دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مبانی فکری زن مسلمان درباره حجاب

No image
مبانی فکری زن مسلمان درباره حجاب

مباني فكري زن مسلمان درباره حجاب

دکتر سیّد جواد مصطفوی

زن مسلمان پنج اصل فکری و مبنای اعتقادی دارد که طبق آن مبانی و اصول رعایت حجاب یعنی داشتن پوشش و لباسی بیشتر از پوشش و لباس مردان را بر خود لازم می‌داند.

اصل اول: رعایت عقیده

هیچ انسانی دو نوبت به دنیا نمی‌آید، تا در یک نوبت امور جهان را آزمایش کند و در نوبت دیگر به کار بندد. و نیز هر انسانی، به حکم جبر طبیعت با اشیاء جهان ارتباط و اتصال دارد. ارتباط دائم و مستقیم مانند:‌ ارتباط با مو و دندان و ناخن و اعضاء بدن و فکر و مغزش. یا موقت و غیر مستقیم. مانند: ارتباط با پدر و مادر و فامیل و افراد مملکت و نوع حکومت و مجلس قانون‌گذاری و دستگاه قضائی مملکتش. و باز، هر انسانی می‌خواهد که در این روابط، بهره‌مند و سعادتمند باشد، نه خسران گرو مغبون. انسان می‌خواهد، دندانهایش تا آخر عمر، سالم و سفید و براق باقی بماند، نه آنکه در جوانی همه را بکشد. و دندان مصنوعی بگذارد. و می‌خواهد، چشمانش تا آخر عمر، نورانی و بینا باشد، نه آنکه در اثر استعمال مخدرات و شهوترانی، در جوانی به کوری و نابینائی مبتلا شود. انسان می‌خواهد، پدر و مادرش، همواره او را دوست داشته باشند. و به او محبت نمایند. و هیچگاه او را طرد و نفرین نکنند. و بالاخره انسان می‌خواهد در تمام مدت عمر، سرافزار و سعادتمند باشد، نه زندانی ببیند. و نه ناراحتی فکری داشته باشد. و نه منظره دلخراش و گریه‌آوری را مشاهده کند. از طرف دیگر، عقل و هوش انسان که تشخیص دهنده حق از باطل و صواب از ناصواب و راهنمای او در این مسیر پرپیچ و خم و سعادت‌خیز و خطرناکست، کامل و کافی نیست. از این رو، خردمندان جهان را می‌بینیم که در تمام مسائل اجتماعی و عقیدتی و سیاسی، حتی در مسائل علمی و اخلاقی و فلسفی، با یکدیگر اختلاف نظر دارند.

دانشمندان گذشته تاریخ، با عقاید مختلف و متفاوت، رفته و مرده‌اند. و دانشمندان حاضر هم، علاوه بر آنکه همان اختلافات را تکرار می‌کنند، نظرات جدیدی دیگر را هم ابراز می‌کنند که بیشتر موجب اختلاف و تعدد آراء می‌شود. و هم، خود دانشمندان و هم، تمام مردم دیگر، در امور مربوط به خویش و روابطشان با جهان خارج، دچار خطاها و اشتباهات کمتر و زیادتری می‌شوند. و بالاخره پرونده زندگی آنها، با برگهای سیاه و ننگین یا درخشان افتخارآفرین کمتر و زیادتری، بسته می‌شود. و پرونده‌های دیگری، برای افرادی دیگر گشوده می‌گردد.

زن مسلمان و بلکه هر فرد مسلمانی از زن و مرد می‌‌گوید:‌ من در این کوران پرهیاهو و پر پیچ و خم زندگی که راهها و چاههای بسیاری دارد،‌ برای راهنمائی و هدایت خودم، دست به دامن آفریدگار جهان و خالق انسان می‌زنم. و او را به عنوان بهترین دلیل و راهنما،‌ برای خود انتخاب می‌کنم. و از دستورات او که خودش هم می‌خواهد مرا هدایت و رهبری کند و پیغمبران و کتابهائی را برای هدایتم فرستاده است، پیروی می‌کنم.

عقل من به من می‌گوید: کسی که کارخانه و ماشین و دستگاهی را ساخته است، کسانی که می‌خواهند در آن کارخانه کار کنند و از آن دستگاه استفاده نمایند، باید طریق راه رفتن در آن کارخانه و به کار بردن آن دستگاه را تنها از مهندس و سازنده آن بپرسند، نه از کسانی که در کنار نشسته و ناظر و تماشاگر بوده‌اند.

زن مسلمان می‌گوید:‌ طرز لباس پوشیدن، یکی از هزاران اعمال و رفتار زندگی من است که دو پهلو و بلکه چند پهلو دارد. و من با عقل و درک خود،‌ جنبه سعادت‌خیز یا شقاوت‌خیز آن را تشخیص نمی‌دهم. لذا در این راه از خالق مهربان خودم، از سازنده فکر و احساس و غرائز خودم، پیروی می‌کنم. و او با زبان خوش و همراه با موعظه و استدلال و برهان، با زبان فرستاده و پیغام آورش، به من می‌فرماید:

«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[1]

«به زنان مؤمن بگو: دیده‌های خود فرو اندازند. و عفت خود را حفظ کنند. و زینت خود را مگر به مقداری که طبعاً آشکار است، نمایان نکنند. و سینه و گردن خود را با مقنعه خویش بپوشانند، مگر برای شوهر و پدر...(12 طایفه در آیه شریفه ذکر شده است) و در آخر آیه می‌فرماید: «ای مؤمنان، همگی به سوی خدا باز گردید تا رستگار شوید.»

زن مسلمان می‌گوید:‌ خالق مهربان من که دو جنس مخالف آفرید و خواست که آنها تشکیل خانواده دهند و از این راه نسل بشر باقی بماند، آلات و ابزاری، مناسب وضع وجودی و محیط فعالیتم، به من بخشید. و ابزاری مناسب وضع و محیطِ جنسِ مخالفم، به او عنایت کرد. علاوه بر این رحمی که منزلگاه 9 ماهه فرزند است و پستانی که بهترین و گواراترین غذای دو ساله او را تأمین می‌کند، به من عنایت کرد نه به او، به خاطر مصلحتی که روشن است. و نیاز به توضیح ندارد. چهره و رخسار مرا، صاف و براق و بی‌مو آفرید. و بر چهره او تارهای موئی،‌نرم و لطیف برویانید. از این رو، مردانی که می‌خواهند آفرینش حکیمانه آفریدگار خود را امضاء‌کنند، نمونه‌ای از این موها را برای همیشه در چهره خود، باقی می‌گذارند. علاوه بر همه اینها، پایه و اصل خلقت نر و ماده در حیوان و مرد و زن در انسان، در اختیار اوست. اوست که اسپرم مرد و تخمک زن را که در رحم تاریک، قرار می‌گیرد و می‌تواند به صورت نر یا ماده درآید، روی حساب دقیق و منظم، صورتگری می‌کند. و تمام انواع حیوانات و همه انسان‌ها را حتی در میان روستاهای کوچک، همیشه حدود نیمی مذکر و نیمی مؤنث می‌سازد. اگر تنها یکسال، همه یا اکثریت اسپرم‌ها و تخمک‌ها را آماده، صورتگری کرده بود، اکنون برای ازدواج با هر بیست دختر، یک پسر متقاضی پیدا می‌گشت. و آنگاه با عرضه زیاد و تقاضای اندک، دختران از ارزش واقعی خود، ساقط گشته و تا درجة موجودی بی‌ارزش، سقوط می‌کردند. واگر برعکس می‌شد. و صورتگری نر، بیش از حد نصاب معقول قرار می‌گرفت، یا بر سر ربودن دختران کمیاب، همواره نزاع و درگیری بود. و دختر هم در تشویش و اضطراب، روزگار می‌گذرانید. و یا می‌بایست یک دختر، بیست خانواده را اداره کند. و برای او، مرگ از چنان زندگی خفت‌باری آسانتر بود.

زن مسلمان می‌گوید: خداوند رحیم و مهربان و خالق علیم و حکیمی که اینگونه سررشته امور را بدست دارد. و دستورات و قوانینش، با توجه به این اصول و مبانی محکم، وضع شده است، برای من سزاوار نیست که از دستورات او تخلف کنم. و به جانبی- راست یا چپ – انحرافی، گرایش پیدا کنم.

اصل دوم: صیانت خانواده

خانواده، پایه و اساس اجتماع انسانی است. انسان اگر بخواهد از زندگی حیوانی خارج شود و قدم در مرحله زندگی انسانی گذارد، باید تشکیل خانواده دهد. و تمام دوران عمرش را با همسر و فرزندان و نوادگان و داماد و عروس خود باشد. آنها، به او عاطفه و محبت نشان دهند. و او در نیمی از عمرش، به آنها عاطفه و محبت کند. و در نیم دیگر، از عاطفه و محبت آنان، برخوردار باشد. انسان می‌خواهد هنگامِ إحتضارش، آنها را در اطراف خود ببیند. و در حالی که آنان را از فراق پدر بزرگ و مادربزرگ خود، گریان و نالانند، آخرین نصایح و راهنمائی‌های خود را تقدیم آنان کند. حتی پس از مردن هم فرزندان و نوادگان،‌بزرگ خاندان را با احترام در گور می‌سپارند. و تا آخر عمر هم، گاه و بی‌گاه به یاد او هستند. و از دیدن عکس و شنیدن نامش، احساس غرور و افتخار می‌کنند. در صورتی که در زندگی حیوانات، هیچیک از این امور وجود ندارد.

تز دیگری که در برابر تشکیل خانواده در بشر پیدا شده است، تز «الغاء خانواده است» این تز را در چهارهزار سال پیش، افلاطون پیشنهاد کرد. و در عصر ما، در دوران کوتاهی، مکتب کمونیسم آن را تأیید کرد.

در این تز گفته می‌شود: انسان‌ها باید مانند گوسفندان و آهوان، توالد و تناسل کنند. و فرزندان، همگی در پرورشگاهها بزرگ شوند. نه هیچ پدر و مادر، می‌باید فرزند خود را بشناسد. و نه هیچ فرزندی به پدر و مادر خویش، مهر و علاقه پیدا کند. فرزندان در پرورشگاهها، بزرگ می‌شوند، و پسران، سرباز و کارگر دولت می‌شوند. دختران هم، مدتی از عمر خود را با شغلی که دولت برایشان انتخاب می‌کند، روزگار می‌گذرانند. ومدتی دیگر هم، بارداری و زایمانی دارند، از انسان نرینه‌ای که تنها، چند لحظه‌ای با او آشنا شده‌اند. عیناً مانند گوسفندان و آهوان! اینها می‌گویند: اگر این تز اجرا شود. زمانی که دولت می‌خواهد کسانی را که در مملکت بپا خاسته‌اند، سرکوب کند، گرفتار محذور رابطه عاطفی سربازان ـ به اصطلاح او ـ با شورشیان، نمی‌شود. و سربازان، با کمال بی‌رحمی و شقاوت، شورش را سرکوب می‌کنند. و نظم و امنیت را به مملکت، باز می‌گردانند.[2]

پیداست که این تز، برخلاف فطرت و سرشت بشر است. و تا زمانی که شعور و وجدان در بشر بیدار باشد، چنین تزی عملی نخواهد شد.

بنابراین، با توجه به لزوم تشکیل خانواده و عدم انفکاک عاطفه و محبت از میان افراد خانواده، زن مسلمان می‌گوید: من که رئیس روابط عمومی خانواده و کنترل کننده روابط خانواده و تنظیم دهنده امور خانواده می‌باشم، باید با تمام وجود در تمام ایام عمر، فکر و غریزه و احساس و عاطفه و سراسر قوای ظاهر و باطنم، در خدمت همسر عزیز و فرزندان دلبندم باشد. و حتی دقیقه و لحظه‌ای از این مسیر، منحرف نشوم. و فکرم، به جانب دیگری نرود، من حاضر نیستم، حتی به مقدار گفتن کلمه «نه»، به مرد بیکار و بیماری، فکرم را از همسر و فرزند و خانه و زندگیم، منحرف کنم. و چون نمی‌توانم با یکایک مردانی که در کوچه و اداره و خیابان و بازار، با آنها مواجه می‌شوم، این اصل فکری و مبنای عقیدتم را ابراز کنم. لذا به عنوان رمز و کنایه‌ای گویا، روسری و چادری به سرم می‌گذارم تا با هر مردی که در تمام عمر با او مواجه می‌شوم، از آن رمز و علامت، عقیده و مقصودم را دریابد. و در این باره، سؤالی از من نکند.

اصل سوم: کنترل غریزه

دختر و پسر از سن معینی که آن را سن بلوغ می‌نامیم، در میان خود تمایل و تجاذبی احساس می‌کنند که از ذات و فطرت و درون و نهاد آنها، بر می‌خیزد. این تمایل و تجاذب، غیرواقعی و کاذب نیست. با ریاکاری و دغل‌بازی، ابراز نمی‌شود. بلکه متن حقیقت و عین واقعیت است. و هیچگونه تصنع و تقلیدی در آن راه ندارد.

دختر و پسر از خیابانی که هزاران مغازه و فروشگاه و هنرکده و آموزشگاه دارد، عبور می‌کنند. و هزاران انسان و دکانو ابراز و اجناس را می‌بینند، ولی نگاه آنها به همه آنها عادی است. و بی‌تفاوت از کنار همه، می‌گذرند. و اگر فکرشان، مشغول خرید گوشت و سبزی یا حل کردن مسئله ریاضی یا امور خیاطی و آشپزی باشد، همه آنها را می‌بینند. و به فکر خود ادامه می‌دهند. ولی اگر در این میان، به مغازه گل‌فروشی‌ای که گلهای زیبای خود را منظم و مرتب چیده است، برخورد کنند، در آنجا اندکی توقف و تأمل می‌کنند. و به مقدار لحظاتی کم یا زیاد، از افکار مغزی خود، منصرف و منحرف می‌شوند. و بدون شک، همین احساس را در درجه بسیار شدیدتری، نسبت به دیدن جنس مخالف دارند. زیرا گل را تا آنجا می‌خواهند که باصره و شامه ایشان، نه بسیار دور باشد. و نه بسیار نزدیک، به حدّی که به چشم و بینی آنها بچسبد. و نیز گل را تا زمانی دوست دارند که پژمرده نشده است. و این زمان، چند ساعت و حداکثر چند روزی، بیش نیست. در صورتی که تمایل و تجاذب دو جنس مخالف به یکدیگر، بسی قویتر و طولانی‌تر از اینها است.

در اینجا، دختر مسلمان می‌گوید: طبق غریزه جنسی و خواست درونیم، می‌خواهم. و باید این تمایل و تجاذب را عینیت بخشم. و روزی، با مردی همسر شوم، و تشکیل خانواده دهم. ولی، اولاً تا زمانی که مشغول تحصیل و آموختن خیاطی و آشپزی و کمک به پدر و مادر هستم، نمی‌خواهم آنی از فکری که دارم، منحرف شوم. و جواب خواستگاری بدهم. و ثانیاً زمانی که خواستم ازدواج کنم. و به تقاضای غریزه‌ام پاسخ دهم، می‌خواهم گفت و شنود و عقد قرارداد، در منزل و با حضور پدر و مادرم، مخصوصاً پدرم که ولی شرعی من است، بوده باشد، نه در کوچه و بازار و اداره و خیابان. و من، برای اینکه این مقصود را به پسرانی که مرا، می‌بینند و حس تمایل و تجاذب آنها، تحریم می‌شود بفهمانم، اولاً ساده و عادی،‌ حرکت می‌کنم تا حس تمایل آنها تحریک نشود. و ثانیاً لباس و پوشش بیشتر از پسران، به عنوان حجاب دارم تا به آنها بفهمانم: اگر قصد ازدواج با مرا دارید، باید به منزلم بیائید و در حضور پدر و مادرم، مقصد و پیشنهاد خود را اظهار کنید. اگر توافق کردیم، با یکدیگر ازدواج می‌کنیم. و اگر توافق نشد، هر یک به فکر پیدا کردن همسری دیگر می‌افتیم.

البته، چنانکه روشن است این اصل، عدم زینت و آرایشگری را برای پسر و دختر هر دو می‌رساند. و حتی به پسران هم می‌گوید:‌شما نباید با آرایش کردن و جلوه دادنِ خود در زمان و مکان و در شرایط و اوضاعی که قصد ازدواج ندارید، یا ازدواج کرده و همسر دارید، بدون جهت، حس تمایل و تجاذب دیگران را تحریک کنید. که قرآن مجید، چنانچه به زن مسلمان، دستور عفت و پاکدامنی می‌دهد، به مردان مسلمان هم، این دستور را می‌دهد و به رسول گرامیش چنین می‌فرماید:

«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ»[3]

به مردان مؤمن بگو: دیده خود را فرو بندند. و دامن خود را حفظ کنند که این روش، برای آنها، پاک‌ترو شایسته‌تر است. و خدا از کردار ایشان آگاه است.

اصل چهارم: شهادت تاریخ

تاریخ مدون و گویا و صادق بشر، به ما می‌گوید: بانوان، بیش از حدودِ 2 قرن پیش، طبق فطرت پاک و سالم خویش، حجاب و پوششی بیش از مردان بر تن می‌کرده‌اند. و بیشتر به خانه‌‌داری و تربیت فرزندان خود که آتیه کشور را باید اداره کنند،‌اشتغال داشته‌اند. تا در زمانی که، به اصطلاح آنها (رنسانس) یعنی انقلاب فرهنگی و صنعتی پیش‌آمد. سرمایه‌دارانی پیدا شدند که دهها کارخانه و کارگاه و هزاران کارگر و کارمند داشتند.

صاحبان کارخانه‌ها، دیدند اگر کارمندانشان را از جنس زنان انتخاب کنند، اولاً حقوقی که به آنها می‌پردازند، حدود نصف حقوقی است که به مردان خواهند پرداخت. و ثانیاً بانوان، دلالان خوبی برای مصرف و استعمال فرآورده‌های کارخانه‌های ایشان می‌باشند. ولی زن تا زمانی که با حجاب و پوشش اسلامی و انسانی خود در خانه مشغول خانه‌داری و تربیت فرزند باشد، نمی‌تواند در کارخانه آنها، کار کند. و مدت چند ساعت، پشت ویترین بایستد. و لباس‌ها و ظروف و ابزار فرآورده‌های کارخانه‌های ایشان را تبلیغ کند. لذا به فکر افتادند که با هر حیله و تزویر که شده است، باید زنان را از لباس حجاب و بلکه هویت انسانی خود، خالی کنند تا بتوانند اولاً آنها را استعمار فکری کنند. و به اسارت بردگی کشانند. ثانیاً هر دستوری که به آنها می‌دهند در هر کارخانه و فروشگاهی، بدون چون و چرا اجرا کنند. از این رو در کتب و مجلات و سینماها و مجالس و محافل خویش، چادرِ نشانِ شخصیت را کفن سیاه معرفی کردند. و زن بی‌حجاب را متمدن، نیمه عریانی را آزادی و زن محجوبه را لولوی بی‌تمدن دانستند. و همه این تبلیغات مسموم و هوچیگری‌ها و بازی‌ها و عوام فریبیها، برای تحقق بخشیدن به همان منظوری بود که بیان کردیم. در صورتی که آن مردان، خود از مادرانی متولد شده بودند که حجاب و عفت را رعایت می‌کردند. خدایا! به ذات مقدس تو پناه می‌بریم از حس پول‌پرستی و شهوت‌پرستی که اگر زمانی بر انسانی غالب شود، مادران و مادران بزرگ خود را تخطئه می‌کند. همان مادرانی که آنها را در زمانی که به صورت نطفه گندیده و کرم و کخی ناتوان و نالایق بودند، آنها را در کانون سینه گرم و مهربان خود جا دادند. و با بی‌خوابیها و تحمل رنجها و مرارتها به این درجه از قدرت و تفکر و توان رسانیدند. و اکنون، همین قدرت و توان را علیه آنها به کار می‌گیرند.

اصل پنجم: احتراز از تقلید

هر انسانی،‌ تا زمانی که کودک و نابالغ است، باید از پدر و مادر و افراد محیطش تقلید کند. و چاره‌ای جز این، ندارد. ولی زمانی که به سن بلوغ و رشد رسید، باید در امور و کارهای مربوط به خویش، به فکر و عقل خود تکیه کند. و از او تقلید کورکورانه، بپرهیزد.

تقلید کورکورانه، نهایت درجه سقوط انسان از مقام انسانیت او است. زیرا شخص مقلد، شخصیت انسانی خود را فراموش می‌کند. ابتکار عمل خود را در اختیار دیگران می‌گذارد. و خود فروخته و بی‌مایه و تهی می‌شود که خداوند درباره این مردم فرموده است: « نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ ». «چون آنها، خدای خود را فراموش کردند، خداوند هم شخصیت انسانی ایشان را از یادشان برد». زن مسلمان می‌گوید: طبق اصول و مبانی فکری و اعتقادی مستدلی که دارم، رعایت حجاب را برای خود، لازم می‌بینم. و مقلد دیگران نمی‌شوم. و عقلم را بدست دیگران، نمی‌دهم. هر چند آنان، چندین هزار برابر ما باشند که امیر مؤمنان (ع) فرموده است:

«لا تَسْتَوْحِشُوا فی طَریقِ الهُدی لِقِلَّهِ أَهْلِهِ» در پیمودن راه حق و هدایت، از کمی راهپیمایانش، وحشت مکنید.

زنان مسلمان، با حجاب خود به تمام زنان چین و ژاپن و اروپا و شوروی و آمریکا می‌گویند: ما اصول و مبانی خود را برای رعایت حجاب، بیان کردیم. اکنون شما که راه دیگری انتخاب کرده‌اید، اصول و مبانی فکری خود را بیان کنید.

به گمان این جانب، آنها که ع قل و انصافی داشته‌ باشند و هواخواهی و شهوت‌پرستی، کور و کرشان نکرده باشد و فرصت شنیدن این سؤال را به آنها داده باشد، می‌گویند: ما در اتخاذ این روش، تحقیق نکرده‌ و مقلد بوده‌ایم. و تقصیری هم، نداریم. ما، از زمانی که چشم باز کرده‌ایم. و به مدرسه رفته‌ایم، و عروس شده‌ایم، و فرزند و نواده پیدا کرده‌ایم. و اکنون که مادر بزرگ خانواده یا ملکه و رئیس جمهور کشور شده‌ایم، هر چه از مادر و خواهر خویش دیده‌ایم، همگی به این روش بوده و این راه را پیموده‌اند. مادرم برای من، اینگونه لباس دوخته و خریده. و خواهرم اینگونه لباس، برایم کادو آورده. و من هم برای دخترانم، همین گونه لباس دوخته و خریده‌ام.

چادر و روسری در مملکت ما، پیدا نمی‌شود. و ما، در تمام عمر خویش، حتی لحظه‌ای در این باره فکر نکرده‌ایم. این تنها، جواب واقعی و راست و درست یا نادرستی است که زن مسلمان با حجاب، از بیش از دو میلیارد زن بی‌حجاب امروز جهان می‌شنود.

آنها اگر انصاف داشته باشند، باید بگویند: نه تنها لباس ما، براساس تقلید و پیروی بی‌دلیل است، بلکه کفش پوشیدن ما هم، بر همین اساس است. خداوند متعال که بدنی با طول و عرض و وزن و شکل مخصوصی آفریده است. و پنجه پائی همه مناسب با تحمل آن بدن و راه بردن آن آفریده است، این بدن را باید پاشنه پائی تحمل کند که حداقل در 5 سانت مربع و بدون بلندی از کف پا باشد. چنانکه زنان عاقل مسلمان، کفشی با هیأت و شکل مناسب پا، می‌سازند و می‌پوشند. ولی ما که کفشی با پاشنه صناری و ده سانت بلندتر از کف پا، می‌سازیم. و می‌پوشیم. و در راه رفتن تلوتلو می‌خوریم، تنها تقلید کرده‌ایم نه تحقیق.

نه تنها زنان، بلکه مردان عاقل و با انصاف آنها هم می‌گویند: ما که بدست خود، بند تنگ و پهنی به نام (کراوات) به گردن خود می‌بندیم. و آن را با دست خود محکم می‌کنیم. و راه آزاد نفس کشیدن را بر خود می‌بندیم، در این عمل، تقلید کورکورانه می‌کنیم. و تحقیق و بررسی و حساب و سنجش نداریم. این‌که هر سال، به سرریش و سبیل خود، بلائی تازه می‌آوریم و آن را به شکل ابوالعجائبی، درمی‌آوریم، دلیلی جز بوالهوسی و تقلید ندارد.

زن و مرد مسلمان، چون تنها خدا را می‌پرستد و با هر بتی که به هر شکل و هیأتی باشد مخالف است، هر سوغات و ره‌آوردی را که از کشور بیگانه می‌رسد، بدون تحقیق و بررسی آن را نمی‌پذیرد. و قبول نمی‌کند. زن و مرد مسلمان، تکنولوژی و صنعت و تمدن واقعی و حقیقی را می‌پذیرد، ولی فحشاء و عیاشی و هواپرستی و این گونه لباس‌ها و آرایش‌های تصنعی و غیرواقعی را نمی‌پذیرد. هر چند بوق‌های تبلیغاتی آنان، گوش فلک را کر کند. و این فرزندان بی‌ادب، مادران و مادربزرگان خود را، امل و بی‌فرهنگ و عقب‌مانده، بدانند. امّا هم خدا می‌داند و هم خودشان و هم تمام زنان و مردان عاقل دنیا که زن باحجاب، طبق عقل و منطق و سرشت و فطرت خدادادی خویش، سخن می‌گوید. و عمل می‌کند. و دیگران، اسیر پول‌پرستی و شهوت‌پرستی خود گشته و یا همچون مقلدی بی‌تعقل و نابینائی بی‌تفکر، به دنبال برخی از زنان بوالهوس و اسیر لذت و فاقد شخصیت و هویت انسانی به راه افتاده‌اند.

حجاب زمینه را برای ارتقاء و تعالی جامعه زنان، در جمهوری اسلامی ایران، فراهم بیآورد. بارخدایا! به مقام حضرت زهرا (س)، ما را با وظائمان آشنا و توفیق انجام وظیفه به همه ما عنایت بفرما. زنان ما در تمامی سرزمین‌های اسلامی و غیراسلامی، برای ارتقاءشان، توفیق فعالیت‌ مرحمت بفرما. بار خدایا! حجاب زنان را به عنوان یک سنگر برای پاسداری از شخصیت و ارزش‌هایشان، ابقاء بفرما. حضرت امام بر طول عمر پر برکتشان بیفزای. رزمندگان سلحشورمان، در جبهه‌ها به پیروزی نهایی، برسان. و در ظهور ولیّت، امام زمان (ع)، تعجیل بفرما. دعای همیشگی (خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار).

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

راه های تربیت کودک از نظر اسلام

راه های تربیت کودک از نظر اسلام

آنان می‌پوشانند و موهای ایشان را برهنه می‌گذارند. سپس توقع دارند که در هنگام بلوغ شکل و ظاهری دیگری به خود گیرد و حجاب داشته باشد، درحالی که تا بیش از این نیمه عریان در اجتماع رفت و آمد داشته است.
No image

مهرورزی و گذشت

Powered by TayaCMS