كلمات كليدي : تاريخ، پهلوي، خاندان امامي خويي، جمال امامي، مجلس، مصدق، انگليس
نویسنده : سعيده سلطاني مقدم
"حاج میرزا یحیی امامیخویی" فرزند "حاج میرزا اسدالله" امام جمعه متولد 1240 در خوی بود. به سیره خانوادگی تحصیلات خود را در رشته ادبیات فارسی و عربی و معارف اسلامی در خوی و تبریز تا حدی به اتمام رسانید و برای ادامه تحصیل به نجف رفت و به درجه اجتهاد رسید. پس از مراجعت به زادگاه خود از روحانیون متنفذ آذربایجان شد. بعد از نهضت مشروطیت از طرف علمای آذربایجان به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد و در مجلس اول با آزادیخواهان همکاری نزدیکی داشت. پس از به توپ بستن مجلس از طرف عمال "محمدعلیشاه" بازداشت شد و مدتی در باغشاه توقیف بود تا سرانجام آزاد گردید. در ادوار دوم و سوم نیز نمایندگی مجلس شورای ملی را عهدهدار بود و یکی از عوامل موثر روحانیت و سیاست به شمار میرفت. از دوره سوم به بعد وکالت را نپذیرفت؛ ولی همچنان در مسایل سیاسی روز صاحبنظر بود و مورد مشورت قرار میگرفت. حاج میرزا یحیی در سال 1304 عضو مجلس موسسان نیز بود.[1] وی باقرارداد 1919 که وثوقالدوله با انگلیسها منعقد نمود شدیدا مخالفت کرد. او در سال 1324 درگذشت.[2] فرزندان وی جمال، نظامالدین، نورالدین و جواد امامی در دوره محمدرضاشاه نماینده مجلس و یا کارمندان عالیرتبه در وزارتخانههای مختلف بودند.
جمال امامی
فرزند "حاج میرزا یحیی امامجمعهخویی" در سال 1282ش متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه راهی بلژیک شد و در رشته اقتصاد ادامه تحصیل داد. در اوایل جنگ بینالملل دوم به ایران بازگشت و در وزارت دارایی استخدام شد. مدتی ریاست اداره باربری داخلی را عهدهدار بود و سپس عضویت هیئت مدیره بانک رهنی درآمد.[3]
جمال در انتخابات دوره چهاردهم 1322ش به مجلس شورای ملی راه یافت. او در این مدت در مجلس همراه جریان مرتبط با انگلیس بود. تاسیس "حزب عدالت" با همکاری "علی دشتی" "عبدالرحمن فرامرزی" "احمد هومن" "ابراهیم خواجهنوری" جایگاه امامی را ارتقا بخشید و به ویژه آنکه مدتی نیز رهبری حزب را به عهده داشت. ایستادگی در برابر حزب توده و جریان وابسته به اتحاد جمهوری شوروی شهرت او را دو چندان نمود. در دوره 15 مجلس نیز حضور داشت و در کابینههای "عبدالحسین هژیر" نخستوزیر مدافع سیاست انگلیس و کابینه "محمد ساعد مراغهای" به وزارت رسید.[4] امامی در دوره شانزدهم نیز از تهران به نمایندگی انتخاب شد. در اوج جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت و مبارزات ضد استعماری مردم ایران علیه سلطه انگلیس، وی از در مخالفت با ملی شدن نفت درآمد. وقتی سفارت انگلیس در ماههای مبارزه با ملی شدن صنعت نفت توطئه میکرد. کارمندان این سفارت با نمایندگان انگلوفیل مجلس موفق شدند. جمعیتی 16 نفره را به رهبری جمال امامی بر علیه مصدق تشکیل دهند. آنها شروع به حملات شدید به دکتر مصدق نموده و او را متهم به کوتاهی در حل مسئله نفت نمودند.[5]
با کشته شدن "هژیر" و "رزمآرا" و "حسین علا" که به ترتیب نخستوزیر شده بودند موضوع نفت از یک سوی و روند نهضت از سوی دیگر سیر تکاملی داشت. بعد از کودتای 28 مرداد جمال امامی سناتور شد. در این مدت منزل وی محل رفت و آمد رجال سیاسی بود و در سال 1338 علیرغم میل باطنیاش به عنوان سفیر ایران عازم ایتالیا شد و در اواخر سال 1342 به ایران بازگشت. در این دوران قدرت و موقعیت او سیر نزولی دارد، وی به تدریج به حاشیه کشانده شد. همانگونه که بسیاری از رجال وابسته به انگلیس دچار این سرنوشت شدند؛ چرا که حالا دور، دور آمریکا بود. جمال امامی در جوانی با یک زن بلژیکی ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دختری به نام "عصمت" بود که با خانواده "امینی" وصلت کرد. زندگی مشترک او از هم پاشید و امامی بیشترین وقت خود را به قمار و جلسه با همفکرانش گذاشت.[6]
مخالفت با دکتر مصدق
مخالفتها و نطقهای جمال امامی علیه مصدق در مجلس معروف و جنجالساز بود. این مخالفتها بعد از این که شاه تصمیم به نخستوزیری مصدق گرفت، هم ادامه داشت. جمال امامی و انگلوفیلها با نخست وزیری دکتر مصدق مخالفت کردند حتی به دیدن شاه رفتند که پیرمرد منفیباف را نخست وزیر نکند؛ اما تلاش جمال امامی و همراهانش سودی نبخشید؛[7] ولی روز بعد با طراحی و برنامهریزی قبلی، امامی در مجلس شورای ملی پیشنهاد نخستوزیری را به مصدق داد و این برای همگان تعجبآور بود که امامی چگونه یک شبه به موافقین پیوست. در دوران حکومت مصدق جریان طرفدار انگلیس جلسات روزمره داشتند. امامی، برادران رشیدیان، مسعودیها حتی در گوشهای "سیدضیا" با "اشرف پهلوی" جلسه میگذاشتند.[8] در گزارش ساواک چنین آمده است: «16 سال است که از مهرههای موثر سیاست کشور به شمار میرود. در هر حال به منفیبافی معروف است؛ ولی لیدر انگلیس در مجلس شورای ملی است. او مقدار زیادی پول در اختیار "بیوک صابر" مدیر روزنامه سیاسی گذارده تا به وسیله چاقوکشانی که بیوکصابر در اختیار دارد دستهبندیهایی نموده». در مورد تاسیس حزب عدالت در این اسناد آمده است: «در دوره چهاردهم با علیدشتی همکاری و همفکری کرده و حزب عدالت را ساخت. جمال امامی با آنکه مدتها اروپا بود کوچکترین معلوماتی نداشته و به همین جهت همیشه در جهت لات بازیهای سیاسی موثر بوده است».[9]
در مورد مشخصات وی مامور اطلاعاتی، نه مشخصه را ذکر میکند: «جمال امامی بسیار بیسواد، بیادب، بیوفا و بسیار طماع است. با حزبتوده جدا مخالف است. سعی دارد که خود را تابع انگلیس نشان بدهد و به همین جهت مقامات انگلیس فقط در مواقعی از وجود جمال امامی استفاده کردند و بدین ترتیب که هر چه بدبینی است به طرف او متوجه میشود. جمال امامی قصد داشت در مجلس سنا رییس بشود یا حداقل معاون رییس سنا بشود؛ اما توفیق حاصل نکرد. جایگاه اداری وی از قول ساواک چنین بوده است: کارمند وزارت دارایی، ریاست اداره باربری، عضو هیئت مدیره بانک رهنی، وکیل مجلس و... در مورد وابستگی سیاسیاش به قدرتهای بیگانه مکررا مدافع انگلیس و همچنین به آمریکا نیز تمایل دارد. با آمریکاییها توسط "حاج محمد نمازی" و با انگلیسها توسط برادرش "نظامالدین" و "فریدنی" کارمند سابق شرکت نفت ایران و انگلیس مربوط شده است».[10]
امامی طرفدار سرسخت انگلیسیها بود. او با دولت دکتر مصدق که میخواست دست بیگانگان را از کشور کوتاه کند بسیار مخالفت میکرد. وی در یکی از نطقهایش در این مورد میگوید: «جناب آقای دکتر مصدق یک چیزهایی هست که بالاخره در این مملکت و در این مجلس باید روشن بشود. خودتان میفرمایید که آمریکاییها نمیتوانند آن کمکی باید بکنند به ما بکنند و انگلیسیها نمیگذارند که آنها با ما راه بیایند آخر پس چه کنیم؟ اگر میخواهید، آمریکا و بلوک غرب را ول بکنیم و یک راست برویم، سراغ بلوک شرق، رک و راست به ما بگویید. امروز آقا این بازیها خطرناک است این کارها با آتش بازی کردن است».[11]
با فعال شدن "دکتر امینی" و "فضلاللهزاهدی"، جمال امامی سعی کرد در خفا با آنها تماسهایی داشته باشد؛ اما از محتوای این دیدارها خبری در دست نیست. آنچه مهم است، او با "دکتر منوچهر اقبال" مخالف بود. همانگونه که با "امیراسدالله علم" از در مخالفت درآمد. دربار تلاش کرد تا به نوعی جمال امامی را از صحنه سیاست خارج کرده و به عنوان سفیر کبیر راهی اروپا نماید. امامی این نیت را توطئه "حسین علا" میدانست. چه او را دشمن خطرناک خود میشمرد که میخواهد او را از محیط فعالیت سیاسی ایران خارج کند. بنابراین حکم سفارت او به ایتالیا صادر شد. امامی در میان دوستانی که برای تودیع او آمده بودند گفت من میروم تا جای آقایان باز شود اما او از دوستانش خواست تا در غیابش از دکتر امینی حمایت کنند.[12]
روزهای تنهایی
با سلطه و اقتدار آمریکا در دههی 40 در ایران خصوصا در سالهای 45 به بعد درهای دربار به روی بسیاری از عناصر وابسته به انگلیس بسته شد. آنها نه تنها میداندار نبودند که حتی شاه با خشونت دستور داده بود که امثال "حسین علا"، "حسین بهبهانی"، "جمال امامی" و ... را از او دور کنند و آنها را به عنوان افراد بی اطلاع از تقسیمبندی قدرت در جهان به دربار راه ندهند؛ اما آنچه مهم است، رجال عصر پهلوی عموما وابسته به قدرتهای خارجی بودند و هیچگاه نمیتوانستند مستقل باشند یا مستقل بمانند. جلسات مکرر و منظم جمال امامی با "سیدضیا" و برخی رجال دیگر در سالهای 29 ـ 32 جای تامل و دقت بیشتری دارد.
پایان کار امامی
جمال امامی در طول دوران فعالیتهای سیاسیاش از سال 1320ـ1340 یکی از پر شر و شورترین مردان سیاسی کشور بود. درباره پایان زندگیاش حرفهای متفاوتی زده شده است؛ اما مستندترین آنها ماجرایی است که "عبدالرضا هوشنگ مهدوی"(کنسول ایران در پاریس) تعریف کرده است: «روزی از یکی از بیمارستانها به سفارت تلفن کردند: بیماری داریم که نامش جمال امامی است، میگوید در ایران وکیل و وزیر و سناتور و سفیر بوده است. در حال مرگ است از ما خواست به سفارت تلفن کنیم و بخواهیم دخترش را که در فرانسه زندگی میکند، پیدا کنیم و از او بخواهیم که به دیدار پدرش بیاید». دکتر مهدوی ادامه میدهد: «دختر را پیدا کردیم. او که سالها با پدر قهر بود تمایلی به دیدار پدر نشان نداد. در نتیجه ماموریت ما ناتمام ماند. هفته بعد یک چمدان، یک کلاه ملون خاکستری و یک عصا را که به کل ماترک جمال امامی بود از بیمارستان به سفارت آوردند. این چمدان و کلاه و عصا مدتی طولانی در انتظار کسی که حاضر بشود آنها را با خود به ایران ببرد در راهروی سفارت گرد و خاک میخورد ... و چنین بود کار یک رجل سیاسی مشهور که بیست سال تمام بر خلاف احساسات و خواست مردم حرکت میکرد».[13]
نظامالدین امامی خویی
فرزند حاج میرزا یحیی و برادر جمال امامی و تحصیل کرده اروپا بود. در وزارت دارایی اشتغال داشت مدتها در آن وزارتخانه مدیر کل نفت و امتیازات بود زمانی هم ریاست اداره مستشاران را در آن وزارتخانه تصدی میکرد. چندی هم کمیسر نفت در انگلیس بود مدتی طولانی بازرس دولت در بانک ملی شد، او از طرفداران دربار بود وی در 1349 درگذشت.[14]
نورالدین امامیخویی
فرزند حاجیحیی امامجمعه خویی متولد 1287 در آذربایجان است. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تبریز و تهران انجام داد. مدتی هم به تحصیل معارف اسلامی پرداخت سرانجام از مدرسه حقوق تهران دانشنامه گرفت و قاضی دادگستری و مامور خدمت در ثبت اسناد شد از مشاغل عمده وی ریاست ثبت آذربایجان و معاونت کل ثبت مملکتی بود در دوره پانزدهم از شهرستان خوی به وکالت مجلس برگزیده شد و عضو فراکسیون اتحاد ملی بود. وقتی انگلیس و شوروی یارکشی میکردند و "عباس اسکندری" برای نزدیک کردن "قوام" با سفارت روسیه میکوشید. بازاریان، رییسان اصناف و خانهای پرسابقه میکوشیدند خود را به دربار نزدیک کنند، این خانوادهها عبارت بودند از برادران مسعودی، برادران امامی، جمال و نورالدین، تا نطفه مخالفتهای آینده و دسیسههای بعدی را ببندند. مثلا وقتی محمدرضاشاه برای تصرف مجدد املاک غصبی رضاشاه لایحهای را به مجلس برد نورالدین امامی به عنوان معدود موافقین این طرح در مجلس نطق کرد. در دوره 16 تا 18 نماینده مجلس بود. پس از آن به حرفه وکالت دادگستری پرداخت و در کانون وکلا عضو هیئت مدیره گردید او در 1365ش درگذشت.[15]
جواد امامی خویی
فرزند ارشد حاج میرزا یحیی امامجمعه خویی متولد 1267 در دوره پنجم و ششم از خوی و در دوره نهم از تبریز به وکالت رسید. وی نقطه مقابل برادرش جمال امامی بود، همیشه سکوت و محافظهکاری را بر جنجال و سر و صدا ترجیح میداد.[16]