دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

اقسام توحید

No image
اقسام توحید

كلمات كليدي : توحيد، توحيد ذاتي، بساطت، توحيد صفاتي، خالقيت، ربوبيت، حاكميت، اطاعت، عبادت، مالكيت

نویسنده : عبدالرضا آتشين صدف

توحید به معنای یگانگی و یکتایی خداوند دارای اقسامی است که عبارتند از:

توحید ذاتی

توحید ذاتی یعنی اینکه ذات خداوند یکتاست و یکتایی ذات دو معنا دارد[1]:

1. ذاتی که در هستی خود واجب‌الوجود و بی‌نیاز از علت است فقط خداوند است. بنابراین همه ذوات و موجودات نیازمند و معلول‌اند پس ذات خداوند در بی‌نیازی از علت بی‌همتا و شریک است.

برهان

این قسم از توحید با استفاده از برهان صدیقین چنین اثبات می‌شود که: وجود دارای مرتبه‌ای است که کامل‌تر از آن امکان ندارد یعنی دارای کمال بی‌نهایت است و چنین موجودی قابل تعدد نیست. نتیجه آنکه خدای متعال قابل تعدد نیست.

مقدمه اول این برهان در واقع همان نتیجه برهان صدیقین است چرا که از برهان مزبور این نتیجه بدست می‌آید که سلسله مراتب وجود باید منتهی به مرتبه‌ای شود که عالی‌ترین و کامل‌ترین است و هیچ ضعف و نقصی در آن راه ندارد یعنی دارای کمال نامتناهی است.

حال اگر فرض شود چنین موجودی تعدد داشته باشد لازم می‌‌آید که هر کدام از آنها فاقد کمالات واقعی دیگری باشد یعنی کمالات هر یک محدود و متناهی باشد در صورتی که بنا بر مقدمه اول کمالات واجب‌الوجود نامتناهی است.[2]

2. ذات خداوند مرکب از اجزاء نیست و هیچگونه کثرت و تعدد در درون ذات الهی راه ندارد که این معنا از توحید ذاتی در کتب متکلمین به عنوان بساطت ذاتی الهی و نفی ترکیب آمده است.

دلیل بساطت و نفی ترکیب ذات خداوند آن است که اگر خداوند مرکب باشد بنا براصل کلی نیاز هر موجود مرکبی به اجزاء خود خداوند نیزبه اجزاء خود نیازمند خواهد بود و این نیاز و افتقار با وجوب وجود او سازگار نیست[3].

توحید صفاتی

توحید صفاتی نیز دارای دو معناست[4]:

1. خداوند در صفات خود بی‌همتاست به دلیل اینکه اولا صفات خدا از خود اوست و کسی آنها را به او نداده است و ثانیا صفات کمال او غیرمتناهی و نامحدود است و این هر دو مقتضای واجب‌الوجود بالذات بودن خدا و غنا و بی‌نیازی مطلق اوست.

2. صفات کمالی و ذاتی خداوند عین ذات اویند یعنی گرچه از نظر مفهوم مختلفند ولی از نظر مصداق متحدند به عبارت دیگر چنین نیست که ذات خداوند از یک جهت عالم باشد و از جهت دیگر قادر بلکه علم و قدرت عین حقیقت او می‌باشند[5].

برهان

دلیل این امر آن است که اگر هر یک از صفات الهی مصداق و مابازای جداگانه‌ای داشته‌ باشند از چند حال خارج نخواهد بود: یا مصادیق آنها در داخل ذات الهی فرض می‌شوند که در اینصورت ذات الهی مرکب از اجزاء می‌شود و یا اینکه مصادیق آنها خارج از ذات الهی فرض شده‌اند که خود دو حالت دارد: یا اینکه این صفات، واجب‌الوجود و بی‌نیاز از آفریننده تصور می‌گردند و یا ممکن‌الوجود و آفریده خدا انگاشته می‌شوند. فرض واجب‌الوجود بودن صفات مذکور به معنای تعدد ذات و شرک صریح است و فرض ممکن‌الوجود بودن صفات مستلزم این است که ذات الهی که بنابر فرض فاقد این صفات است آنها را بیافریند و سپس به آنها متصف گردد. مثلا با اینکه ذاتا فاقد حیات است موجودی به نام حیات را بیافریند و بوسیله آن دارای حیات گردد در صورتیکه محال است علت هستی‌بخش ذاتا فاقد کمالات مخلوقات خویش باشد[6].

نظر اشاعره و معتزله در صفات خدا: اشاعره رسماً منکر این قسم توحیدند و به کثرت و مغایرت ذات و صفات قائلند[7] و در مقابل، معتزله قائل به توحید صفاتند؛ امّا توحید صفاتی آن‌ها به معنای انکار صفات و نیابت ذات از صفات است[8].

توحید در خالقیت

نظام این جهان که شامل مجموعه پدیده‌های بی‌شمار گذشته، حال و آینده است مخلوق یک آفریدگار است و به طور کلی خالق و آفریننده بالذات و مستقل کسی جز خداوند نیست[9]. البته درباره این قسم از توحید نظرات مختلفی وجود دارد. متکلمان امامیه و حکمای اسلامی با پذیرش اصل انحصار خالقیت در ذات الهی، نقش اسباب و علل طبیعی و غیرطبیعی را نیز انکار نمی‌کنند. از نظر آنان فرشتگان افعال ویژه‌ای انجام می‌دهند چنانکه انسان فاعل کارهای خویش است و همچنین اسباب طبیعی مانند آتش و آب آثار ویژه‌ای دارند ولی هیچیک فاعل و سبب مستقل و بالذات نیستند[10].

اشاعره معتقدند خالقیت اعم از مستقل و غیر مستقل مخصوص خداوند است و در جهان خلقت جز او فاعل و علتی نیست. به عبارت دیگر اشاعره معتقدند که اراده ذات حق شامل جمیع حوادث است و هر حادثه‌اى مستقیما از خود خداوند صادرمی‌شود و هیچ چیز دیگر در وجود این حادثه دخیل نیست اگر آتش مى‌سوزاند واقعا آتش نمى‌سوزاند بلکه اراده حق است که پشت سر اینکه بعضى از اجسام به آتش نزدیک مى‌شوند سوزاندن را خلق مى‌کند.

بنابراین هیچگونه رابطه على و معلولى بین حوادث جهان وجود ندارد و تمام حوادث مستقیما و به اراده حق تعالی مربوط است. افعال انسانها نیز که جزء حوادث این جهان است همین حکم را دارد یعنى خود انسان هیچ دخالتى ندارد و آن فعل مستقیما ناشى از اراده حق است. بر اساس همین عقیده اشاعره را جبرى نامیده‌اند. عقیده معتزله درست نقطه مقابل اشاعره است زیرا به اعتقاد آنان اراده خداوند دخالتى در حوادث این جهان ندارد. دخالت اراده خداوند صرفا همین قدر است که ابتدا این جهان را تکوین کرده است و جهان بعد از آنکه با اراده خداوند تکوین یافت بحسب طبع خود گردش و جریانى دارد و حوادثى که بتدریج پدید مى‌آید مقتضاى طبع خود جهان است عینا مانند کارخانه‌اى که بوسیله یک نفر مهندس تاسیس مى‌شود دخالت آن مهندس فقط در بکار انداختن ابتدائى آن کارخانه است ولى بعد از آنکه کارخانه تاسیس و ایجاد شد بحسب طبع خود کار مى‌کند و اراده مهندس در جریان و ادامه کار این کارخانه دخالت ندارد [11].

از دیگر سو معتزلیان نقش اسباب و علل طبیعی را پذیرفته‌اند ولی معتقدند افعال اختیاری انسان مخلوق خدا نیست بلکه آنها را فقط فعل انسان می‌دانند. بدین جهت آنان را « مفوضه» نامیده‌اند یعنی کسانی که معتقدند افعال انسان به او واگذار شده است[12].

نقد: منشاء دیدگاه معتزله و اشاعره این است که گمان کرده‌اند اسباب طبیعی یا فاعل‌های بشری در عرض سببییت و فاعلیت خداوند می‌باشند در حالیکه رابطه فاعلیت آنها با خالقیت خداوند رابطه طولی است یعنی خداوند مستقل بالذات است و آنها فاعل و اسباب غیرمستقل و مسخر خداوندند. از دیگر سو نظر اشاعره مستلزم مجبور بودن انسان می‌باشد و روشن است که جبر در افعال با اصل تکلیف، کیفر و پاداش سازگار نیست. دیدگاه مفوضه نیز با توحید در خالقیت و عمومیت قدرت الهی منافات دارد[13].

اشکال: معتزله معتقدند بنابر پذیرش اصل توحید در خالقیت لازم می‌آید که کارهای ناروایی که از انسان‌ها سر می‌زند به خدا نسبت داده شود[14] و این امر با اصل منزه بودن خداوند از کارهای ناروا منافات دارد. در حقیقت همین مشکل سبب اعتقاد آنان به نظریه تفویض بوده‌است.

جواب: درباره افعال انسان به سه نکته باید توجه داشت[15]:

1. افعال انسان از این جهت که از حوادث و رخدادهای جهان طبیعت می‌باشند منتسب به خداوند بوده و هیچگونه قبح و زشتی در آنها راه ندارد زیرا واقعیت و هستی در مقابل عدم و نیستی از صفت حسن و زیبایی تکوینی برخوردار است.

2. کارهای انسان از آن جهت که ناشی از اراده و اختیار خود او می‌باشند و منتسب به او هستند متصف به حسن یا قبح اخلاقی می‌باشند.

3. گرچه خداوند قدرت و اختیار انجام کار خوب و بد را به انسان عطا کرده‌است ولی از طرف دیگر با اوامر و نواهی انسان را به سوی خوبی‌ها برانگیخته و از بدی‌ها بر حذر داشته است. از این روی سزاوارتر این است که کارهای خوب انسان به خدا و کارهای بد او به خود وی نسبت داده شود چنانکه قرآن فرمود:

«ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ» (نساء/79)

«آنچه از نیکیها به تو مى‌رسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مى‌رسد، از سوى خود توست‌.»

توحید استقلالی

برخی از اندیشمندان توحید استقلالی را به عنوان یکی از اقسام توحید به صورت جداگانه ذکر کرده‌اند و آن را چنین معنا نموده‌اند که: مخلوقات الهی در کارهای خود بی‌نیاز از خدای متعال نیستند و تاثیرهایی که در یکدیگر دارند به اذن خدا و در سایه نیرویی است که خداوند به آنها عطا فرموده و می‌فرماید. در حقیقت تنها کسی که مستقل و بدون احتیاج به دیگری در همه جا و همه چیز تاثیر می‌بخشد خداست و فاعلیت و تاثیر دیگران در طول فاعلیت و تاثیر او و در پرتو آن می‌باشد و بر همین اساس است که قرآن کریم آثار فاعل‌های

طبیعی و غیرطبیعی را به خدای متعال نسبت می‌دهد[16].

دلیل این قسم از توحید آن است که علل متوسطه چون خود معلول خدای متعال هستند هیچگونه استقلالی ندارند و اساسا افاضه وجود به معنای دقیق کلمه مختص به خدای متعال می‌باشد و سایر علت‌ها به منزله مجاری فیض وجود هستند که با اختلاف مراتبی که دارند نقش واسطه‌ها را بین سرچشمه اصلی وجود و دیگر مخلوقات ایفا می‌کنند[17].

توحید در ربوبیت

یعنی آنکه نظام جهان که مخلوق و آفریده خداست تحت تدبیر حکیمانه یک پروردگار اداره می‌گردد زیرا اگر یک یا چند آفریدگار دیگر می‌بود ارتباطی میان آفریدگان بوجود نمی‌آمد و نظام واحدی بر آنها حکمفرما نمی‌شد بلکه هر مخلوقی از طرف آفریدگار خودش بوجود می‌آمد و به کمک دیگر مخلوقات همان آفریدگار پرورش می‌یافت و در نتیجه نظام‌های متعدد و مستقلی بوجود می‌آمد و ارتباط و پیوندی بین آنها برقرار نمی‌شد در صورتیکه نظام موجود در جهان نظام واحد همبسته‌ای است و پیوند بین پدیده‌های آن مشهود می‌باشد[18].

همانگونه که از محتوای این برهان آشکار است، خالقیت و ربوبیت انکار ناپذیرند و پرورش، تدبیر و اداره امور یک موجود جدای از آفرینش او و آفریدگان مورد نیاز او نیست. مثلا روزی دادن به انسان چیزی جدای از آفریدن دستگاه گوارش برای او و آفریدن مواد خوراکی در محیط زندگی او نیست بنابراین با اثبات توحید در خالقیت، توحید در تدبیر امور و سایر شئون ربوبیت نیز ثابت می‌گردد[19].

مظاهر و مصادیق توحید در ربوبیت

الف) توحید در تشریع و قانونگذاری: از آنجا که قانونگذاری و تعیین وظایف افراد نوعی ولایت بر آنان و تصرف در شئون آنهاست و از سوی دیگر ولایت و تصرف در امور جهان به حکم توحید در ربوبیت مخصوص خداوند است، کسی جز او حق قانونگذاری و تعیین حقوق و تکالیف دیگران را ندارد[20] چنانکه فرمود:

« إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ » ( یوسف/40)

«حکم تنها از آن خداست فرمان داده که غیر از او را نپرستید!»

ب) توحید در حاکمیت: حق حاکمیت اولا و بالذات به خداوند اختصاص دارد زیرا حاکمیت نوعی از ولایت و تدبیر است که مختص به خداست. از سوی دیگر حکومت یکی از نیازهای اجتماعی بشر است و تحقق آن در گرو حاکمیت و فرمانروایی بشری است. بنابر این دو اصل تنها کسانی که از سوی خداوند دارای حق حاکمیت باشند می‌توانند با رعایت اصول و ضوابط عقلی و شرعی عهده‌دار رهبری جامعه و اعمال حق حاکمیت گردند[21].

ج) توحید در اطاعت: حق اطاعت اولا و بالذات مخصوص خداست زیرا او مالک و خالق جهان است و به همین دلیل اطاعت خداوند همچون عبادت او بر همگان لازم است.

توحید در عبادت

توحید در عبادت بدین معناست که کسی جز الله سزاوار پرستش نیست و معبودی جز او وجود ندارد. این قسم در حقیقت نتیجه طبیعی اقسام قبل است زیرا وقتی هستی ما از الله است، اختیار وجود ما هم به دست اوست، تاثیر استقلالی در جهان از اوست، حق فرمان دادن و قانون وضع کردن منحصر به اوست، دیگر جای پرستش برای کس دیگری باقی نمی‌ماند[22] همچنانکه قرآن کریم نیز در مسئله توحید در عبادت بر امور زیر تکیه نموده است:

الوهیت، مالکیت، خالقیت و ربوبیت. یعنی از دیدگاه قرآن تنها آن موجودی شایسته پرستش است که دارای صفات مزبور باشد چنانکه فرمود:

«ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلى‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ وَکیلٌ » ( انعام/102)

«این است پروردگار شما! هیچ معبودى جز او نیست آفریدگار همه چیز است او را بپرستید و او نگهبان و مدبّر همه موجودات است‌.»

و همچنین فرمود:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» ( حمد/ 5-2)

«ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است. (خداوندى که) بخشنده و بخشایشگر است (و رحمت عام و خاصش همگان را فرا گرفته). (خداوندى که) مالک روز جزاست.»

همچنانکه درباره ارتباط الوهیت و عبادت فرمود:

«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی‌ إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون‌» (انبیاء/ 25)

«ما پیش از تو هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر اینکه به او وحى کردیم که: «معبودى جز من نیست پس تنها مرا پرستش کنید.»

حد نصاب توحید

با دقت و بررسی در آیات قرآن به دست می‌آید که از نظر قرآن کسی موحد است که هم واجب‌الوجود را منحصر به الله بداند و هم خالق را، هم رب تکوینی را و هم رب تشریعی را و هم اله و معبود را و چون اعتقاد به الوهیت و وحدت در الوهیت در مرتبه اخیر واقع شده است ( توحید در الوهیت) لذا قرآن: « لا اله الا الله» ( محمد/ 19- صافات/ 35) را شعار قرار داد که بر طبق مفاد آن توحید در مراتب قبل اگرچه لازم است اما کافی نیست بلکه باید شخص به این اعتقاد برسد که معبودی هم جز الله نیست و پرسنش منحصر به اوست. اینجا حدنصاب توحید است. بر این اساس نصاب توحید از نظر اسلام توحید در الوهیت است که قبل از آن مراتب دیگری از توحید وجود دارد. ولی تا بدین حد نرسد، توحید به نصاب خود نرسیده است.[23] بنابراین اقسام شرک خفی مانند هواپرستی، جاه پرستی و ریا موجب خروج شخص از جرگه مسلمانان نمی‌شود. [24] چنانکه در حدیث آمده است : «کسی که نماز و روزه یا آزاد ساختن بردگان و حج و از این گونه اعمال را به نیت ستایش مردم انجام دهد در حقیقت در عمل خویش دیگری را با خدا شریک نموده است ولی این نوع شرک قابل گذشت است.» [25]

مقاله

نویسنده عبدالرضا آتشين صدف

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

Powered by TayaCMS