما زین‌العابدین

"زین‌العابدین رهنما" فرزند "شیخ‌ علی شیخ‌العراقین" و نوه "آیت‌الله مازندارنی" در سال 1268‌ش به دنیا آمد. تحصیلاتش را در مدارس دینی عراق به پایان برد و در 22 سالگی با لباس روحانی به ایران آمد هنگامی که به ایران آمد که فعالیت احزاب سیاسی پس از مشروطه در اوج خود بود و او نیز با عضویت در "حزب دموکرات" و مدیریت روزنامه "رهنما" کار سیاسی خود را آغاز کرد. این روزنامه آن‌قدر موجب شهرتش شد که جای نام فامیل او را گرفت. او نام خانوادگی خود را از این روزنامه برای خود انتخاب کرده بود؛ در حالی که که در آغاز مانند برادرش "رضا" نام‌خانوادگی "شیخ‌العراقین" را برای خود انتخاب کرده بود. پس از فرار "محمد‌علی شاه" از ایران و مستقر شدن مشروطیت، جوان‌هایی را که با استعداد بودند به ویژه آن‌هایی که با زبان و مطبوعات عرب به خصوص با مطبوعات مصر و لبنان آشنا بودند در ایران به کار روزنامه‌نگاری پرداختند شیخ زین‌العابدین یکی از این جوان‌ها بود. او در سال 1299ش به انتشار روزنامه "رهنما" و مجله "رهنما" پرداخت. چون از این نشریات استقبال چندانی نشد، لذا او تصمیم گرفت امتیاز روزنامه قدیمی و نیمه رسمی "ایران" را بگیرد. در سال 1297ش "سیدحسین اردبیلی" آخرین مدیر روزنامه "ایران" فوت کرده بود و "ایران" بدون صاحب مانده بود؛ اما زین‌العابدین با پیشنهاد جدیدی داوطلب انتشار روزنامه "ایران" شد. پیشنهاد او صرف نظر کردن از کمک مالی دولت بود و در مقابل روزنامه را با آزادی عمل در انتشار مطالب و انتخاب سبک و روش آن به دست آورد. از این تاریخ دوران شکوفایی روزنامه "ایران" آغاز شد. زین‌العابدین توانست "ایران" را به صورت یکی از معتبرترین روزنامه کشور در آورد. روزنامه "ایران" تا موقعی که که یک روزنامه نیمه رسمی بود، هر نوبت 1500 شماره چاپ می‌شد و بیشتر مقالات آن اجتماعی و طبق نظر و سیاست دولت‌های وقت نوشته می‌شد؛ اما بعد از آن‌که از قید رسمی بودن آزاد شد و بیشتر مقاله‌های آن به امضای رهنما مدیر روزنامه می‌رسید، شامل مقالات مختلف و تمام اخبار داخل و خارج و در پاورقی روزنامه ترجمه رمان‌های مختلف چاپ می‌شد.[10] زین‌العابدین رهنما در کنار کار روزنامه‌نگاری شغل‌های دولتی را نیز از یاد نبرد. اول کارش را با استخدام در اداره "انتشارات و انطباعات" وزارت "معارف" شروع کرد؛ ولی بعد با نزدیک شدن به "سردار سپه" نخست وزیر آن زمان و پادشاه بعدی به وکالت مجلس رسید. رهنما در روزنامه "ایران" مقاله‌ای تحت عنوان عقاید و اشخاص نوشت که در مورد طرفداری او از جمهوریت بود : «هیچ روح بیست ساله‌ای نیست که جمهوری طلب نباشد و هیچ قلب پژمرده‌ای وجود ندارد که حس فرمانبرداری و بندگی در آن نباشد .... من چرا در میان جنجال تیپ مخالفت خودم صدای هم‌فکر خود و صاحب‌دلی را می‌شنوم که مانند من فکر می‌کند و احساسات دارد و نیز برعکس فرضا در میان کسانی که در یک خط با من راه می‌روند، چرا ضربات بطی در یک قلب پنچاه ساله و فکر غیر منبسط او را می‌شنوم و می‌بینم که این صدای ظریف و ادبی هم‌فکر شما یک جوانی مانند شما که با صدای زمخت و عربده آسای یک قلب شصت ساله هم آهنگ گشته و احیانا بر علیه فکر شما شنیده می‌شود برای چیست والی آخر»[11] از دیگر مشاغل او معاونت وزارت راه، معاوت رییس الوزرا و نمایندگی دولت در مجلس شورای ملی را می‌توان اضافه کرد. بعد از آن‌ که "سردار سپه" به سلطنت رسید از تعداد روزنامه‌ها کاسته شد روزنامه "اطلاعات" به عنوان تنها روزنامه عصر با رعایت اصولی که شرایط حکومت جدید ایجاب می‌کرد رو به پیشرفت بود زین‌العابدین رهنما تا سال 1314 گاهی در دولت، زمانی در مجلس و مدتی هم فقط در روزنامه‌هایش سرگرم کار بود تا آن‌که سرانجام نوبت او هم فرا رسید. "رضا شاه" به خاطر نارضایتی از طرز کار رهنما روزنامه "ایران" را از او گرفت و به لبنان تبعید شد. او در تبعید کتاب "پیامبر (ص‌)‌" را شروع کرد این کتاب یکی از زیباترین رمان‌های مذهبی زبان فارسی است بعد از حوادث 1320 به ایران آمد زین‌العابدین بعد از آمدن به ایران زود دارای مقام و موقعیت شد؛ اما او فقط به انتشار روزنامه "ایران" اکتفا نکرد، او ابتدا ریاست اداره انتشارات و تبلیغات را قبول کرد و بعد با موافقت رجال موثر وقت توانست سفیر ایران در فرانسه شود[12] او پاداش تبعید خود را گرفت. او سرپرستی روزنامه "ایران" را به پسر بزرگ خود "حمید" داد در پاریس رهنما با یک جوان که زبان عربی و فرانسه را خوب می‌دانست آشنا شد. آن جوان "امیر عباس هویدا" کارمند عادی سفارت بود. "هویدا" خیلی زود توانست خود را در دل رهنما جا کند. اما سفارت رهنما در فرانسه زیاد طول نکشید و بعد از آن در لبنان سفیر شد.[13] او در بازگشت به تهران روزنامه نگاری را به کلی کنار گذاشت و حتی روزنامه "ایران" را که در آمدی داشت و نه تیراژ تعطیل کرد در عوض سعی کرد به جای آنکه خودش روزنامه منتشر کند با روزنامه نویس‌ها در ارتباط باشد. او در اواخر تیر ماه 1368ش در تهران وفات کرد.

رهنما مجید

"مجید رهنما" فرزند "زین‌العابدین" در سال 1303ش در تهران به دنیا آمد.[14] تحصیلات خود را تا دیپلم ادبیان و علوم از دانشگاه آمریکایی بیروت، لیسانس حقوق از دانشگاه سن ژوزف بیروت، فوق لیسانس اقتصاد سیاسی از سن ژوزف و دکترای حقوق را از دانشگاه پاریس گرفت. مشاغل او دبیر اول "کمیته سفارت ایران" در مسکو، "نماینده دائمی ایران" در "سازمان ملل‌ متحد"، "سر کنسول ایران" در سانفراسیسکو بود و در دولت "هویدا" وزیر علوم آموزش عالی شد.[15] اما مجید رهنما به دلیل پیشنهادش در برخورد با دانشجویان و کم‌کردن فشارهایی که ساواک بر دانشگاه وارد می‌کرد از کار برکنار شد، البته نزدیکی رهنما با "اشرف" خواهر شاه مانع از آن شد که کاملا از رده خارج شود.[16] لازم به ذکر است که او به عضویت هیات امنای مدرسه "عالی بازرگانی" نیز انتخاب شد و پس از استعفا از حزب "ایران نوین" به عضیت حزب "رستاخیز" در آمد و به عنوان مسئول "کمیته ارتباط" با صاحبان صنایع مشغول به کار شد او از اعضای فراماسونری "لژ ستاره" بود. در دوره 24 مجلس شورای ملی نماینده تهران شد و نشان‌های مختلفی از قبیل نشان درجه دو آبادانی و پیشرفت، نشان درجه سه کار دریافت کرد.[17] از حیث سیاسی طرفدار سیاست غرب و رژیم پهلوی و طیف تحصیل کرده‌های آمریکا قرار داشت.[18] از رهنما تالیفاتی هم بر جامانده که می‌توان از "مسایل کشورهای آسیایی و آفریقایی" و "آموزش در خدمت انسان" نام برد.

رهنما حمید

"حمید رهنما" فرزند "زین‌العابدین" در سال 1291‌ش به دنیا آمد. او پس از طی تحصیلات مقدماتی به دانشگاه تهران رفت و در رشته حقوق لیسانس گرفت[19] و مدتی در دانشگاه بیروت در رشته علوم سیاسی تحصیل کرد. او ابتدا در سازمان برنامه و بودجه استخدام شد و از طرف این سازمان جهت ادامه تحصیل در رشته بازرگانی به انگلستان رفت و در برگشت به ایران به وزارت امور خارجه و در سال 1337 به عنوان بازرس در شرکت قند استخدام شد و پس از مدتی به مدیریت شرکت سهامی نساجی برگزیده شد.[20]

حمید رهنما پس از روزنامه نویسی و تصدی مشاغل کوچکی مانند عضویت بانک صنعتی و معدنی خدمت در سازمان قند و شکر و مدیریت کارخانه نساجی ناگهان و البته همزمان با نخست وزیری "امیر عباس هویدا" به سردبیری مجله تلاش رسید "امیر عباس هویدا" وقتی به نخست وزیری رسید اول او را به شرکت نفت برد و بعد به وزارت اطلاعات و جهانگردی منصوب کرد و در تاریخ 22 شهریور 1350 در 51 سالگی به وزارت رسید. روز 7 اردیبهشت 1353 حمید رهنما پس از حدود سه سال از وزارت کنار گذاشته شد و جای او را "غلامرضا نیکپور" گرفت که هم برای اعمال سانسوری و ایجاد اختناق قاطع‌تر بود و هم در یافتن راه ایجاد درآمدهای تازه مناسب بود.[21] حمید رهنما در حزب "مردم اقبال" عضویت داشت و مدیر روزنامه‌های "ایران" و "تلاش" بود و به عنوان دانشیار در دانشگاه صنعتی تدریس می‌کرد.[22] حمید رهنما ظاهرا به توصیه شاه کتابی درباره ژاپن و تلاش و پشتکار مردم ژاپن و عواملی که باعث ترقی ژاپن شده بود، ترجمه کرد. هویدا او را در 12 شهریور 53 به عنوان سفیر ایران در سازمان علمی تربیتی یونسکو روانه پاریس کرد. بعداز پیروزی انقلاب رهنما که در ایران اقامت داشت، زندانی شد؛ اما بعد از مدتی آزاد شد و هم اکنون در پاریس زندگی می‌کند. "بهزادی" در شبه خاطراتش در مورد او می‌نویسید: "حمید رهنما طی سه سال وزارت خود قدمی در راه بهبود وضع مطبوعات برنداشت؛ ولی جای شکرش باقی بود که این مطبوعاتی زاده علیه مطبوعات هم کاری نکرد."[23]

مقاله

نویسنده سعيده سلطاني مقدم
جایگاه در درختواره تاریخ ایران بعد از اسلام

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

Powered by TayaCMS