دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

ارزیابی واقعیت درمانی

No image
ارزیابی واقعیت درمانی

كلمات كليدي : واقعيت درماني، شاخص هاي درمان گلاسر، علوم تربيتي، مشاوره و راهنمايي

نویسنده : معصومه ابوالفتحي

واقعیت‌درمانی، از نیمه‌های دهه 1960 به بعد و به سرعت میان درمانگران شهرت و محبوبیت پیدا کرد. واقعیت‌درمانی را می‌توان هم به صورت گروهی و هم به صورت فردی و برای تامین سلامت روانی، در سازمان‌ها و موسسه‌های مختلف یک جامعه و نیز در مدارس به‌کار گرفت. بعضی از ویژگی‌های مثبتی که خاص واقعیت‌درمانی است، باعث شده این رویکرد شهرت بسیاری پیدا کند. واقعیت‌درمانی، نظامی است قابل فهم، غیرفنی، مبتنی بر عرف یا عقل سلیم، که توجه آن نیز بیشتر معطوف نتیجه و موفقیت است. هر چند رویکرد واقعیت‌درمانی متمرکز بر مشکل می‌باشد، اما از جهت میزان وقت، منابع و کوششی که در آن صرف می‌شود نیز کارآمد است. چون رویکرد واقعیت‌درمانی بر عقل سلیم استوار می‌باشد، بنابراین بسیاری از اشخاصی که مسئول هستند و نیز متخصصانی که در این زمینه دوره‌های آموزشی در سطوح عالی را طی کرده‌اند، می‌توانند این رویکرد روانی را به‌کار گیرند. در واقعیت‌درمانی، فرایند تدریس(آموختن) بیش از فرایند شفا به‌کار گرفته می‌شود. بنابراین، بیش از آنکه بتوانیم آن را روش ترمیمی قلمداد کنیم، باید آن را نوعی روش پیشگیرانه به حساب آوریم.[1]

کارکرد مشاور در واقعیت‌درمانی

مشاوره واقعیت‌درمانی، یک نوع فرایند یادگیری است که بر محاوره معقول بین مراجع و مشاور تاکید می‌کند. مشاور، کاملا آموزشی عمل می‌کند و درباره زندگی کنونی مراجع سوالاتی می‌پرسد. تاکید سوال‌ها بیشتر بر هدایت مراجع به سوی آگاهی بیشتر از رفتارش، قضاوت ارزشی در مورد آن رفتار و سپس طرح‌ریزی برای رفتار مسئولانه می‌باشد. مشاوران پیرو واقعیت‌درمانی، همچنین به صورت کلامی فعال هستند. به عنوان مثال آنها از اینکه مراجع را در یک محاوره جالب و لذت‌بخش که هیچ ارتباطی هم به درمان ندارد مشغول کنند، ابایی ندارند. آنها شوخی و مزاح می‌کنند(البته منظور طعنه و مسخره نیست) و حتی بحث‌های تند و داغ هم می‌کنند. در اکثر موارد زمانی که مشاور عذر و بهانه مراجع را نمی‌پذیرد، مواجهه کلامی نیز صورت می‌گیرد.[2]

در توضیح اهمیت درگیری، گلاسر ویژگی‌هایی را بیان می‌کند که او در واقعیت‌درمانگران جستجو می‌کند. اول اینکه درمانگران باید مسئول، محکم، علاقه‌مند، انسان و حساس باشند. آنها باید قادر به تامین نیازهای خود باشند و مایل باشند که دیگران مخصوصا مراجعان را در تلاش‌های خود سهیم کنند. درمانگران باید همدلی را تجربه و بر آن اساس ارتباط برقرار کنند تا مراجعان منزوی و دارای هویت شکست را نیز بپذیرند و بالاخره و مهم‌تر از همه اینکه درمانگران باید قادر به درگیری عاطفی با هر مراجعی باشند. البته این درگیری یک نوع تسهیل‌کننده است به یک نوع بهره‌کشی. مشاوران پیرو واقعیت‌درمانی، معلمانی هستند که دانش‌آموزان خود را از ضعف و بی‌مسئولیتی به قدرت و مسئولیت، از درد به لذت و از ارضا نشدن به ارضا شدن هدایت می‌نمایند.[3]

واقعیت‌درمانی، در موارد مفهوم بیماری روانی، تجسس و تفحص در گذشته فرد، پدیده انتقال و نحوه مواجهه با آن، اعتقاد به ناخودآگاه، تاکید بر تعبیر و تفسیرها به جای ارزشیابی و مهم شمردن بصیرت با مکاتب سنتی روانکاوی تفاوت دارد.[4]

واقعیت بیماری روانی: در روان‌درمانی کلاسیک، درمانگران به وجود بیماری روانی معتقدند و کسانی را که بدان مبتلا هستند، پس از تشخیص، طبقه‌بندی می‌کنند. در حالی که در واقعیت‌درمانی، مفهوم بیماری روانی مورد استفاده قرار نمی‌گیرد، اختلالات روانی با رفتار غیرمسئولانه یکی است و درمانگر، راه درمان را بدون توجه به علایم و طبقه خاص بیماری به شیوه خاص خود دنبال می‌کند.

تجسس و تفحص بازسازنده در گذشته مراجع: در روان‌درمانی کلاسیک، بر گذشته فرد و وقایع پیشین زندگی او تاکید می‌شود و عقیده بر آن است که اگر ریشه‌های روانی رفتار مشخص شوند و فرد به وضوح آنها را درک کند، قادر خواهد شد که رفتارش را تغییر دهد. در حالی که واقعیت‌درمانی، ضمن مخالفت با این تاکید، گذشته را مردود می‌داند و بر زمان حال و آینده تاکید می‌کند.

انتقال: در روان‌درمانی سنتی، درمانگر پذیرای حالت انتقال است؛ به این معنی که اگر مراجع، نگرش‌های خود را نسبت به افراد مهم دیگر به درمانگر منتقل کند، درمانگر به همراه او مشکلات گذشته را تخفیف می‌دهد و به او می‌آموزد که چگونه رفتار نامناسب گذشته مشکل‌آفرین بوده است.[5] در حالی که در واقعیت‌درمانی، درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله یک شخص واقعی وارد جریان درمان شده و از تقویت انتقال حذر می‌کند.

اعتقاد به ناخودآگاهی: در روانکاوی سنتی، امور ناخودآگاه از امور خودآگاه مهم‌ترند و پاره‌ای از مسائل فرد، زاده تسلط حوزه ناخودآگاه برخودآگاه تصور می‌شود. در واقعیت‌درمانی، برعکس، به مراجع اجازه داده نمی‌شود تا از انگیزش‌های ناخودآگاه به منزله عذر و بهانه‌ای برای مشکل کنونی‌اش استفاده کند. مراجع را وادار می‌کنند تا درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد، بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند.

تاکید بر تعبیر و تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی آن: روان‌درمانی سنتی از قضاوت‌های ارزشی خاص خودداری کرده و با درست یا نادرست بودن عملکرد مراجع کاری ندارد. همچنین، رفتار منحرف را نتیجه بیماری روانی دانسته و معتقد است که اخلاقا نباید مراجع را مسئول آن دانست. حال آنکه در واقعیت‌درمانی، عکس این است. بدین معنی که مشکل مراجع، از ناتوانی او در فهم و کاربرد اصول اخلاقی و ارزش‌های زندگی روزمره‌اش ناشی می‌شود. در واقعیت‌درمانی، مراجع را با رفتارش مواجه کرده و یادآور می‌شوند که او مسئول رفتارش است و تا خود او مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد، تغییری هم صورت نخواهد گرفت.

اهمیت بصیرت: در روان‌درمانی سنتی، اعتقاد بر آن است که اگر مراجع به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد، خودبه‌خود رفتارهای صحیح را ‌آموخته و جانشین می‌کند. در این نوع درمان، بصیرت نسبت به امور گذشته، از اهمیت خاصی برخوردار است. در حالی که در واقعیت‌درمانی، تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راه‌های صحیح‌تر رفتار به مراجع، مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم دست یابد.[6]

کاربرد واقعیت‌درمانی

مشکلاتی از جمله اضطراب، ناسازگاری، تضادهای زناشویی، انحراف، روان‌پریشی‌ها و بزهکاری همگی از طریق واقعیت‌درمانی با موفقیت معالجه شده‌اند. از طرف دیگر، از آنجا که رویکرد واقعیت‌درمانی بسیار عقلانی و کلامی است، بنابراین این روش برای اشخاص درخود فرومانده و یا کسانی که به شدت عقب‌مانده هستند، موثر نیست.

اصول واقعیت‌درمانی، علاوه بر درمان می‌تواند به‌طور موثری توسط والدین با فرزندانشان، معلمان با دانش‌آموزا‌نشان، رهبران مذهبی با مردم و کارفرمایان با کارکنانشان به‌کار رود. به هر حال، مستقیم‌ترین و احتمالا موفقیت‌آمیزترین کاربرد آن در برنامه مدارس بدون شکست است.[7]

پشتوانه پژوهشی

پژوهشگران، گزارش موفقیت‌آمیزی از به‌کار بردن استراتژی واقعیت‌درمانی در مشاوره با دانشجویان غیرسنتی، در یک کالج را گزارش کرده‌اند. آنها دریافتند که دانشجویان از طریق این برنامه، تغییر مهمی از حالت تمرکز بیرونی به درونی پیدا کرده‌اند که این همراه با بهتر شدن نمرات آنان بوده است. آنها همچنین مشاهده کردند که این دانشجویان به میزان قابل ‌توجهی علاقه دارند که بیش از بقیه دانشجویان معمولی در محیط مدرسه باقی بمانند. پژوهشگر دیگری، دریافت که رفتار معلمان مدارس راهنمایی با گذراندن 20 ساعت آموزش اصول واقعیت‌درمانی به مقدار زیادی نسبت به انضباط دانش‌آموزان و محیط مدرسه بهبود پیدا کرده است، اما به هر حال در نگرش دانش‌آموزان نسبت به خودشان و یا بدرفتاری آنها هیچ‌گونه تغییر مهمی پدیدار نشده است.[8]

شاخص‌های درمان در واقعیت‌درمانی

به‌طور کلی، در جریان درمان تشخیص لازم است تا معلوم شود که آیا مراجع از عدم مسئولیت رنج می‌برد و یا اینکه ناراحتی او به بیماری عضوی مربوط می‌شود. همچنین، ضرورت دارد درمانگر بداند که بیماری مراجع چه مدت ادامه داشته است تا مشخص شود که آیا زمان درمان باید طولانی باشد یا کوتاه. در واقعیت‌درمانی از داروهای مسکن استفاده نمی‌شود، زیرا این داروها موجب می‌شوند مراجع از واقعیت بگریزد و با آن مواجه نشود. فقط باید برای کسانی دارو تجویز کرد که از نظر جسمانی قابل کنترل نیستند. معمولا درمانگر در جریان روان‌درمانی، از نظر کلامی فعال است. درمانگر و مراجع روبروی هم می‌نشینند و شروع به گفتن مطالبی می‌کنند که ممکن است برای هر دو خوشایند و یا ناخوشایند باشد. تعیین حد و مرزها بخش مهمی از وظیفه واقعیت‌درمانگر است. درمانگر معمولا هفته‌ای یکبار و هر بار به مدت 45 تا 60 دقیقه، با مراجع ملاقات می‌کند.[9]

انتقادات وارده بر واقعیت‌درمانی

موفقیت واقعیت‌درمانی احتمالا بر توانایی کلامی و شناختی مراجع استوار است. به نظر می‌رسد که تاکید گلاسر بر رفتار تا بدان‌جاست که احساس را کنار می‌گذارد. البته نمی‌توان ارتباط توام با همدلی و تفاهم را بدون واکنش نشان دادن به احساسات مراجع، برقرار کرد. بدون یک همدلی عمیق، چگونه یک مشاور می‌تواند با مراجع درگیر شده و این درگیری را حفظ کند؟ به نظر می‌رسد که با عدم وجود استراتژی تغییر مشخص(شیوه‌های درمانی مشخص) روبرو هستیم که این فقدان، به شدت درجه تاثیرات مشاوران غیرمبتکر را محدود می‌کند؛ بالاخره در استفاده از واژه‌هایی نظیر "مسئولیت" و "درست یا صحیح" سردرگمی‌هایی وجود دارد.[10]

نکات مثبت واقعیت‌درمانی

اما به هر حال، این محدویت‌ها هنگامی که با نقاط قوت و مساعدت‌های واقعیت‌درمانی مقایسه می‌شود، کم‌اهمیت تلقی می‌گردد. به‌ویژه آنکه واقعیت‌درمانی، درمانی کوتاه‌مدت است که تکیه بر نقاط قوت دارد و به مراجع می‌آموزد که چگونه نقاط ضعف خود را حذف یا به حداقل برساند. نکته قابل توجه این است که گلاسر، یک برنامه موثر کوتاه‌مدت و ساده‌ای را برای آموزش مشاوران واقعیت‌درمانی تهیه کرده است.

مهم‌ترین نقطه قوت واقعیت‌درمانی، کاربرد آن در مورد سلامت روانی به عنوان یک عامل پیشگیرانه است و تاکید بر نقاط قوت به جای از بین بردن نقاط ضعف می‌باشد. اساس فلسفی این رویکرد که دیدی مثبت دارد، بر مسئولیت شخصی و علاقه بشری تاکید می‌کند. واقعیت‌درمانی، دیدگاهی است در مورد زندگی برای فرد و جامعه که می‌تواند منافع بسیار زیادی را دربرداشته باشد.[11]

مقاله

نویسنده معصومه ابوالفتحي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

مطلب مکمل

کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

کتاب شخصیت متعالی و سلامت روانی در پرتو خداآگاهی

دین‌داری و معنویت خواهی چگونه سلامت روانی ما را تأمین می‌کند؟ سازوکار و نحوه اثر آن چگونه است؟ آیا اثر مذهب صرفاً به نیروهای متافیزیکی آن وابسته است؟...
Powered by TayaCMS