دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

زیاد در زمان زمام داری معاویه

No image
زیاد در زمان زمام داری معاویه

كلمات كليدي : تاريخ، بني اميه، زياد، معاويه، انتساب، بصره، كوفه

نویسنده : علي محمد تاج الدين

آمدن زیاد نزد معاویه‌

پس از شهادت على(ع)، زیاد در فارس موضع گرفت و از اطاعت معاویه سرباز زد. اموال در بصره در دست برادرزاده او «عبدالرحمان بن ابى‌بکره» بود. بعضى به معاویه خبر دادند که زیاد اموال خود را به عبدالرحمان سپرده است. برای همین، معاویه مغیره را که در این زمان حاکم کوفه بود، مأمور رسیدگی به این مسأله نمود. مغیره، عبدالرحمان را احضار کرد و گفت: «اگر پدرت در حق من بد کرده عمویت (زیاد) از نیکى دریغ ننموده است.» آن‌گاه نزد معاویه عذرى نیکو آورد.

مغیره نزد معاویه رفت و او را از بودن زیاد در فارس بیم داد و گفت: «او اموال فارس را در اختیار دارد، ممکن است با مردى از اهل بیت بیعت کند و فتنه‌ای به پا کند.

پس اجازه خواست تا نزد زیاد برود و او را به سمت معاویه متمایل کند. آن‌گاه نزد زیاد رفت و گفت: «معاویه مرا نزد تو فرستاده است. حسن(ع) نیز با او بیعت کرده و اینک جز او کسى نمانده است. به فکر خود باش، پیش از آن‌که معاویه از تو بى‌نیاز گردد.» زیاد در جواب گفت: «مرا راه نمایی کن.» مغیره گفت: «صلاح در آن مى‌دانم که نزد او بروى و با او هم پیمان گردى.» معاویه نیز براى او امان‌نامه نوشت و زیاد از فارس بیرون آمد و نزد معاویه رفت.

معاویه از اموال فارس بازخواست کرد. زیاد گفت: «فلان مقدار از آن را خرج کرده و فلان مقدار نزد على(ع) فرستاده و باقى را نیز براى امور مسلمانان اندوخته است. معاویه گفته ی او را تصدیق کرد و آن‌چه را نزد او مانده بود، گرفت.

معاویه به زیاد گفت: «مى‌ترسم در این باب مکر کرده باشى، تو به هر مقدار که می‌خواهى با من مصالحه کن.» گویند: به یک میلیون درهم صلح کرد و از او اجازه خواست که در کوفه بماند؛ و معاویه نیز موافقت کرد.[1]

منتسب شدن زیاد به ابوسفیان

وقتی که على(ع) به شهادت رسید، زیاد با معاویه مصالحه نمود و «مصقلة بن هبیرة الشیبانی» را واداشت تا به معاویه بگوید که زیاد مى‌گوید: «فرزند ابوسفیان است.» مصقله نیز چنین کرد. معاویه دریافت که زیاد مایل است خود را به ابوسفیان منتسب کند. این بود که بر آن شد تا در این باره، چند شاهد پیدا نماید.

پس جمعى از مردم بصره بدان شهادت دادند و بدین ترتیب معاویه نیز او را به فرزندى ابوسفیان پذیرفت.

از سویی دیگر «عبدالله بن عامر» که استاندار بصره بود، زیاد را دشمن مى‌داشت. روزى به یکى از اصحاب خود گفت: «پسر سمیه کارهاى مرا زشت مى‌شمارد و متعرض کارگزاران من مى‌شود؛ من مى‌توانم جماعتى از قریش را گرد آورم که سوگند بخورند که ابوسفیان سمیه را ندیده است.» زیاد با شنیدن این سخن، معاویه را از آن آگاه کرد. معاویه نیز ابن عامر را احضار کرده و او را توبیخ نمود.[2]

حکومت زیاد بن ابیه در بصره

وقتی زیاد پس از مراجعت از شام به کوفه رسید، مدتی در آن جا به انتظار امارت کوفه توقف نمود. هنگامی که به «مغیره بن شعبه» خبر داده شد که او رقیب تو مى‌باشد، مغیره نزد معاویه رفت و از امارت بصره استعفا داد و از او درخواست کرد که در «قوقیسیا» خانه‌ای به او بدهد تا میان قبیله «قیس» زندگی کند. معاویه از ترس این که مبادا با این قبیله هم دست شده و بر ضد او بشورد، به او گفت: «باید به محل امارت خود برگردى»؛ اما مغیره بر درخواست خود اصرار می‌ورزید. به همین خاطر معاویه به او بدگمان شد و با اصرار او را به کوفه برگردانید. او هم شبانه وارد کوفه شد و زیاد را که رقیب او بود، از کوفه اخراج کرد. گفته شده که مغیره به شام نرفت؛ بلکه معاویه مستقیما زیاد را از کوفه به امارت بصره برگزید و «حارث بن عبدالله ازدی» را که به جای ابن عامر حاکم بصره شده بود، را عزل کرد. سپس خراسان، سیستان، هندوستان، بحرین و عمان را به قلمرو او اضافه نمود. زیاد در آخر ماه ربیع‌الاخر سنه چهل و پنج وارد بصره شد، در حالی‌که فسق و فجور (و هرج و مرج) در آن شهر آشکار شده بود. او خطبه کوتاهی ایراد کرد که چون در آن خدا را حمد و ثنا نکرد به خطبه‌ی «بتراء» معروف گشت.[3]

زیاد نخستین کسی بود که فرمان سلطان را سخت به کار برد و او کسی بود که سلطنت معاویه را مستقر نمود. به هر که بد گمان می‌شد، او را می‌کشت و بر شبهه و شک کیفر سخت می‌داد و مردم سخت از او می‌ترسیدند تا آنکه امنیت و آسایش برقرار شد.[4]

در دوره‌ی حکمرانی زیاد بر مناطقی در ایران، مسلمانان موفق شدند در جبهه‌ی شرقی پیشروی کرده و بعد از محاصره‌ی «کابل»، آن را فتح کردند.[5]

زیاد در مدتی که در بصره حاکم بود، به سختی خوارج را تحت پیگرد قرار داد و توانست آن‌ها را سرکوب کند.[6]

هم‌چنین زمانی که معاویه به دنبال عملی کردن اندیشه‌ی موروثی کردن حکومت بود، زیاد بن ابیه که حاکم بصره بود، نظر متفاوتی داشت و به معاویه گوشزد می‌کرد که در این کار شتاب نکند. به نظر وی یزید شایستگی لازم را برای خلافت نداشت، زیرا وی آدم سستی بود که به شکار بیش از خلافت علاقه داشت.[7]

زیاد و ولایت همزمان بر بصره و کوفه

زمانی که مغیره عامل کوفه، در سال 50، به سبب طاعون از دنیا رفت، معاویه، زیاد را به جاى او به کوفه فرستاد و این چنین دو شهر کوفه و بصره تحت فرمان او درآمد.

زیاد به کوفه رفت و «سمرة بن جندب» را به جاى خود در بصره نهاد. چون به کوفه آمد، خواست براى مردم سخن بگوید؛ ولی مردم به سوی او سنگ انداختند. وی از منبر فرود آمد و بر کرسى نشست. یارانش درهاى مسجد را گرفتند و مردم را نزد او مى‌آوردند. او یک یک را سوگند مى‌داد که بگویند چنین کارى را نکرده‌اند. هر کس سوگند نمى‌خورد، به زندانش مى‌افکند تا این که شمار زندانیان به هشتاد رسید و دست همگی را قطع نمود و زیاد از آن روز در مقصوره (کاخی که برای خود ساخت تا مصون بماند) نشست.[8]

مأموریت مهم وی در کوفه و سراسر عراق سرکوبی شیعیان بود. ابن اعثم کوفی می‌گوید: او پیوسته در پی شیعیان بود و هر کجا آن‌ها را می‌یافت، می‌کشت. او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می‌کرد.[9] از جمله‌ی این شیعیان «مسلم بن زیمر» و «عبدالله بن نجی» و «حجر بن عدی کندی» بودند که به دستور زیاد بر در خانه‌هایشان به دار آویخته شدند.[10]

زمانی که زیاد حاکم کوفه شد، معاویه مسأله‌ی ولایت عهدی یزید را با وی مطرح نمود؛ اما زیاد با شگردی سعی کرد تا معاویه و حتی خود یزید را از این کار منصرف کند.[11]

مرگ زیاد

زیاد، در رمضان سال 53 هجرى، به طاعونى که در دست راستش پدید آمده بود، از دنیا رفت. گفته شده است که عبدالله بن عمر او را نفرین کرده بود و سببش این بود که زیاد به معاویه نوشت که من عراق را به دست چپم در ضبط آوردم و دست راستم خالى است؛ آن را به ولایت حجاز مشغول ساز. معاویه براى او در این باب فرمانى صادر کرد. مردم حجاز بیمناک شدند و نزد «عبدالله بن عمر» آمدند و از او خواستند که دعا کند تا خداوند از آنان دفع شر نماید. او رو به قبله ایستاد و با آنان دعا کرد و گفت: «بار خدایا ما را از آسیب او نگهدار.» پس دست راستش به طاعون گرفتار شد و به او سفارش کردند که دستش را قطع کند. زیاد «شریح قاضى» را خواند و با او مشورت کرد. شریح گفت: «مى‌ترسم مرگت رسیده باشد و دست بریده به دیدار خدا روى و چنان نماید که آن قدر دیدار او را ناخوش داشته‌اى که به قطع دست خویش رضا داده‌اى و اگر مرگت نرسیده باشد، با دست بریده خواهى زیست و مردم فرزندانت را عیب کنند.» زیاد گفت:

«من با طاعون در یک بستر نخواهم نشست.» سپس قصد بریدن دست خود کرد و چون چشمش به آتش و ابزارهاى داغ کردن افتاد، زارى کرد و منصرف گشت.

هنگامی که مرگش فرا رسید، پسرش به او گفت: «براى کفن کردن تو، شصت جامه آماده کرده‌ام.»

زیاد گفت: «اى پسر عزیزم! اکنون پدرت لباسى بر تن خواهد کرد، بهتر از این لباسى که بر تن دارد.» وقتی از دنیا رفت، او را در محلی به نام «ثویه»، نزدیک کوفه به خاک سپردند.[12]

منابع :

[1]. ابن خلدون، عبد الرحمن؛ تاریخ ابن خلدون، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، 1408ق، چاپ دوم، ج3، ص7 و طبری، ابوجعفرمحمد بن جریر؛ تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، 1387ق، چاپ دوم، ج5، ص176تا178 و ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن؛ الکامل، بیروت، دارصادر-داربیروت، 1385ق، ج3، ص422و423.

[2]. ابن اثیر، همان، ج3، ص443-445 و ابن خلدون، همان، ج3، ص9و10.

[3].ابن‌اثیر، همان، ج3، ص447 و طبری، پیشین، ج5، ص217 و ابن خلدون، پیشین، ج3، ص10.

[4]. همان، ص447-450.

[5]. بلاذری، أبوالحسن أحمد بن یحیى؛ فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988م، ص385.

[6]. ابن اثیر، پیشین، ج3، ص454.

[7]. طبری، پیشین، ج5، ص302و303.

[8]. ابن خلدون، پیشین، ج3، ص12 و ابن اثیر، پیشین، ج3، ص461 و462.

[9]. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد؛ الفتوح، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1986م، ج4، ص203.

[10]. هاشمی بغدادی، ابو جعفر محمد بن حبیب بن امیة؛ المحبر، تحقیق ایلزة لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بى تا، ص479.

[11]. ابن اثیر، پیشین، ص504- 506.

[12]. ابن اثیر، همان، ج3، ص493و494 و طبری، پیشین، ج5، ص288و289.

مقاله

نویسنده علي محمد تاج الدين

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

اهمیت شعار سلاح هسته‌ای ندادن در اذهان عمومی

در تقابل ایران با اسرائیل و آمریکا، همیشه گزینه حمله اتمی چالش‌برانگیز بوده و هست. عده‌ای می‌گویند: وقتی آمریکا و اسرائیل به عنوان دشمن اصلی ما سلاح اتمی دارند و تجربه نشان‌داده، اگر لازم شود هیچ تعارفی در استفاده از آن ندارند، پس ما هم باید سلاح اتمی داشته باشیم.
باغ خسروشاهی

باغ خسروشاهی

کی از شبهاتی که در سال‌های اخیر سبب تحریف امام در ذهن نسل جوان شده است این ادعا است که برخی می‌گویند امام در باغ‌های بزرگ و مجلل اطراف جماران زندگی می‌کردند و بااین‌وجود در رسانه‌ها به مردم یک‌خانه کوچک و ساده به‌عنوان محیط زندگی ایشان نمایش داده می‌شد
دوگانه نهضت و نظام

دوگانه نهضت و نظام

برخی دوگانه‌ها را ابتدا درک نمی‌کنیم ولی به مرور که مشغول کاری علمی می‌شویم یا طرحی عملی را به پیش می‌بریم متوجه آن می‌شویم و بعد بر سر آن دو راهی به انتخابی خاص دست می‌زنیم.
چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

چرا ظهور حاج قاسم، خارج از نظم جمهوری اسلامی امکان تاریخی ندارد؟

شهید سلیمانی بی‌شک در زمره شخصیت‌هایی است که جامعه ایرانی بشدت از وی متأثر خواهد بود. احتمالاً در طول تاریخ هیچ بدرقه‌ای به میزان تشییع پیکر او شکوهمند نبوده است.
آب و برق مجانی می‌شود!

آب و برق مجانی می‌شود!

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS